مفهوم انتظار فرج امام زمان (عج)

مفهوم انتظار فرج امام زمان (عج) مفهوم انتظار رسول خدا (ص) فرمودند: «افضل الاعمال امتی انتظار الفرج» بهترین اعمال امت من، انتظار فرج است. انتظار، فرهنگ سازنده و تفکر پویایی است که همیشه جامعه را زنده، امیدوار ودرمسیر تکاپو وپیشرفت قرارمی دهد. انتظار، دل های دوستان را پر از امید ودل های دشمنان را با اضطراب ونگرانی همراه می سازد. انتظار یعنی آمادگی وزمینه سازی برای ورود فرمانده و شروع عملیات.

مفهوم انتظار فرج امام زمان (عج)

 

مفهوم انتظار

رسول خدا (ص) فرمودند:

«افضل الاعمال امتی انتظار الفرج» [1]

بهترین اعمال امت من، انتظار فرج است.

انتظار، فرهنگ سازنده و تفکر پویایی است که همیشه جامعه را زنده، امیدوار ودرمسیر تکاپو وپیشرفت قرارمی دهد. انتظار، دل های دوستان را پر از امید ودل های دشمنان را با اضطراب ونگرانی همراه می سازد.

انتظار یعنی آمادگی وزمینه سازی برای ورود فرمانده و شروع عملیات.

انتظار یعنی سازش نکردن با دشمن، بیداری، سربازگیری، نیروسازی، حفظ نیروهای خودی وبالابردن توان مبارزه.

انتظار یعنی به همه ظلم ها نه گفته و راضی نبودن به وضع موجود و درانتظار عدالت بودن.

بنابراین، انتظار، عمل وتلاش است، نه یک ایده تنها.

متاسفانه بیشتر ازآن که منتظر آقایمان باشیم، همه ازاو انتظار های فراوان داریم و این انتظارهای ما با وظیفه انتظار فاصله بسیاری دارد.

آیا انتظار موعود در همه ادیان وجود دارد؟

الف- انتظار در ادیان: امید وانتظار به زندگی آرمانی و جهان سرشار از صلح وعدالت و آزادی، درنهاد هرانسانی- صرفنظر از هرمذهب وقومیت- ریشه دارد واین  احساس، همواره در وجود مصلحی الهی وجهانی جلوه گر است. برای مثال، درکتاب «زند» از کتابهای مذهبی زرتشتیان آمده است:

« آن گاه فیروزی بزرگ از طرف ایزدان می شود، واهریمنان را منقرض می سازند وتمام اقتدار اهریمنان فقط درزمین است و درآسمان راه ندارد و بعد ازپیروزی ایزدان وبرانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم برتخت نیکبختی خواهند نشست.»[2]

همچنین درکتاب «دید» - که نزد هندویان از کتاب های آسمانی به شمارمی رود- آمده است:

« پس ازخرابی دنیا، پادشاهی درآخرالزمان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد ونام او منصور باشد وتمام عالم را بگیرد وبه دین خود درآورد و همه کس را ازمؤمن وکافر بشناسد و هرچه ازخدا خواهد، برآید.» [3]

همچنین در مزامیر حضرت داود (ع) آمده است:

« صالحان، وارث زمین خواهند بود ودرآن همیشه ساکن خواهند شد.»

«مزامیر» حضرت داود، همان «زبوری» است که در قرآن کریم آمده است:

« ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون». [4]

ما درزبور به دنبال ذکر( تورات) نوشتیم که بندگان صالح ما وارث زمین خواهند بود.

همچنین درتورات آمده است:

« ودرحق اسماعیل تورا شنیدم؛ اینک اورا برکت داده ام و اورا بارور گردانیده، به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور تولید خواهد کرد و اورا امت عظیمی خواهم نمود.»[5]

ودرقرآن کریم هم می خوانیم:

« ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین». [6]

اراده کرده ایم که برخدا پرستانی که زیربار ظلم وستم ناتوان شده اند، منت نهیم وآنان را پیشوا و وارث زمین برگردانیم.

باز می فرماید:

« وعدالله الذین امنوا منکم وعملوالصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا». [7]

خداوند به کسانی ازشما که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام داده اند، وعده داده است که آنان را درزمین خلیفه وجانشین سازد؛ چنان که گذشتگان را خلافت وجانشینی بخشید ودینی را که خدا برایشان پسندیده است برقرار نماید وترس آنان را به ایمنی تبدیل کند، که مراعبادت می کنند و چیزی را شریک من قرار نمی دهند.

ب- انتظار درفرایند فعلی: علاوه برادیان گذشته، درفلسفه تاریخ وروند فعلی جهان، به رغم دین ستیزی اندیشه های سکولار، گرایش درونی بشر به مصلح جهانی همچنان وجود دارد وحتی تقویت هم شده است.

به عبارت دیگر، وجدان بشر امروز دریافته است که با تکیه برقدرت و ثروت ویا خرد واندیشه غیرالهی وفناوری مادی، نمی تواند نظم وعدالت وسعادت فراگیر را درجهان مستقرنماید، وراهی جز این ندارد که روابط اجتماعی وآهنگ زندگی خود را براساس ایمان روحی و پذیرش حاکمیت خداوند متعال استوار سازد وازمادیات به عنوان ابزاری برای رسیدن به آن استفاده کند.

امروزه ایمان گرایی( فیدئیسیم) درغرب تجدید حیات شده است، تا خلاء معنوی جوامع غربی را پر کند وشعار« آگوستین» که می گفت:  « من ایمان می آورم تا بفهمم» ازقرن نوزدهم تا زمان حاضر نفوذ پرجاذبه ای دراذهان جوانان اروپایی پیدا کرده است.

