زندگانی حضرت امیرالمومنین حضرت امام علی علیه السلام

 زندگانی حضرت امیرالمومنین حضرت امام علی علیه السلام

 

نام مبارک حضرت:علی علیه السلام

 

لقب معروف حضرت: امیرالمومنین علیه السلام

 

کنیه شریف حضرت:ابوالحسن علیه السلام

 

نام پدر شریف حضرت:ابوطالب عبد المطلب علیه السلام

 

نام مادر مکرمه حضرت:فاطمه بنت اسد علیه السلام

 

تاریخ ولادت حضرت:جمعه سیزدهم رجب سی سال  پس از عام الفیل

 

محل  ولادت حضرت:کعبه

 

تاریخ شهادت حضرت:شب جمعه بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری

 

محل شهادت مولا علیه السلام: مسجد کوفه

 

نام قاتل :عبدالرحمن بن ملجم مرادی ((لعنه  الله علیه))

 

حرم مطهرحضرت :نجف اشرف

 

مدت امامت حضرتش:سی سال که بیست و پنج سال آن در ایام غصب ولایت وحکومت توسط ملعونین گذشت.

 

مدت عمر حضرتش: شصت و سه سال و دوماه وهفت روز

القاب آن حضرت بیش از هزار لقب از جمله آنها

یَعسوبُ الدین، قاتُل الناکسین و القاسطین و المارقین، قائد غُرِّ المُحَجِّلین، مرتضی، رئیس الموحّدین، نَفس الرّسول، اَمن الرّسول، زَوج البتول، سِیفُ الله، اَمیرالبَرره، قاتل الفَجَره، صاحِبَ اللواء، قسیم الجنه وَ النّار، سیّد العرب، عِینُ الله الناظِره، مَظْهر العَجائب، والِدِ السّبطَیْن، اسد الله الغالب، کلام الله الناطق، المحامی عن حرم المسلمین، وارِث عِلم النبیّین، وجه الله الزاهره، صالح المؤمنین، رحمه الله الواسعه، کشّاف الکرب، صدّیق الاکبر، هادی، فاروق الاعظم، باب مدینه العلم، خازن علم الله، میزان القسط، عروه الله الوثقی، کهف الارامل، وزیرالمصطفی، مطهّر، طاهر، شاهد، نفس الله،جنب الله، کنزالغنی، حیاه العارفین، امام المرتضی، سیّد الوصیّین، مثانی، نبأ العظیم، ابن الصفا، فخر الوری، عون المؤمنین، صحف، شرف، حبل الله المتین، ابوالیتامی، قائده السّابقین،صلوه المومن، نجم الله الزاهره، قائد المومنین، ولی ال افخر الوری، نعیم، لسان الله، نسیم، مهتدی رمه الله الاطول، ولد المحسنات.

کنیه‌های آن حضرت

ابُوتراب، ابُوالَئِمَّ، ابُوالحسن، ابُوالحسین، ابُوالحسینین، ابُوالریحانتین، ابُوالنورین.

برادران حضرت عیه السلام: طالب ،عقیل،جعفرطیار علیهم السلام.

خواهران حضرت: فاخته (که کنیه اش ام هانی بود محضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم ازخانه او به معراج تشریف بردند) و خواهر دیگر حضرت جمانه بود.

همسران حضرتش:

1- حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیه

2- امامه(دختر ابوالعاص که طبق وصیت حضرت زهرا سلام الله علیها حضرت امیرالمومنین ،علی علیه اللام او را به همسری خود در آورد.)

3- خوله (دختر جعفر بن قیس که او راحنیفه گویند.)

4- حضرت ام البنین (مادر حضرت عباس  علیه السلام)

5- اسماءبنت عمیس.

6-  لیلی :دختر مسعود دارمیه.

7- ام سعد (دختر عروه بن مسعود ثقفی)

8-  مجناه(دختر امر القیس)

9- صهباء (دختر عباء بن ربیعه)

10- ام حبیب(دختر ربیعه)

چهار همسر حضرت بعد شهادت امام علی علیه السلام زنده بودند(بنامهای امامه، حضرت ام البنین، لیلی، اسماءبنت عمیس علیهم السلام)

فرزندان حضرت علی علیه السلام:

بنا بر اقوال مشهور اولاد حضرت پسر و دختر به اضافه حضرت محسن علیه السلام که به دست دشمنان  حضرت به شهادت رسید به 28 فرزند ذکر گردیده.

فرزندان حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیه:

1-امام حسن  علیه السلام   2- امام حسین علیه السلام  3-حضرت زینب سلام الله علیها 4- حضرت ام کلثوم سلام الله علیها 5- امام محسن علیه السلام.

  فرزندان خوله (دختر جعفر بن قیس حنیفه):

6-محمد حنفیه.

  فرزندان ام حبیب(دختر ربیعه):

7-عمر اطراف

8-رقیه کبری که هدو باهم از مادر متولد شدند(دوقولو)

 

فرزندان فاطمه کلابیه (ملقب به حضرت ام البنین سلام الله علیه دختر حازم بن خالد )

که چهار فرزندش در کربلا به فوض شهادت رسیدند.

9-عباس

10-جعفر

11-عثمان

12-عبدالله

 

فرزندان لیلی بنت مسعود دارمیه:

13-محمد اصغر

14-عبیدالله

 

فرزند اسماءبنت عمیس :

15- یحیی که در زمان پدرش امام علی علیه السلام از دنیا رفت.

 

فرزندان ام سعد (دختر عروه بن مسعود ثقفی):

16-ام الحسن

17-رمله

فرزندان زنان دیگر حضرت عبارتند از :

18 تا فرزند28 : نفسیه،زینبصغری،رقیه صغری،ام هانی ،ام الکرام،جمانه،امامه،ام سلمه،میمونه،خدیجه،وفاطمه علیهم السلام.

 

 

روایاتی پیرامون حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از لسان حضرت محمد پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله

عَلیٌ حُبُّهُ جَنَّه.

عَلیٌ مَعَ الْقُرآنِ وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلی.

عَلیٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلی.

عَلیٌ قَسیمُ الْجَنَّهِ وَ الْنّار.

عَلیٌ طاعَتُهُ طاعَتی وَ مَعصیَتُهُ مَعصیَتی.

عَلیٌ رایَهُ الْهُدی وَ مَنارُ الْایمانْ.