حتی «ساموئل هانتینگتون» که نظریه برخورد تمدن ها را ارائه داده است نمی تواند شیفتگی خود را به فرهنگ مسیحیت پنهان کند و معتقد است که درنبرد فرهنگی اسلام ومسیحیت، پیروزی قاطع از آن مسیحیت خواهد بود.

«هانتینگتون» ادعا ندارد که نظریه برخورد تمدن ها را ازطریق روش شناسی علمی تدوین کرده، بلکه اعتقاد او براین است که مناسبات تمدنی وگرایش های گذشته وحال جوامع غربی، اورا به این جمع بندی سوق داده است؛ یعنی میل درونی طبقات مختلف جوامع غربی به دین واحیای دوباره ارزش های مسیحیت و حرکت آرمانی به آینده ای روشن درپرتو ولایت الهی، اورا به این نتیجه رسانده است.

این اعتراف جامعه شناسی همچون هانتینگتون نوید نظریه ماست که اعتقاد به مهدویت وحکومت جهانی او ریشه دروجدان و فطرت همه انسان ها درجهان دارد. همچنین نظریات دیگر غیرالهی غرب مثل افرادی چون فوکویاما، الوین تافلر ونظریاتی چون دهکده جهانی لیبرال دموکراسی آرماگدون و...

«لیبرال دموکراسی» غرب به رغم دین ستیزی درجوامع مختلف غربی، نتوانسته است مشعل فطرت را دردرون بشر خاموش کند. اکنون این شعله درحال اوج گرفتن است و لیبرالیسم رسوا را در چالشی عظیم قرار داده است ودرحال انحطاط و اضمحلال کامل است.

رویکرد بشر به دین ومعنویت، آن هم با انگیزه جهانشمولی، اثبات معقول  فلسفه انتظار است. یا به قول جناب مولوی، اثبات این واقعیت است که بشر می گوید:  مرا با نغمه های دنیوی فریب ندهید و جانم را درهیاهوی لذائذ دنیا گم نکنید. جان من عرشی است و در فرش نمی گنجد. خدای مرا ازمن نگیرید؛ اودایم درمأذن، ضمیر مرا به سوی خود می خواند:

گوید ای اجزای پست فرشی ام         غربت من تلخ تر من عرشی ام

میل تن در سبزه وآب روان           آن بود که اصل او باشد ازآن

میل جان اندر حیات ودرحی است       زانکِ جان لامکان اصل وی است

نتیجه این که انتظار مهدی(ع) یک فراخوان درونی بشر به آینده ای روشن وامیدبخش است وهمه انسان ها صرفنظر از ملیت ومذهب، در میدان این فراخوانی قرار دارند؛ یکی به نام عیسی (ع)، یکی به نام «منصور» ودیگری به نام حضرت مهدی (ع) درجویبار انتظار روانند. سرانجام، همه این جویبارها به بحر موعود حقیقی جهان یعنی حضرت مهدی (ارواحنا فداه) ملحق خواهند شد و مزد دوران سخت انتظار را با تبسم وصال او خواهند گرفت. ان شاءا...

وظایف عملی شیعه برای انتظار آن حضرت علیه السلام

نخستین وظیفه آن است که زمینه ظهور آن حضرت را آماده سازیم واز منتظران واقعی اش باشیم. اصلاح جامعه، امربه معروف ونهی از منکر، کاهش معاصی وتربیت نیرو برای حکومت آن بزرگوار، می تواند زمینه ظهور آن حضرت را آماده سازد.

بنابراین باید به گونه ای عمل شود که یاد ونام آن بزرگوار برسر زبان ها ودل ها باشد و مردم از آن حضرت غافل نشوند ودرمشکلات به اوروی آورند و بدانند که اوحجت خداست وبر حال همه آگاه است. همچنین وظیفه مردم است که برای سلامت حضرت صدقه بدهند، برای تعجیل درظهورش دعا کنند، وحج واعمال خیر دیگر را به نیابت ازآن حضرت انجام دهند.

وظیفه شیعیان است که زیارت نامه هایی را که برای آن حضرت وارد شده، بخوانند، همیشه – به ویژه روز جمعه- به یاد او باشند ودعای ندبه را بخوانند. از دعای سلامت آن حضرت « اللهم کن لولیک...» ودعای « الهی عظم البلاء...» وسایر دعاهای مناسب غفلت نورزند و منتظر ظهور باشند.

آثار وفواید دعا برای تعجیل فرج

مرحوم آیت الله موسوی اصفهانی، مولف کتاب «مکیال المکارم» ، خلاصه آثار وفواید و ویژگی هایی راکه بردعا کردن برای تعجیل فرج مترتب می باشد، درکتاب خود بیان کرده است. به جهت اینکه این کتاب به امر مطاع ولی عصر (ع) نوشته شده وکتابی مبارک وپرخیر است مطالب آن را درذیل نقل می کنیم:

دعا کننده برای فرج حضرت، مشمول برکات زیر می گردد:

1- اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرموده اند: وبسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما درآن است.

2- این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می گردد.

3- واظهار محبت قلبی.

4- ونشانه ظهور.

5- وزنده کردن امر ائمه اطهار.

6- ومایه ناراحتی شیطان لعین.

7- ونجات یافتن از فتنه های آخر الزمان.

8- وادای قسمتی از حقوق آن حضرت است که ادای حق هرصاحب حقی واجب ترین امور است.

9- وتعظیم خداوند ودین خداوند است.

10- حضرت صاحب الزمان (ع) درحق او دعا می کند.

11- وشفاعت آن حضرت درقیامت شامل حال او می شود.

12- وشفاعت پیامبر (ص)- ان شاء ا...- شامل حال اومی گردد.

13- واین دعا امتثال امر الهی وطلب فضل و عنایت اوست.

14- و مایه استجابت دعا می شود.

15- وادای اجر رسالت است.

16- ومایه دفع بلاست.

17- وسبب وسعت روزی است، ان شاءا...

18- وباعث آمرزش گناهان می شود.

19- ومشرف به دیدار آن حضرت دربیداری یا خواب.

20- ورجعت به دنیا درزمان ظهور آن حضرت.

21- واز برادران پیامبر (ص) خواهد بود.

22- وفرج مولای ما حضرت صاحب الزمان (ع) زودتر واقع می شود.

23- وپیروی از پیغمبر وامامان (صلوات الله علیهم اجمعین) می باشد.

24- ووفای به عهد وپیمان الهی است.

25- وآثار نیکی به والدین برای دعا کننده فرج حاصل می گردد.

26- وفضیلت رعایت وادای امانت برایش حاصل می شود.

27- وسبب زیاد شدن اشراف نور امام (ع) در دل او می گردد.

28- ودعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد، ان شاءا..

29- وموفق به تعاون درکارهای نیک وتقوا می شود.

30- ونایل به نصرت ویاری خداوند وپیروزی بردشمنان به کمک خداوند می گردد.

31- وهدایت می شود به نورقرآن مجید.

32- ونزد اصحاب اعراف معروف می گردد.

33- وبه ثواب طلب علم نائل می شود، ان شاءا...

34- واز عقوبت های اخروی – ان شاء ا..- در امان می ماند.

35- وهنگام مرگ به او مژده می رسد وبا او به نرمی رفتار می گردد.

36- واین دعای برای فرج، اجابت دعوت خدا ورسول (ص) است.

37- وبا امیرالمؤمنین (ع) محشور ودردرجه آن حضرت خواهد بود.

38- ومحبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد.

39- وعزیز ترین وگرامی ترین افراد نزد پیامبر (ص) می  شود.

40- وان شاء ا.. از اهل بهشت خواهد بود.

41- ودعای پیامبر (ص) شامل حالش می گردد.

42- وکردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود.

43- وخداوند درعبادت، او را تأیید می فرماید.

44- وان شاء ا... با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.

45- وثواب کمک به مظلوم را دارد.

46- وثواب احترام به بزرگ تر وتواضع نسبت به اورا خواهد داشت.

47- وپاداش خونخواهی حضرت سید الشهداء (ع) را دارد.

48- وشایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار را می یابد.

49- نور او برای دیگران نیز( درروز قیامت ) درخشان می گردد.

50- وهفتاد هزار نفر ازگنه کاران را شفاعت می کند.

51- ودعای امیرالمؤمنین (ع) روز قیامت شامل حالش می شود.

52- وبی حساب داخل بهشت خواهد شد.

53- واز تشنگی قیامت درامان است.

54- ودربهشت جاودان خواهد بود.

55- ومایه خراش روی ابلیس ومجروح شدن دل اوست.

56- وروز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.

57- وخداوند عزوجل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید.

58- ودرسایه گسترده خداوند قرارگرفته، رحمت براو نازل می شود. تا هنگامی که مشغول آن دعا باشد.

59- وپاداش نصیحت مومن را دارد.

60- ومجلسی که درآن برای حضرت قائم – (عج) دعا شود، محل حضور فرشتگان خواهد بود.

61- ودعا کننده مورد مباهات خداوند قرارمی گیرد.

62- وفرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.

63- واز نیکان مردم محسوب می گردد.

64- واین دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.

65- ومایه خرسندی خدای عزوجل می شود.

66- ومایه خشنودی پیامبر اکرم (ص)  می گردد.

67- واین دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.

68- ودعاگوی فرج حضرتش، ازکسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد، انشاء ا...

69- وحساب او آسان می گردد.

70- واین دعا برای او درعالم برزخ، انیس ومونس مهربانی خواهد بود.

71- واین دعا بهترین اعمال است.

72- وباعث دوری غم ها می شود.

73- ودعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهوراست.

74- وفرشتگان درباره اش دعا می کنند.

75- ودعای حضرت سید الساجدین (ع)- که نکات و فواید متعددی دارد- شامل حالش می شود.

76- این دعا تمسک به ثقلین ( کتاب و عترت) است.

77- وچنگ زدن به ریسمان الهی است.

78- وسبب کامل شدن ایمان است.

79- ومانند ثواب همه بندگان به ا و می رسد.

80- واین دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است.

81- واین دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر (ص) شهید شده است.

82- وثواب کسی را دارد که درزیر پرچم حضرت قائم (ع) شهید شده است.

83- وثواب احسان به حضرت صاحب الزمان (ع) را دارد.

84- ودراین دعا ثواب گرامی داشتن عالم هست.

85- وپاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.

86- ودرمیان گروه ائمه اطهار محشور می شود.

87- ودرجات او دربهشت بالا می رود.

88- واز بدی حساب درروز قیامت درامان می ماند.

89- ونایل می شود به بالاترین درجات شهدا در روز قیامت.

90- وبه شفاعت حضرت زهرا(س) رستگار می شود.