عَلیٌ خَیْرُ الْبَشَرْ فَمَنْ اَبی فَقَدْ کَفَرْ.

عَلیٌ بابُ حِطَّهٍ مَنْ دَخَلَهُ مِنْهُ کانَ مُومِنا.

عَلیٌ اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بی وَ صَدَّقنی.

عَلیٌ اَمیرُ الْمُؤمِنینِ وَسَیُّد الْمُسلِمین.

عَلیٌ اِمامُ الْبَررَهِ وَ قاتِلُ الْفَجَرَه.

عَلیٌ اَعْلَمُ الْناسِ بِالله.

عَلیٌ اَََخی فِی الْدُّنیا وَ الْآخِرَه.

عَلیٌ مِنّی بِمَنْزِلَهِ هرُنَ مِنْ مُوسی.

عَلیٌ مِنّی وَ اَنَا مِنْ عَلی.

عَلیٌ مِنّی وَ اَنَا مِنْهُ  وَ هُوَ وَلِیُّ کُلُ مُؤمِنٍ بَعْدی.

عَلیٌ مَوْلي مَنْ کُنْتُ مَّوْلاه.

عَلیٌ هُوَ نَفْسی وَ اَنَا نَفْسُهُ.

عَلیٌ وَ شیعَتُهُ هُمُ الْفائِزُنْ.

عَلیٌ یَزْهَرُ لِاَهْلِ الْجَنَّهُ.

عَلیٌ یَقْسُوبُ الْمُؤمِنینْ.

عَلیٌ یَقْضی دَینْی وَ یُنْجِزُمَوْعِدی.

لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصی وَ وارِثی وَ اِنَّ وَصیّی وَ وارِثی عَلی.

مَنْ کُنْتُ مَّوْلاهْ فَاِنَّ مَوْلاهُ عَلی.

اَوْصی مَنْ آمَنَ بی وَصَدَّقنی بِوِلایَهِ عَلی.

لا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ اِلّا مَنْ جاءَ بِجَوازٍ مِنْ عَلی.

لِکُلِّ نَبِیِّ خَلیلٌ وَاِنَّ خَلیلی وَ اَخی عَلی.

اّوَّلُ ثُلْمَهٍ فِی الْاِسلامِ مُخالَفَهُ عَلی.

اَشْقَی الْآخَرینَ الَّذی یَطْعَنُکَ یا عَلی.

اَعْلَمَ اُمَّتی مِنْ بَعدی عَلی.

زَیِّنُوْا مَجالِسَکُمْ بِذِکْرِ عَلیِّ  بْنِ أبی طالِبْ.

سُدُّوا اَبْوابَ ابْوابَ الْمَسْجِدِ کُلَّها اِلا بابُ عَلیِ بْنِ أبی طالِبْ.

لا فَتی اِلا عَلی لا سَیْفُ اِلّا ذُوالْفَقارُ.

لا یُبَلَّغُ عَنّی اِلا اَنَا اَوْ عَلی.

مَنْ سَرَّهُ اَنْ یَنْظُرَ اِلی سَیّدِ شَبابِ اُلعَرَبِ فَلَیَنْظُرَ اِلی عَلیِّ بْن أبی طالِبْ علیه السلام.

 

نکاتی از زندگی حضرت امام علی علیه السلام

 

پیغمبر اکرم، علی (ع) را در سن شش سلاگی از ابوطالب گرفته به خانه خود آورد  و شخصاً بپرورش وی پرداخت علی (ع) از آن روز پیوسته سایه وار ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و آخرین ساعتی که از آن حضرت جدا شد موقعی بود که جسد مطهرش را به خاک سپرد.

علی (ع) اولین نمونه کاملی است که از مکتب تعلیم و تربیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بیرون آمد و اول کسی است که به آن حضرت ایمان آورد چنانکه آخرین کسی است که از وی جدا شد.

خدماتی که علی علیه السلام در طول مدت بعثت بدین خدا کرد به تصدیق دوست و دشمن از هیچ کس به وقوع نپیوسته است.

 

علی علیه السلام در مهمترین جنگ های اسلامی شرکت داشت و در همه میدان های خونین جنگ یکه تاز مسلمان و کلید پیروزی بود و با اینکه بارها بزرگان صحابه در جنگها از دشمن فرار می کردند وی هرگز پشت به دشمن نکرده و هیچ حریفی از زخم شمشیر وی جان به در نبرد؛ با این حال شجاعت بی نظیر وی که ضرب المثل بود توام با دلسوزی و مهربانی بود؛ هیچ گاه حریفان زخمی را نمی کشت و فراریان را تعقیب نمی کرد.

 

علی علیه السلام به شهادت سخنرانی ها و کلمات قصار و بیانات دربار که از وی بیادگار مانده در میان مسلمانان آشناترین فردی است به مقاصد عالیه قرآن که معارف اعتقادی و عملی اسلام را به نحوی که شاید و باید دریافته است و صحت حدیث شریف نبوی « انا مدینه العلم و علی بابها» را به ثبوت رسانیده و این علم را با عمل توام داشته است.

 

علی علیه السلام در عفت، نفس و زهد و تقوای دینی نظیر و همانندی نداشت و برای معاش روزانه خود کار می کیرد و به ویژه به فلاحت علاقه فراوان داشت زمین های بایر را آباد می کرد و قنوات احداث می نمود و درخت می کاشت و هر جا را که آباد می کرد بر مسلمانان وقف می نمود، یا می فروخت و میان فقراء تقسیم می کرد و خود مانند یکی از فقرا با کسال زهد و قناعت زندگی می کرد. روزی که شهید شد با آنکه فرمانروای سراسر کشورهای اسلامی بود فقط هفتصد درهم داشت که می خواست صرف تهیه خدمت کاری برای خانه خود نماید.عدالت آن حضرت چنان بود که در اجرا احکام خدا و احیا حقوق مردم هرگز استثناء قائل نمی شد و شخصاً در کوچه و بازار گردش می نمود و مردم را با رعات قوانین اسلام وا می داشت.

 

پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) چنانکه می دانیم ولایت امور مسلمین که به نص آن حضرت از جانب خداوند با حضرت امیر المومنین (ع) بود تبدیل به خلافت انتخابی گردید و کرسی خلافت را دیگران اشغال کردند.آن حضرت و چند نفر از خواص صحابه مانند سلمان و ابوذر و مقداد با مردم احتجاجاتی کردند ولی مساعد نشنیدند.آن حضرت از مردم کناره گرفت و تا مدتی در خانه مشغول جمع آوری قرآن  کریم بود.پس از آن به تعلیم و تربیت عده ای از خواص صحابه و دیگران گردید.