 

ارزش و فضیلت انتظار فرج  در روایات

 1. امام رضا (ع) : به نقل از پدران بزرگوارش فرمود : رسول خدا (ص) فرمود : برترین اعمال امت من انتظار فرج از خدای عزوجل میباشد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 2. رسول خدا (ص) : و انتظار فرج عبادت است.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 3. رسول خدا (ص) : برترین عبادت انتظار فرج است.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 125

 4. مردی از امام علی (ع) سوال کرد : محبوب ترین اعمال پیش خدا کدام است ؟ امام (ع) فرمود : انتظار فرج.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 5. امام سجاد (ع) فرمود : انتظار فرج از بزرگترین گشایشهاست.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 6. امام جواد (ع) : با ارزش ترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.  منتخب الاثر صفحه 223

 7. امام زین العابدین (ع) فرمود : انتظار فرج از جمله بزرگترین اعمال انسان است.  یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی صفحه 232

 8. امام صادق (ع) : اگر کسی که منتظر حضرت است ( حضرت مهدی عج) از دنیا برود و حضرت بعد از او قیام کند اجر او همانند اجر کسی است که زمان او را درک کرده ، پس بکوشید و منتظر باشید ، گوارا باد بر شما ای یاران مورد لطف خدا.  کتاب غیبت نعمانی صفحه 200

 9. مولا امیرالمومنین علی (ع) : کسی که مطیع فرمان ما باشد در حظیرة القدس با ما خواهد بود ، و کسی که منتظر امر ما باشد همانند کسی است که در راه خدا به خونش در غلتیده باشد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 123

 10. امام صادق (ع) : کسی که مایل است جزء یاران حضرت مهدی (عج) قرار گیرد ، باید منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوی و اخلاق نیکو توءم گردد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 140

 شخصیت منتظران حضرت مهدی (عج)

 11. مولا علی (ع) : کسی که منتظر امر و فرمان ما باشد ، همانند کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده است.  منتخب الاثر صفحه 496

 12. امام صادق (ع) : اگر کسی از شما بمیرد در حالی که منتظر حکومت امام زمان (عج) بوده ، همانند کسی است که با امام قائم (ع) در خیمه اش بوده است ، سپس اندکی درنگ کرد و فرمود : نه بلکه همانند کسی است که در کنار حضرت زد و خورد کند ( با دشمنان جنگ کند ) ، سپس فرمود : نه ، به خدا قسم ، بلکه مانند کسی است که در کنار رسول خدا به شهادت برسد.  بحارالانوار جلد 42 صفحه 126

 13. امام صادق (ع) : کسی که در حال انتظار فرج امام زمان (عج) بمیرد به منزله کسی است که در راه خدا با شمشیرش جهاد کرده باشد.     بحارالانوار جلد 42 صفحه 126

 14. امام باقر (ع) : بدانید کسی که منتظر حکومت حق باشد ، پاداش او همانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.  اصول کافی جلد 2 صفحه 176

 15. امام سجاد (ع) : بهترین مردم هر زمان کسانی هستند که منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 16. امام صادق (ع) : کسی که بر این امر ( ولایت ائمه (ع) ) بمیرد و منتظر امام (ع) باشد ، همانند کسی است که در خیمه امام قائم (عج) باشد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 17. امام صادق (ع) : ای ابوبصیر ، خوشا به حال شیعیان و پیروان قائم ما ، که در زمان غیبت او منتظر ظهور ، و در زمان ظهور مطیع او هستند آنها اولیای خدا هستند که ترس و اندوهی برای آنان وجود ندارد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 150

 18. امام صادق (ع) : خوشا به حال کسی که در زمان غیبت قائم ما به فرمان ما چنگ زند و قلب هدایت شده اش به طرف باطل متمایل نشود.    بحارالانوار جلد 52 صفحه 123

 انتظار و منتظر در فرهنگ اسلامی

19. امام صادق (ع) : از امام صادق (ع) نقل شده است که در مورد آیه (( هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب )) فرمود : متقین ، شیعیان علی بن ابیطالب (ع) هستند و غیب هم حضرت مهدی (عج) غایب است.  یوم الخلاص صفحه 223 ، الزام الناصب صفحه 137

 

20. امام صادق (ع) : نزدیکترین حالت بندگان به خدا و خشنودی او از آنها هنگامی است که حجت خدا در میان آنها نباشد و برای آنها ظاهر نشود و آنها محل او را ندانند. ولی در عین حال معتقد باشند که حجت خدا هست ، در این زمان شب و روز در انتظار فرج باشند.  بحارالانوار جلد 52 ، صفحه 145

 21. حضرت محمد (ص) : خوشا به حال کسانی که در غیبت حضرت مهدی (عج) صبور باشند و خوشا به حال کسانی که در محبت ورزیدن در راه اهل بیت (ع) استوار ماندند ، خداوند آنها را در کتابش این طور توصیف نموده است : سوره مجادله آیه 22 (( آنها که به جهان غیب ایمان آوردند )) آنها حزب الله هستند ، آگاه باشید به درستی که حزب الله رستگار است.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 143

 22.  امام باقر (ع) : کسی که در حال انتظار امام زمان (عج) مرده باشد ، زیان نکرده اگرچه در میان خیمه با لشگر حضرت نمرده باشد. ( یعنی هرجا بمیرد ، پاداش شهید را دارد ) منتخب الاثر صفحه 498

 23. امام باقر (ع) : زمانی بر مردم می آید که امام و پیشوای آنان غیبت میکند ، پس خوشا به حال کسانی که در آن زمان بر فرمان ما استوار و ثابت قدم باشند. بحارالانوار جلد 52 صفحه 145

 24. امام رضا (ع) : شکیبائی و انتظار فرج چقدر نیکو است ، آیا گفته خدا را شنیدید که فرمود ( سوره هود آیه 93 ) : شما منتظر باشید که من هم با شما منتظرم . و همچنین فرمود :  ( سوره یونس آیه 20 ) انتظار بکشید که من هم با شما از انتظار کشندگانم . بنابراین صبور باشید ، چون فرج بعد از زمان یاس و ناامیدی می رسد و افراد قبل از شما صبورتر بودند.      بحارالانوار جلد 52 صفحه 629

 25. امام صادق (ع) : تقوی و پاکدامنی و درستی و انتظار فرج با صبر و بردباری از راه و رسم ائمه (ع) است. بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

 26. حضرت محمد (ص) : به زودی بعد از شما گروهی می آیند که پاداش یک نفر از آنها به اندازه پاداش پنجاه نفر از شماست . آنها گفتند : ای رسول خدا ، ما در جنگ بدر و احد و حنین با تو بودیم و درباره ما قرآن نازل شد. رسول خدا (ص) فرمود : آنچه را که آنها به دوش گرفتند ، اگر بر دوش شما می نهادند ، مثل آنها صبر و استقامت نمی کردید.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 130

 27. امام صادق (ع) : کسی که در انتظار امام دوازدهم (ع) است ، همانند کسی است که شمشیر را در رکاب رسول خدا (ص) برهنه کرده و از او دفاع میکند. بحارالانوار جلد 52 صفحه 129

 28. امام سجاد (ع) : کسی که در زمان غیبت قائم ما بر ولایت ما استوار باشد ، خداوند پاداش هزار شهید از شهدای جنگ بدر و احد را به او خواهد داد. بحارالانوار جلد 52 صفحه 125

 29. امام حسن عسگری (ع) به ابن بابویه فرمود : بر تو باد به صبر و انتظار فرج ، چون پیامبر گرامی (ص) فرمود : برترین اعمال امتم انتظار فرج است. منتخب الاثر صفحه 234

 30. امام صادق (ع) : به خدا قسم عبادت پنهانی شما در زمان غیبت در حکومت باطل از عبادت کسی که خدا را در زمان امام حاضر و دولت حق عبادت میکند برتر است.  یوم الخلاص صفحه 243

 31. امام حسین (ع) : حضرت مهدی دارای غیبتی است که گروهی در آن مرحله مرتد میشوند و گروهی ثابت قدم می مانند و اظهار خشنودی میکنند.افراد مرتد به آنها می گویند (( این وعده کی خواهد بود اگر شما راستگو هستید ؟ ( منظور از وعده ظهور حضرت مهدی (عج) است ) )) ولی کسی که در زمان غیبت در مقابل اذیت و آزار و تکذیب آنها صبور باشد ، مجاهدی است که با شمشیر در کنار رسول خدا (ص) جهاد کرده است.  بحارالانوار جلد 51 صفحه 133

 

وظایف زمان انتظار

32. امام جواد (ع) : همانا قائم ما مهدی (عج) است که بر مسلمانان واجب است در زمان غیبت او منتظرش باشند و هنگام ظهورش از او اطاعت کنند. منتخب الاثر صفحه 223

 33. حضرت مهدی (ع) در نامه مبارکش به سفیر خود محمدبن عثمان فرمود : برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید ، چون همین دعا موجب فرج شماست. منتخب الاثر صفحه 268

 34. امام جواد (ع) : حضرت ( مهدی عج ) دارای غیبتی است که روزهایش زیاد و مدتش طولانی ، پس افراد مخلص منتظر ظهور او هستند و افراد شکاک منکر او هستند. منتخب الاثر صفحه 224

 35. امام کاظم (ع) : خوش به حال شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما به دوستی ما چنگ می زنند و در دوستی ما و برائت از دشمنان ما استوارند آنها از ما و ما از آنها هستیم ، آنها به پیشوائی ما راضی شدند و ما هم به شیعه بودن آنها راضی و خشنودیم و خوشا به حال آنها ، به خدا قسم آنها در روز قیامت با ما و مرتبه ما هستند. بحارالانوار جلد 51 صفحه 151

 36. حضرت محمد (ص) : مردم ! بشارت باد بر شما فرج (( مهدی )) (عج) ، چون وعده خدا تخلف پذیر نیست و حکم او برگشت ندارد و او حکیم و آگاه است و براستی فتح الهی نزدیک است.  یوم الخلاص صفحه 226

 37. امام صادق (ع) به زراره فرمود : اگر زمان غیبت را درک کردی ، این دعا را همیشه داشته باش :

خدایا ، خودت را به من بشناسان ، چون اگر خودت را به من نشناسی ، پیامبرت را نخواهم شناخت ، خدایا رسول خود را به من معرفی کن چون اگر رسول تو را نشناسم ، حجت تو را نخواهم شناخت ، خدایا حجت خود را به من معرفی کن زیرا اگر حجت تو را نشناسم از دین خود گمراه شده ام.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 146

 38. حضرت محمد (ص) : کسی که در زمان غیبت ، حضرت قائم را که از فرزندان من است ، انکار کند همانند مردگان جاهلیت مرده است.   بحارالانوار جلد 51 صفحه 73