آن حضرت با همه سوابق درخشان و غیر قابل رقابتی که در زمان حیات پیغمبر اکرم داشت و وزیر پیغمبر و کلید فتوحات اسلامی بود، و در دانش و داوری و سخنوری و سایر فضایل ر وحی از همه مسلمانان برتر بود، در زمان خلیفه اول در کارهای عمومی از وجود او هیچ استفاده نشد؛ و تنها به عبادت حق و تربیت علمی و عملی یارانی چند می پرداخت و مانند یک فرد بسیار عادی زندگی می کرد.

در زمان خلافت خلیفه دوم اگرچه هرگز کار حساسی به وی ارجاع نمی کرد ولی تا اندازه ای مورد توجه قرار گرفت و در امور مهم از نظراتش استفاده نموده و طرف مشاوره قرار می گرفت چنانکه خلیفه دوم بارها می گفت:اگر راهنمایی علی نبود عمر هلاک می شد.

در زمان خلافت خلیفه سوم توجه مردم نسبت به آن حضرت بیشتر شد و در همه این مدت ( بیست و پنج سال) روز به روز دایره تعلیم و تربیت آن حضرت دامنه دارتر و شعاع عملش وسیع تر می شد تا عده بی شماری از پرورش یافتگان مستقیم و غیر مستقیم مکتب ولایت روی کار آمدند و بلافاصله پس از کشته شدن خلیفه سوم از هر سو هجوم آورده آن حضرت را به پذیرفتن خلافت وادار نمودند.

آن حضرت همین که زمام امور را به دست گرفت سیرت پیغمبر اکرم (ص) را که مدتها بود فراموش شده بود معمول داشت، مساوات و عدالت اجتماعی را اجرا کرده و تمام امتیازات بی جا را از بین برد، و حکمرانان و فرمانروایان بی بند و باری را که مصادر امور قرار گرفته بودند، عزل نمود و اموالی را که از بیت المال به غارت رفته بود و املاک و مستغلات بی حسابی را که مقام خلافت به این و آن بخشیده بود پس گرفت. و به مجازات کسانی که از مقررات دینی تخلف می کردند پرداخت.

عده ای از متنفذین غارتگر و سودپرست همینکه منافع شخصی خود را در خطی دیدند پرچم مخالفت برافراشتند و به بهانه خونخواهی عثمان جنگ های داخلی خونینی راه انداختن که موجب گرفتاری آن حضرت و مانع از اصلاحات دیگر گردید.

آن حضرت با گرفتاریهای کمر شکن که در خلافت پنج ساله خود داشت افراد بی شماری را تربیت کرد و ذخایر گرانبهایی در فنون مختلف علمی از راه سخنرانی ها و بیانات شیوای خود بیادگار گذاشت و از آن جمله اصول علم نحو را که دستور زبان عربی است وضع فرمود.

شخصیت برجسته آن حضرت به وصف نمی گنجد و فضایل بی پایان وی از شماره بیرون است؛ و هرگز تاریخ شخصیتی را به یاد ندارد که به اندازه وی افکار دانشمندان و انظار متفکرین جهان را به خود جلب کرده باشد.

 

 

بحث امامت و ولایت

(ادله اثبات امامت، جانشینی و ولایت حضرت امیرالمومنین امام علی ویازده امام بعد حضرت،علیهم السلام)

 

مسئله خلافت و جانشینی از طرف پیامبر از مسائلی است که مسلمانان را به دو گروه تقسیم کرده است و هر گروه آن را به شیوه ای توضیح می دهد آن گاه طبق آن شرایط خلیفه را معین می کند، سپس انگشت روی خلیفه ای که پس از پیامبر جانشین او شد می گذارد. ما اکنون به هر دو نظریه اشاره می کنیم سپس نظریه خود را در این مورد یادآور می شویم.

 

خلافت یک مقام عادی است

 

شکی نیست که پیامبر اکرم در زمان خود حکومت تشکیل داده بود امنیت کشور را فراهم، و نیازمندیهای منطقه را برطرف نمود و احکام خدا را درباره مجرمان اجرا می کرد. و به دیگر سخن حکومت پیامبر گرامی دارای جنبه های سیاسی، نظامی و اقتصادی بود و پس از درگذشت او فردی لازم است که این اهداف را عملی کند و در راس امور قرار گیرد. از این جهت در خلیفه جز تدبیر و کاردانی، لیاقت و شایستگی برای اداره امور نظامی و مسائل سیاسی و جنبه های اقتصادی چیز دیگری شرط نیست و این چنین فرد را امت اسلام می توانند برگزینند.

 

امامت وخلافت ،جانشینی پیامبرادامه وظایف نبوت است

 

پیامبر گرامی علاوه بر انجام امور یاد شده در قسمت اول، وظایف دیگری را نیز بر عهده داشت مانند:

الف- بیان احکام موضوعاتی که پیش می آمد.

ب- تفسیر قرآن مجید

ج- پاسخ به سوالاتی که امت اسلامی می کردند.

د- صیانت اسلام از شبهات که از جانب مخالفان مطرح می شد.

ه- تربیت انسانهای کاملی که از نظر رتبه تالی امام و تالی پیامبر معصوم بودند.

انجام این وظایف به ضمیمه وظایف پیشین علاوه بر تدبیر و کاردانی یک رشته شرایط و امکاناتی لازم دارد که جز در پرتو عنایات الهی امکان پذیر نیست. اداره کننده این مقامات باید از علم وسیع و گسترده ای برخوردار باشد که بتواند نیازمندیهای امت اسلامی را در زمینه های : بیان حلال و حرام، و تفسیر آیات قرآن، و پاسخ گویی به پرسشهای آنان و نقد شبهات و ایرادها برطرف سازد.