 39. امام صادق (ع) : آیا ملاک قبولی اعمال بندگان را به شما خبر دهم ؟ روای گفت : بله ، امام فرمود : ملاک قبولی اعمال عبارتند از : 1.شهادت این که معبودی به جز خدا نیست و حضرت محمد (ص) بنده و رسول اوست 2.اقرار و اعتراف به دستور الهی 3.ولایت اهل بیت (ع) 4.برائت از دشمنان اهل بیت (ع) 5.تسلیم در مقابل اهل بیت 6.تقوی 7.کوشش در راه خدا و آرامش 8.انتظار حضرت مهدی (عج)  غیبت نعمانی صفحه 200

 

احادیث مختلف درباره حضرت مهدی (عج)

 40.امام صادق عليه السلام فرمود: زمانيكه بندگان به خداى عزوجل ذكر نزديكترند و خدا از ايشان بيشتر راضى است ، زمانيست كه حجت خداى عزوجل از ميان آنها مفقود شود و آشكار نگردد و جاى او را هم ندانند و از طرفى هم بدانند كه حجت و ميثاق خداى جل ذكره باطل نگشته و از ميان نرفته است (فضيلت اين زمان براى بندگان ، از اين جهت است كه شخص امام و معجزات او را به چشم نمى بينند و تنها از روى تفكر و تامل در آثار و براهين به وجود او معتقد مى شوند و شبهات و وساس شياطين جن و انس هم در آن زمان بسيار است ) در آن حال در هر صبح و هر شام به انتظار فرج باشيد (و با اين عمل غم و اندوه را از خود بزدائيد و چون وقت ظهور معلوم نيست . هميشه احتمال آن مى رود، و اميد و نشاط شما را زنده نگه مى دارد، از رحمت خدا ماءيوس ‍ نباشد) زيرا سخت ترين موقع خشم خدا بر دشمنانش زمانى است كه ، حجت او از ميان بندگانش مفقود باشد و آشكار نشود، و خدا مى داند كه اوليائش (در زمان غيبت امام هم ) شك نمى كنند و اگر ميدانست شك مى كنند، چشم به هم زدنى حجت خود را از ايشان نهان نمى داشت ، و ظهور امام جز بز سر بدترين مردم نباشد (يعنى براى از بين بردن آنها و جايگزينى عدل و داد است . يا آنكه غضب خدا در زمان غيبت مخصوص مردم بد است ولى نسبت به مؤمنين رحمت و ثواب است ).  اصول كافى جلد 2 صفحه 127

 41.جمعى از موثقين اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام نقل كردند كه شنيديم اميرالمؤ منين عليه السلام در يكى از خطبه هايش ‍ چنين مى فرمود: بار خدايا من ميدانم كه بساط علم و دانش برچيده نميشود و مايه هايش از ميان نميرود (يعنى هيچگاه روى زمين را كفر و ضلالت محض فرا نميگيرد و هميشه كم و بيش آثارى از توحيد و هدايت يافت ميشود) و ميدانم كه تو روى زمينت را از حجتى بر خلق خالى نسازى كه او يا آشكار باشد و فرمانش نبرند (مانند اميرالمؤ منين و امام حسن عليه السلام در دوران خلافت خود) و يا ترسان و پنهان (مانند امام زمان عليه السلام ) تا حجت تو باطل نگردد (و مردم بر تو حجت نداشته باشند) و دوستانت بعد از آنكه هدايتشان فرمودى گمراه نشوند، ولى آنها كجايند و چقدر؟ ايشان از لحاظ شماره بسيار اندك و از لحاظ ارزش نزد خداى جل ذكره بسيار بزرگند، ايشان پيرو پيشوايان دين و امامان رهبرند. همان امامانى كه به آدابشان پرورش يافته و براه آنها رفته اند.

اينجاست كه علم و دانش ايشانرا بحقيقت ايمان آگاه ساخته و روحشان نداى پيشوايان دانش را لبيك گويد و همان احاديثى كه بر ديگران مشكل آيد براى ايشان دلنشين باشد و بآنچه تكذيب كنندگان ، از آن وحشت دارند و متجاوزان سرباز ميزنند انس و الفت دارند. آنها پيرو دانشمندانند، براى اطاعت خداى تبارك و اوليائش با اهل دنيا معاشرت كنند و نسبت بدين و براى ترس از دشمن خويش تقيه را آئين خود سازند، روحهاى ايشان بمقام بالا مربوط است و دانشمندان و پيروانشان در زمان دولت باطل لال و خاموشند و هميشه بانتظار دولت حق نشسته اند، خدا هم با كلمات خود (ائمه يا آيات قرآن و يا تقدير خود) حق را ثابت كند و باطل را از ميان ببرد.

هاى : هاى ، خوشا بحالشان كه در زمان صلح و آرامش بر دينشان شكيبائى ورزيدند، هان از اشتياق بديدارشان در زمان ظهور دولتشان ، خدا ما و ايشان و پدران و همسران و فرزندان نيكوكارشان را در بهشت برين جمع خواهد كرد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 130

از جمله اول خطبه شريفه پيداست كه خداى قادر و مهربان هيچگاه روى زمين را از وجود حجت و رهبر آثار علم و هدايت خالى نميگذارد، منتهى علم و هدايت شدت و ضعف دارد و امام و رهبر ظاهر و غايب ميشود، مخالفين ميگويند، امام غائب كه ممكن نباشد از او اخذ مسائل دينى كرد، چه ثمرى دارد ولى جوابش اينستكه : همان اعتقاد بوجود امام و حجت خدا امريست مطلوب و ركنى از اركان دين است ، مانند اشخاصى كه در زمان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بودند و آنحضرت را نديدند ولى بوجودش اعتقاد داشتند مانند نجاشى و اويس قرنى از اينجاست كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در حديثى كه مورد اتفاق شيعه و سنى است فرموده است : من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية ((كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد،، مرگش مرگ جاهليت است )) شيعه ميگويد، مراد بامام زمان در اين دوران ، حجة بن الحسن حضرت مهدى عليه السلام است .

  42. يمان تمار گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم ، به ما فرمود: همانا صاحب الامر را غيبتى است ، هر كه در آنزمان دينش را نگه دارد مانند كسى است كه درخت خارقتاد را با دست بتراشد ( قتاد: درختى است كه خار بسيار دارد و خارهايش مثل سوزن است و تراشيدن خارش باين طريقست كه يكدست را بالاى شاخه محكم گرفته ، با دست ديگر تا پائين بكشند و اين جمله در عرب مثلى است براى انجام كارهاى دشوار و سخت ( کنایه از سختی و دشواری دیندار بودن در زمان غیبت حضرت مهدی (عج) )

 سپس فرمود: اينچنين و با اشاره دست مجسم فرمود كداميك از شما ميتواند خار آن درخت را بدستش نگهدارد، سپس لحظه ای سربزير انداخت و باز فرمود: همانا صاحب الامر را غيبتى است ، هر بنده ئى بايد از خدا پروا كند ، و بدين خود بچسبد ( دیندار باشد ). اصول كافى جلد 2 صفحه 132

 43.على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليه السلام نقل كند كه فرمود: هرگاه پنجمين فرزند هفتمين ناپديد شود ( مراد به هفتمين خود آنحضرت و مراد بفرزند پنجم ، حضرت صاحب الامر عليه السلام است و گويا تعبير باين جمله بواسطه اشاره و تعريفش بطايفه و اقفيه است كه امام هفتم را صاحب غيبت ميدانند و به پنج امام بعد از وى معتقد نيستند. )

 خدا را، خدا را، نسبت بدينتان مواظب باشيد، مبادا كسى شما را از دينتان جدا كند، پسر جان ( در عرب رسم است كه ببرادر كوچكتر از نظر تلطف و مهربانى بنى (پسر جان ) ميگويند و ممكن است خطاب بهمه فرزندانش ‍ در حضور برادرش بوده باشد.)

 ناچار صاحب الامر غيبتى كند كه معتقدين بامامت هم از آن برگردند، همانا امر غيبت يك آزمايشى است از جانب خداى عزوجل كه خلقش را بوسيله آن بيازمايد، اگر پدران و اجداد شما (امامان و پيغمبران پيشين ) دينى درست تر از اين دين سراغ داشتند، از آن پيروى ميكردند (پس اگر ديگران بواسطه طول غيبت امام از دين برگشتند شما ثابت و پا برجا باشيد) من عرضركردم : آقاى من ! پنجمين فرزند هفتمين كيست ؟ فرمود. پسر جان ! عقل شما از درك آن كوچكتر و مغز شما از گنجايش آن تنگتر است ولى اگر زنده باشيد بدان خواهيد رسيد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 132

 44.مفضل بن عمر گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: بپرهيزيد از شهرت دادن و فاش كردن (خصوصيات امر امام دوازدهم عليه السلام ) همانا بخدا كه امام شما سالهاى سال از روزگار اين جهان غايب شود و هر آينه شما در فشار آزمايش قرار گيريد تا آنجا كه بگويند: امام مرد، كشته شد، بكدام دره افتاد ولى ديده اهل ايمان بر او اشك بارد، و شما مانند كشتيهاى گرفتار امواج دريا متزلزل و سرنگون شويد، و نجات و خلاصى نيست ، جز براى كسى كه خدا از او پيمان گرفته و ايمان را در دلش ثبت كرده و بوسيله روحى از جانب خود تقويتش ‍ نموده ، همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد كه هيچ يك از ديگرى تشخيص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود).

مفضل گويد: من گريستم و عرضكردم : پس ما چكنيم ؟ حضرت بشعاعى از خورشيد كه در ايوان تابيده بود اشاره كرد و فرمود: اى ابا عبداللّه : اين آفتابرا ميبينى ؟ عرضكردم : آرى ، فرمود: بخدا امر ما از اين آفتاب روشنتر است (يعنى علوم و معجزات و اخلاق و كمالات امام زمان عليه السلام براى راهنمائى مردم بحق از آفتاب روشن تر است ). اصول كافى جلد 2 صفحه 133

 45.سدير صيرفى گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: همانا صاحب الامر عليه السلام شباهتهائى بجناب يوسف عليه السلام دارد، بحضرت عرضكردم : گويا امر زندگى يا امر غيبت آنحضرت را ياد ميكنيد، فرمود: خوك و شان اين امت چه چيز را انكار ميكنند؟! همانا برادران يوست نوادگان و فرزندان پيغمبران بودند و با او (در مصر) تجارت و معامله كردند و سخن گفتند، بعلاوه ايشان برادر او و او برادر ايشان بود، با وجود اين همه او را نشناختند تا آنكه خودش گفت : ((من يوسفم و اين برادر منست )) پس چرا لعنت شدگان اين امت انكار ميكنند كه خداى عزوجل در يكزمانى با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد. (يعنى او را تا مدتى غايب كند كه چون او را ببينند نشناسند).