نه تنها باید دارای چنین عملی باشد، بلکه باید دارای عصمت و پیراستگی از گناه و خطا هم باشد که به این وظایف قیام کند. و تربیت چنین فرد مانند پیامبر جز از طرق عنایت الهی ممکن نیست. همچنانکه شناخت او بدون معرفی خدا امکان پذیر نمی باشد. این جاست که دو نظریه درباره خلافت به نامهای « انتخابی» و « تنصیصی» مطرح می شود. آنها که خلافت را تا حد یک مقام رسمی در کشورهای امروز تنزل داده اند و از او همان کاری را می طلبند که از روسای جمهور و نخست وزیران مملکت درخواست می شود- آنان- در خلیفه نه علم وسیع را شرط می دانند و نه عصمت، و جز درایت و کاردانی نسبت به امور محول به او، چیزی را لازم نمی دانند و روی این اساس مقام خلافت را یک مقام انتخابی و گزینشی تلقی می کنند.

ولی آن گروه که می گویند درست است که پس از درگذشت پیامبر باب نبوت بسته گردید و دیگر شریعت و آیینی نخواهد آمد و بر کسی وحی نخواهد شد ولی وظایف پیامبر استمرار دارد و باید در میان امت کسی باشد که این وظایف را انجام دهد وگرنه امت اسلامی به قله تکامل نخواهد رسید زیرا هرگز امت از بیان حلال و حرام بی نیاز نشده و خود پیامبر موفق به بیان کلیه احکام نگردید همچنان که امت از تفسیر قرآن بی نیاز نبود. و به خاطر همین است که هفتاد و دو فرقه برای خود از قرآن دلیل می آوردند و این نیست جز این که به مفسر واقعی قرآن رجوع نمی شود.

برای امت پیوسته سوالات و پرسشهایی مطرح است که خود پیامبر در حال حیات خود پاسخگوی آنها بود و بعد از درگذشت او باید فردی به این وظیفه قیام کند. همگان می دانیم که مغرضان و ملحدان پیوسته در مقام ایراد شبهه و شک بر اسلامند و خود رسول گرامی در زمان حیات خود پاسخگوی این شبهات بودند و هرگز نباید این مناصب تعطیل شود و امت از این فیض محروم گردند. و از طرفی دیگر قیام به این وظایف بدون یک سلسله امکانات که فقط خدا باید در اختیار انسان ها بگذارد، امکان پذیر نیست روی این جهات امام باید مورد عنایات خدا باشد و طبعاً خدا می تواند وی را تربیت کند و معرفی کند.

روی این بیان روشن می شود که مقام امامت یک مقام الهی و تنصیصی است و باید از جانب خدا معرفی شود.

 

 

انتخاب امت و مصالح اجتماعی

 

در این جا لازم است در انتخاب یکی از این دو نظریه، یک سلسله مسائلی را بررسی کنیم و آن که آیا مسائل اجتماعی ایجاب می کند که امام از طرف مردم برگزیده شود یا از جانب خدا تعیین گردد. در این جا است که باید به دو موضوع که در زمان پیامبر و پس از پیامبر مطرح بود توجه کنیم:

خطر مثلث

در زمان پیامبر و پس از او خطر مثلثی کیان اسلام را تهدید می کرد. یک ضلع آن در ایران بود و لذا خسرو پرویز از پیدایش چنین قدرت سخت ناراحت شد، نامه پیامبر را پاره کرد و به فرماندار خود در یمن نوشت که این مرد مدعی نبوت را دستگیر کند و روانه دربار او نماید.[1] ضلع دیگر این مثلث، شمال شبه جزیره بود که دولتهایی در شام به صورت دست نشانده از جانب قیصر حکومت می کردند خود پیامبر بود با این قدرتهای موجود در شمال، دو برخورد نظامی داشت، یکی در سال هفتم هجرت به نام جنگ موته و دیگری در سال نهم هجرت به نام جنگ تبوک. و به طور مسلم این دشمن زخمی در کمین اسلام بود که پس از پیامبر مدینه را هدف قرار دهد.

ضلع دیگر این مثلث ستون پنجمی به نام منافقان بود در خود مدینه و اطراف آن که قسمتی از شورشها و کارشکنیها، مربوط به آنان بود و آنان در پی فرصت بودند که با دیگر همفکران خود بر اسلام بتازند.

آیا صحیح است که پیامبر با مشاهده این خطر مثلث که پیوسته اسلام را تهدید می کرد برای مسلمانان سرپرستی تعیین نکند و آنان را به همان حالت بگذارد و برود، به طور مسلم پیامبر نمی تواند این ناحیه از وضع مسلمانان را نادیده بگیرد و به آن اعتنا نکند. زیرا مقابله با دشمن در درجه نخست نیاز به یک سرپرست کاردان آگاهی دارد که سرپرستی او مورد اتفاق همگان باشد. و این کار جز با تعیین الهی امکان پذیر نیست و اگر غیر از این راه تعیین شود مسلماً موافق و مخالفی پیدا خواهد کرد که وحدت را از مسلمین بر خواهد گرفت و آنان را در مقابل دشمن ناتوان خواهد ساخت.[2]

 

امامت و تعیین جانشین

امام در لغت به معنی کسی است که پیشاپیش پیروان خود در حرکت بوده و عملاً رهبری آنان را در یک مرام دینی، یا سیاسی، یا مسیر اجتماعی و یا مسلک علمی به عهده داشته و دیگران از او پیروی می کنند.

با توجه به معنی وسیع کلمه « امام» از نظر شیعه امامت منصبی است الهی و انتصابی نه انتخابی. و همچنان که پیامبر (ص) را خدا معرفی می کند این مقام نیز از جانب خدا به شایسته ترین، داناترین و راسته ترین فرد داده می شود. در این بخش دو نکته مورد بحث قرار خواهد گرفت:

1- نیاز به امام

  1. انتصابی بودن او از طرف خدا

 

ضرورت وجود امام

دقت و بررسی در لزوم فرستادن انبیا و نبوت عامه، ما را به واقعیت نیاز به وجود امام معصوم آگاه می سازد، زیرا روشن است که هر گونه تحرک، چه مادی و چه معنوی نیاز به زمامدار و رهبری دانا دارد، زیرا ممکن است بر اثر نداشتن زمامدار و رهبر که نقش مهم و عمده در گرو اوست، انحراف در مسیر پدید آید، نیروها هدر و هدف از دست رفته و به مقصد نرسند، اگرچه خدا انسان را با نیروی فکر و خرد مجهز کرده، پیامبر و کتاب آسمانی برای او فرستاده، اما انحراف پذیری انسان، تاثر او در شرایط خاص زمانی و مکانی و تاثیر فشار و جو حاکم بر محیط سبب می شود که در تعیین راه خود اشتباه کند و به جای ترقی و رسیدن به سر منزل سعادت و تکامل، مسیر قهقرایی و شقاوت را بپیماید.[3] تنها امام معصوم است که جامعه را از خطر گمراهی و انحراف مصون می سازد، وجود امام معصوم مانند پیامبر مکمل هدف آفرینش است، کوتاه سخن آنکه : امام معصوم عبارت است از زعیم مسلمان، رهبری دینی، سیاسی و اجتماعی و الگوی انسان برای رسیدن به قله والای انسانیت و پیشرفت دنیا و آخرت، که در پرتو وجود او تکامل مادی و معنوی انجام می پذیرد و سعادت دنیا و آخرت تضمین می گردد، زیرا او واسطه فیض الهی است.

 

تعیین امام به عهده کیست؟

 

نوع برداشت و درک مسلمانان، از امامت رمز اختلاف عقیده و تقسیم آنان به شیعه و سنی شده است، عقیده شیعه- طبق فرموده قرآن و روایات پیامبر (ص)  و اهل بیت (ع)- بر این است که امامت ادامه راه رسالت و نبوت است و پیامبر به فرمان خدا رهبر و جانشین بعد از خود را تعیین و معرفی نموده و زمام امور دینی و اجتماعی مردم را به او سپرده است و امام علاوه بر اداره امور اجتماعی مسلمانان، نگاهبان اصالت احکام الهی از انحراف و بیانگر نقاط پیچیده مسائل اسلامی می باشد، بنابراین شیعه امامت را اصلی از اصول اعتقادی می داند و همانطور که تحقیق و حبث از مسائل نبوت را در متن زندگی خود قرار می دهد، در شناسایی امام و بحث از امامت نیز تقلید را روا نمی دارد، بلکه بر هر فرد واجب دانسته که آن را با دلیل و برهان درک کند. آری!  نبوت و امامت با یکدیگر توام و غیر قابل انفکاکند و این دو در بخش های مهمی از برنامه های دینی با یکدیگر مشارکت دارند. با این تفاوت که پیامبر پایه گذار دین، مبلغ قوانین آسمانی و طرف ارتباط مستقیم با وحی است و امام معصوم روشنگر، مبین و مفسر آن بخش هایی از آیین پیامبر است که در اثر نامساعد بودن محیط و شرایط زمان کاملاً بیان نشده است.

امام معصوم علاوه بر رهبری حکومت اسلامی، اجرای قوانین و حفظ اصالت مکتب از کجی ها، انحرافات و افکار آلوده التقاطی مغرضین را به عهده دارد و حافظ منافع باطنی و تکامل معنوی افراد جامعه است. این خصوصیات اقتضا می کند که جانشین پیامبر که مقام پر مسئولیت و خطیر رهبری جامعه در اختیار اوست، مانند شخص پیامبر دارای صفات عالی، خصوصیات برجسته و ویژگی های استثنایی همچون مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه، برخورداری از علم و دانش سرشار در امور دین و دنیا و وارستگی از آلودگیها باشد، تا مقام امامت وی تحکیم گردد.

 

مسئله ای که نمی توان نادیده گرفت

 

با توجه به شرایط سنگین و مهمی که برای امام معصوم ذکر شد، آیا می توان مسئله جانشینی پیامبر و زعامت امت را که سرنوشت سازترین فراز عالم اسلامی است نادیده گرفت؟هرگز! بنابراین تعیین امام معصوم مربوط به خداست و واو این مقام را به هر کسی واگذار نمی کند.

از سوی دیگر، پیامبر گرامی اسلام (ص) که زحمات فراوانی تحمل نموده و مشقات زیادی کشیده تا توانست آیین و مکتب خود را بنیان گذارد، آیا حکمت و اصول عقلی اقتضا می کند که امت خود را بدون تعیین جانشین رها کند؟ آیا عقل و خرد می پذیرد که پیامبر در این مسئله سرنوشت ساز، جانب سکوت و بی تفاوتی را بگیرد؟ آیا باور کردنی است پیامبری که اگر چند روزی برای غزوه ای از شهر مدینه خارج می شد جانشین تعیین می کرد، برای امت اسلامی و محدوده وسیع و گسترده کشور اسلامی پس از خود جانشین تعیین ننماید و مردم را در تحیر و نابسامانی فکری و عملی رها کند؟! آیا معقول است اسلام که آیینی است جهانی و مخصوص به زمان و مکان معینی نیست، پیامبرش برای تداوم راه آن هیچ گونه اقدامی ننموده و مسئله اساسی رهبری را به دست فراموشی بسپارد؟!

با کمی اندیشه روشن است که از نظر عقل، تعیین امام و جانشین لازم است و با مراجعه به تاریخ و کتب حدیث مطلب کاملاً واضح می شود، زیرا پیامبر به صراحت بیان می کند که :« هر کس بمیرد و امام معصوم زمان خویش را نشناسد در جاهلیت مرده است» در این حدیث شدت مسئولیت و ضرورت شناخت رهبر معصوم به حدی است که انسان را در مرز کفر و جاهلیت قرار داده است، با این وصف چگونه پیامبر (ص) راضی خواهد شد که امت اسلامی به عصر جاهلیت عقب گرد نماید؟!

آری پیامبر اسلام (ص) در اولین مراسم ابلاغ رسالت خود، هنگامی که به فرمان خدا نزدیکانش را به منزل عموی خود ابوطالب فرا خواند، فرمود:«... خدا به من دستور داده است که من شما را به سوی آیین او دعوت نمایم، کدام یک از شما با من همکاری می نماید تا برادر و وصی و جانشین من باشد؟» هیچ کس پاسخ نداد جز حضرت علی (ع) و پیامبر (ص) نیز او را به عنوان خلیفه و امام بعد از خود تعیین فرمود.

 

 

ماجرای غدیر خم

 

پیامبر گرامی اسلام (ص) در آخرین سال عمر خود پس از شرکت در مراسم حج معروف به « حجه الوداع»- هنگام بازگشت به شهر مدینه در سرزمینی به نام « غدیر خم» که از نظر جغرافیایی مرز جدایی راههای مدینه، یمن، عراق و حبشه بود و در آنجا مردم از یکدیگر جدا و هر یک از راهی به سوی وطن خویش می رفتند، از سوی فرشته وحی با این آیه مورد خطاب قرار گرفت: « ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت بر تو فرستاده شده، به مردم برسان وگرنه رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خدا تو را از شر مردم حفظ می کند».[4] پیامبر (ص) دستور توقف داد، کسانی که جلو روانه شده بودند برگشته و آنها که از دنبال می آمدند به پیامبر پیوستند، پس از ادای نماز ظهر بر بلندی که از جهاز شتر ساخته بودند قرار گرفت، خطبه غدیر را با صدای بلند و رسا خواند:

« ... هان ای مردم! نزدیک است دعوت حق را پاسخ گویم... من در میان شما دو امانت گرانقدر و عزیز می گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری خاندانم که اهل بیت من می باشند، خدای به من خبر داده که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد...». سپس دست علی (ع) را گرفت، بلند کرد و او را به مردم به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرفی نمود و سه بار فرمود :«هرکس من مولایم پس این علی مولای اوست»، سپس روی به درگاه احدیت نمود و عرضه داشت: « بار خدایا آنکه علی را دوست دارد دوست بدار، و آنکه علی را دشمن دارد دشمن بدار، خدایا یاران علی را یاری و دشمنان او را خوار و ذلیل کن، او را محور حق قرار بده»، سپس فرمود: الان فرشته وحی نازل گشت و این آیه را آورد:« امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما به عنوان آیین کامل و جاودان پذیرفتم».[5] این واقعه تاریخی در جلد اول کتاب شریف « الغدیر» به تفصیل با ذکر مصادر شیعه و سنی درج شده است.

 

امامت: اولین و آخرین دستور وحی

 

بنابراین پیامبر (ص) در اولین مراسم تبلیغ اسلامی، جانشین خود را به حاضران در آن مجلس معرفی کرد و در آخرین مراسم تبلیغ اسلام و به حضور دسته جمعی مسلمانان در غدیر خم نیز همان تعیین و انتصاب را بازگو نمود و با مهر تکمیل دین از جانب خدا آن را مزین و آشکار ساخت، در بین این دو واقعه نیز مکرر، در موارد مختلف و مناسبت های متعدد، امامت و جانشینی امیر المومنین (ع) را گوشزد کرد، به گونه ای که به جای هیچ گونه شبهه و تردیدی باقی نگذراد.

همچنین احادیث بسیار و متواتری از طریق اهل سنت از پیامبر (ص) درباره امامان معصوم که هر یک از آنها از جانب خدا به مقام امامت منصوب شده اند رسیده است، گاهی از آنها به عنوان عترت و اهل بیتم یاد کرده، گاهی تعداد و شماره آنان را بیان نموده و فرموده است : « امامان بعد از من دوازده نفرند به تعداد نقبای بنی اسرائیل و حواریون و اطرافیان خاص حضرت عیسی (ع)». یا فرموده است: « امامان بعد از من دوازده نفرند اولشان تو هستی یا علی وآخرشان قائم است که خدای تبارک و تعالی توسط او شرق و غرب عالم را می گشاید». از سلمان فارسی نقل شده که بر پیامبر (ص) وارد شدم، دیدم حسین بن علی (ع) بر روی پاهای مبارکش نشسته بود، پیامبر دیدگان و دهانش را می بوسید و می فرمود:« تو بزرگوار و آقایی و فرزند بزرگوار و آقا، تو امام، فرزند امام، برادر امام و پدر امامان هستی، تو حجت خدا، فرزند حجت خدا و پدر نه حجت خدایی که از نسلت پدید می آیند و نهمی ایشان قائمشان می باشد.

 

جانشینان بر حق پیامبر (ص)[6]

 

جانشینان پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) به ترتیب عبارتند از:

1- حضرت امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع)

2- امام حسن مجتبی (ع)

3- امام حسین شهید (ع)

4- امام زین العابدین حضرت علی بن الحسین(ع)

5- امام باقر حضرت محمد بن علی(ع)

6- امام صادق حضرت جعفر بن محمد(ع)

7- امام کاظم حضرت موسی بن جعفر(ع)

8- امام رضا حضرت علی بن موسی (ع)

9- امام جواد حضرت محمد بن علی(ع)

10- امام هادی حضرت علی بن محمد(ع)

11- امام عسگری حضرت حسن بن علی (ع)

12-امام زمان حضرت مهدی حجه بن الحسن ( عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 

زندگی عرب در محیط مکه و مدینه بلکه تمام شبه جزیره به صورت قبیله ای بود و قبیله ای از قبیله دیگر منشعب شده و قبایلی را پدید آورده بودند. در چنین زندگی، افراد قبیله تابع بزرگ قبیله هستند و از خود استقلال فکری ندارند وهر چه بزرگ قبیله گفت همان را می گویند و تایید می کنند، بنابراین در شهری مثل مدینه و اطراف آن تمام تصمیمات مربوط به ده نفر از سران قبیله خواهد بود. آیا صحیح است پیامبر مصلحت جامعه را به دست ده نفر یا کمی بیشتر بسپارد که آنان تصمیم بگیرند، اگر در تمام امت در آن روز قدرت تصمیم گیری بود و در تصمیم حر و آزاد بودند، جا داشت که بگوییم امت از طریق مشاوره، لایق ترین و شایسته ترین فرد را برگزیند.ولی در اجتماع قبیلگی که افراد قدرت بر تصمیم ندارند و تصمیم در دست یک اقلیت ناچیز است، مسئله شورا و گزینش اصلح امکان پذیر نیست.اتفاقاً برداشت خود پیامبر از مسئله امامت برداشت تنصیصی بود نه انتخابی، زیرا وقتی یکی از سران قبایل ایمان خود را مشروط بر این کرد که پس از وی رهبری به او واگذار شود حضرت در پاسخ او فرمود : « الامرُ اِلَی اللهِ یَضَعُهُ حَیثُ یَشاءُ» کار در دست خداست او هر کس را صلاح ببیند او را بر می گزیند.[7]

 

سرگذشت غدیر

 

محاسبات اجتماعی ثابت کرد، که مصلحت امت در تعیین امام بود نه در واگذاری آن به امت، اتفاقاً از نظر عمل این امر نیز تایید شد. پیامبر گرامی (ص) در سال دهم هجرت هنگام بازگشت از حجه الوداع در نقطه ای به نام غدیر نزدیکی « جحفه» دستور داد کاروان متوقف شود تا رسالت بزرگی که خدا بر دوش او نهاده است به انجام رساند، در این نقطه که مرکز جدا شدن عراقی ها، مصری ها و مدنی ها بود، منبری ترتیب داد و بر روی آن قرار گرفت و خطابه ای خواند و در مقدمه آن فرمود:« نزدیک است من از میان شما بروم و من دو یادگار گرانبها در میان شما می گذارم: یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت من است».آنگاه افزود:« آیا من اولی و شایسته تر به جان و مال شما از خود شما نیستم؟».صدای تصدیق از همگان بلند شد. آنگاه فرمود:« مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیُّ مَولاهُ، أَاللهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عَادِ مَن عاداهُ»هرکه را مولا منم، علی ممولای اوست. خدایا دوستان علی را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار.

 

مقصود از لفظ « مولی» در این جمله همان اولی به نفس است که در جمله قبلی وارد شده است وهدف این است که آن اولویت و شایستگی که پیامبر نسبت به خود مردم داشت بعد از درگذشت او در علی بن ابی طالب مجسم و متمرکز است و اولویت فردی به انسان نسبت به جان و مال او جز ولایت الهی چیز دیگری نیست و دارنده چنین ولایتی حق امر و نهی دارد که باید همگان از آن پیروی کنند و یک چنین مقام که اطاعت او لازم است، همان « اولوالامری» است که در قرآن بدان اشاره شده است آنجا که می فرماید:

( ... أطِیعُو اللهَ و أطیعُوا الرَّسُولَ و أُولِی الأمرِ مِنکُم)

خدا و رسول او و صاحبان فرمان را اطاعت کنید. ( سوره نساء آیه 59)

مرد صاحب فرمان همان حاکم اسلامی و خلیفه پیامبر و رئیس مسلمین است که باید از او پیروی کرد.

 

حدیث غدیر در هر قرنی متواتر است

حدیث غیر در هر قرن سینه به سینه نقل شده آنگاه دانشمندان آن را در کتابهای خود ضبط کرده اند در قرن نخست که عصر صحابه است متجاوز از یکصد و ده ( صحابی) آن را نقل کرده اند و در عصر دوم که عصر تابعان است نود تابعی آن را بازگو کرده اند و از قرن سوم به بعد که عصر علما و نویسندگان است تا عصر حاضر قریب سیصد و شصت (360) نفر آن را در کتاب خود آورده[8] و بر صدور آن از پیامبر صحه گذارده اند[9] و شاید در میان احادیث اسلامی حدیثی که از نظر تواتر به پای آن برسد، پیدا نشود. و تازه اینها از اهل تسنن هستند که این حدیث را نقل کرده اند و اگر مدارک شیعه را بر آن اضافه کنیم موقعیت حدیث به عالی ترین درجه تواتر می رسد.تا اینجا خلافت امیر مومنان به وسیله حدیث غدیر ثابت شده، و اما امامت پیشوایان دیگر به وسیله امام قبلی منصوص و تعیین شده است. روایاتی که در این مورد از پیشوایان ما نقل شده است در کتاب « اصول کافی»، کتاب الحجه و در کتاب « اثبات الهدا بالبینات و المعجزات» جمع می باشد. علاقمندان می توانند برای آگاهی از این احادیث به دو کتاب یاد شده مراجعه نمایند. بعد از شهادت حضرت علی (ع) یازده امام دیگر زمامت و خلافت را به دست گرفتند و امامت هر یک از آنان به تنصیص خدا بوده است.

 

ترسیمی از مراسم سه روزه در غدیر[10] خم

آغاز سفر از مدینه تا غدیر[11]

در سال دهم هجرت، از طرف خداوند به پیامبر اکرم (ص) دستور داده شد تا دو مسئله اساسی اسلام را به طور مفصل و رسمی به مردم ابلاغ نماید:

 

حج، ولایت و خلافت دوازده امام (ع)

در پی این فرمان، اعلان عمومی برای سفر حج داده شد، و جمعیتی بیش از صد وبیست هزار نفر از هر سو عازم مکه شدند. پیامبر (ص) و جمعیت همراه با احرام از میقات به سوی مکه حرکت کردند؛ و پس از ده روز در پنجم ذی الحجه وارد این شهر شدند.امیرالمومنین (ع)- که از طرف پیامبر (ص) به یمن و نجران رفته بودند- به همراه دوازده هزار نفر از اهل یمن با احرام وارد مکه شدند.

 

برنامه حج

با رسیدن ایام حج، پیامبر (ص) به عرفات و مشعر و منی رفتند، و اعمال حج را با تمام واجبات و مستحبات آن به مردم آموختند. در منی پیامبر (ص) دوبار سخنرانی کردند، و زمینه را برای اعلام ولایت امیر المومنین (ع) آماده فرمودند.همچنین آن حضرت به امر خداوند، ودایع انبیاء (ع) را به امیر المومنین (ع) تحویل دادند.

 

 

لقب « امیر المومنین»

پس از بازگشت به مکه، جبرئیل از طرف خداوند لقب « امیر المومنین» را به عنوان اختصاص آن به علی بن ابیطالب (ع) آورد؛ و به دستور پیامبر (ص) بزرگان اصحاب خدمت امیر المومنین (ع) حاضر شدند و با خطاب « اسلام علیک یا امیر المومنین» به آن حضرت سلام کردند؛ اگرچه اعطای این لقب و نظیر این برنامه قبلاً نیز انجام شده بود.

 

اعلان عمومی برای حضور در غدیر

بلافاصله پس از اتمام حج، « بلال» منادی پیامبر (ص) از طرف آن حضرت اعلام کرد:« فردا کسی جز معلولان نباید باقی بماند، و همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیر خم حاضر شوند».

« غدیر خم» که دارای آب و چند درخت کهنسال بود و قبل از جحفه در تقاطع مسیرها قرار داشت، به امر خاص الهی انتخاب گردید.پس از این اعلان، مردم با تعجب از حرکت فوری پیامبر (ص)، خود را برای خروج از مکه آماده کردند. حتی عده ای از اهل یمن که مسیرشان به سمت شمال نبود و نیز عده ای از اهل مکه آماده شدند تا همراه حضرت تا غدیر بیابیند.

 

حضور در غدیر[12]

 

برنامه های قبل از خطابه

صبح آن روز که پیامبر (ص) از مکه حرکت کردند، جمعیتی بیش از صد و بیست هزار نفر همراه حضرت به سوی غدیر خم آمدند.با رسیدن به منطقه غدیرف حضرت مسیر حرکت را به سمت راست جاده تغییر دادند و دستور دادند منادی ندا کند: « همه مردم متوقف شوند و آنان که پیش رفته اند بازگردند و آنان که پشت سر هستند توقف کنند، تا همه در محل از پیش تعیین شده جمع شوند». همچنین دستور دادند: « کسی زیر درختان کهنسالی که در آنجا بود نرود و آن مکان خالی بماند».با این دستور همه مرکب ها از حرکت ایستادند و مردم در منطقه غدیر پیاده شدند، و هر یک برای خود جایی پیدا کردند و خیمه ها را بر پا کردند و مستقر شدند. شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین به حدی بود که مردم- و حتی خود حضرت- گوشه ای از لباسشان را بر سر انداخته و گوشه ای از آن را زیر پای خود قرار داده بودند، و عده ای از شدت گرما عبا را به پاهایشان پیچیده بودند.

پیامبر (ص) به سلمان و ابوذر و مقداد و عمار دستور آماده سازی زیر درختان کهنسال را دادند. آنان پس از کندن خارهای زیر درختان و جمع آوری سنگ های ناهموار، زیر درختان را جارو زده و آب پاشی کردند. در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه هایی انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد، و آن محل برای برنامه سه روزه ای که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.در زیر سایبان، سنگ ها را روی هم چیدند و از رواندازهای شتران و سایر مرکب ها نیز کمک گرفتند و روی همه آن ها پارچه ای انداختند، و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند. این منبر را طوری برپا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد، و پیامبر (ص) هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشند تا صدای حضرت به همه برسد و همه آن حضرت را ببینند. البته یک یا چند نفر سخنان پیامبر (ص) را برای مردم تکرار می کردند تا افرادی که دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند.

 

کیفیت سخنرانی پیامبر (ص)

انتظار مردم به پایان رسید. منادی پیامبر (ص) ندا داد تا مردم جلوی منبر اجتماع کنند، و با آماده شدن صف ها نماز را به جماعت خواندند. بعد از آن مردم ناظر بودند که پیامبر (ص) بر فراز آن منبر ایستادند، و به امیر المومنین(ع) دستور دادند بالای منبر بیاید. آن حضرت نیز بالای منبر رفته و یک پله پایین تر در طرف راست پیامبر (ص) ایستادند.سپس حضرت نگاهی به راست و چپ جمعیت نمودند و منتظر شدند تا مردم کاملاً جمع شده آرام گردند. پس از آماده شدن مردم، پیامبر اکرم (ص) سخنرانی تاریخی و آخرین خطابه رسمی خود را برای جهانیان آغاز کردند. سخنرانی پیامبر (ص) در غدیر با شیوه خاص آن که دو نفر بر فراز منبر در حال قیام دیده می شدند حدود یک ساعت طول کشید. این بیانات حضرت با در نظر گرفتن ترتیب مطالبه خطبه- در یازده بخش قابل ترسیم است:

 

در اولین بخش سخن، حضرت حمد و ثنای الهی به جا آورده، صفات قدرت و رحمت حق تعالی را ذکر فرمودند، و به بندگی خود در مقابل ذات الهی شهادت دادند.

 

در بخش دوم تصریح فرمودند که باید فرمان مهمی درباره علی (ع) ابلاغ کنم، وگرنه رسالت الهی را نرسانده ام و ترس از عذاب خدا دارم.

 

 در سومین بخش، آن حضرت امام دوازده امام بعد از خود را تا آخرین روز دنیا با عمومیت ولایت آنان بر همه انسان ها، و در طول زمان ها و در همه مکان ها، و نفوذ کلماتشان در جمیع امور اعلام فرمودند.

 

در بخش چهارم خطبه، پیامبر (ص) بازوان امیر المومنین (ع) را گرفتند و آن حضرت را از جا بلند کردند و در این حال فرمودند:« مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیُّ مَولاهُ، اَاللهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ». سپس کمال دین را با ولایت ائمه (ع) اعلام فرمودند.

 

در بخش پنجم، حضرت صریحاً فرمودند:« هر کس از ولایت ائمه (ع) سرباز زند اعمال نیکش سقوط می کند و در جهنم خواهد بود.» بعد از آن شمه ای از فضایل امیر المومنین (ع) را متذکر شدند.

 

در مرحله ششم، پیامبر (ص) با تلاوت آیاتی از قرآن در رابطه با عذاب الهی و لعن دشمنان دین، فرمودند:« منظور از این آیات عده ای از اصحاب من هستند که مامور به چشم پوشی از آنان هستم، ولی بدانند که خداوند ما را بر معاندین و مخالفین و خائنین و مقصرین حجت قرار داده، و اغماض نسبت به آنان در دنیا مانع از عذاب آخرت نیست.» سپس بیزاری خود را از گمراه کنندگان امت اعلام فرمودند و اشاره ای هم به «  اصحاب صحیفه ملعونه» و غاصبین مقام امامت نمودند.

 

در بخش هفتم، حضرت تکیه سخن را بر اثرات ولایت اهل بیت (ع) قرار داده فرمودند: « اصحاب صراط مستقیم در سوره حمد، شیعیان اهل بیت هستند.» سپس آیاتی درباره اهل بهشت را به پیروان آل محمد (ع)، و آیاتی درباره اهل جهنم را به دشمنان آل محمد (ع) تفسیر فرمودند.

 

در بخش هشتم مطالبی اساسی درباره حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن المهدی ارواحنا فداه فرمودند، و آینده ای پر از عدل و داد به دست امام زمان عجل الله فرجه را به جهانیان مژده دادند.

 

در بخش نهم مردم را به بیعت با خود و سپس با علی (ع) دعوت نمودند، و آن را از طرف خداوند و بیعت با حق تعالی دانستند.

مطالب مرتبط
تنظیمات
این پرونده را به اشتراک بگذارید :
Facebook Twitter Google LinkedIn

یادداشت کاربران
درج یک یادداشت :
نام کاربری :
پست الکترونیکی :
وب :
یادداشت :
کد امنیتی :
5 + 3 = ?