همانا يوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله ميان او و پدرش 18 روز راه بود، اگر ميخواست پدرش را بياگاهاند ميتوانست ، ولى يعقوب و فرزندانش پس از دريافت مژده يوسف ، فاصله ميان ده خود و شهر مصر را در مدت نه روز پيمودند. پس اين امت چرا انكار ميكنند كه خداى جل و عز با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد، بطوريكه او در بازارهاى ايشان راه رود و پاى روى فرش آنها گذارد (با وجود اين او را نشناسند) تا خدا درباره او اجازه دهد، چنانكه بيوسف اجازه فرمود و آنها گفتند همين تو خود يوسف هستى ؟!! گفت : من يوسفم . اصول كافى جلد 2 صفحه 134

 

46.زراره گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: براى آن جوان پيش از آنكه قيام كند، غيبتى است ، عرضكردم : چرا؟ فرمود: ميترسد و با دست اشاره بشكم خود كرد (يعنى مى ترسد شكمش را پاره كنند) سپس فرمود: اى زراره ! اوست كه چشم براهش باشند، و اوست كه در ولادتش ترديد شود: برخى گويند: پدرش بدون فرزند مرد، و برخى گويند: در شكم مادر بود (كه پدرش وفات يافت و سپس هم بدينا آمد) و برخى گويند: دو سال پيش از وفات پدرش متولد شد و اوست كه در انتظارش باشند ولى خداى عزوجل دوست دارد شيعه را بيازمايد)) در زمان (غيبت ) است اى زراره كه اهل باطل شك مى كنند، زراره گويد: من عرضكردم ، قربانت ، اگر من به آن زمان رسيدم چكار كنم ؟ فرمود: اى زراره : اگر به آن زمان رسيدى ، با اين دعا از خدا بخواه : ((خدايا خودت را به من بشناسان ، زيرا اگر تو خودت را به من بشناسانى ، من رسولت را نشناسم (براى اينكه هر كس خدا را شناخت ، بر او لازم مى داند، كه از راه لطف بندگانش را هدايت كند و كسى كه خدا را نشناخت ، فرستاده او را هم نمى شناسد) خدايا تو پيغمبرت را بمن بشناسان ، زيرا اگر تو پيغمبرت را بمن نشناسانى ، من حجت ترا نشناسم (براى اينكه امام جانشين پيغمبر و دست نشانده او به دستور خداست و مقام و ارزش جانشين مربوط بمقام و ارزش جانشين گذار است از اين جهت شيعه مى گويد: امام بايد از لحاظ علم و عمل و اخلاق و عصمت مانند پيغمبر باشد) خدايا حجت خود را بمن بشناسان ، زيرا اگر تو حجتت را بمن بسناسانى ، از طريق دينم گمراه ميشوم .

سپس فرمود: اى زراره ! بناچار جوانى در مدينه كشته مى شود، عرضكردم : قربانت ، مگر لشكر سفيانى او را نمى كشند؟ فرمود: نه ، بلكه او را لشكر آل بنى فلان بكشند، آن لشكر مى آيد تا وارد مدينه مى شود و آن جوان را مى گيرد و مى كشد، پس چون او را از روى سركشى و جور و ستم بكشد، مهلتشان بسر آيد، در آن هنگام اميد فرج داشته باش انشاء اللّه (مقصود از اين جوان گويا همان نفس زكيه است كه در علائم ظهور روايت شده است ). اصول كافى جلد 2 صفحه 134

 47.اصبغ بن نباته گويد: خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام آمدم و ديدم آنحضرت متفكر است و زمين را خط ميكشد، عرضكردم : اى اميرالمؤ منين ! چرا شما را متفكر مى بينم و بزمين خط ميكشى ، مگر بآن (خلافت در روى زمين ) رغبت كرده اى ؟ فرمود: نه ، بخدا، هرگز روزى نبوده كه بخلافت يا بدنيا رغبت كنم ، ولى فكر مى كردم درباره مولوديكه فرزند يازدهم من است ، او همان مهدى است كه زمين را از عدل و داد پر كند، چنانكه از جور و ستم پر شده باشد. براى او غيبت و سرگردانى است (هر زمانى در شهرى بسر مى برد) كه مردمى در آن زمان گمراه گردند و ديگران هدايت شوند، عرضكردم : يا اميرالمؤ منين ، آن سرگردانى و غيبت تا چه اندازه است ؟ فرمود: شش روز يا شش ماه يا شش سال ، عرضكردم : اين امر (غيبت و سرگردانى ) شدنى است ؟! فرمود: آرى چنانكه خود او خلق شدنى است (غيبتش هم قطعى و مسلم است ) ولى اى اصبغ تو كجا و اين امر؟ آنها (كه زمان غيبت را درك ميكنند) نيكان اين امت با نيكان اين عترت (خاندان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله )اند، عرضكردم : پس از آن چه ميشود؟ فرمود: پس از آن هر چه خدا خواهد مى شود، همانا خدا را، بداها و اراده ها و غايات و پايانهاست . اصول كافى جلد 2 صفحه 136

راجع بمدت غيبت كه در اين روايت بطور ترديد بيان شده است ، علامه مجلسى (ره ) ميگويد: ممكن است مقصود اين باشد كه در مقدار غيبت امام بدا حاصل شده است ، چنانچه در آخر روايت مى فرمايد، فان للّه بداءات و ممكن است بيان مقدار سرگردانى و عدم تعيين تكليف باشد و استقرار غيبت پس از آن مدت باشد و از محدث استرابادى (ره ) نقل ميكند كه مراد اين است كه آحاد مدت غيبت شش است و ظهور آنحضرت در هفتمين است و كلمه ((نيكان اين عترت )) اشاره بر جعت ائمه ديگر دارد و بداهاى خدايتعالى مربوط بامتداد غيبت و زمان ظهور آنحضرست كه بواسطه مصالح بزرگى كه برخى از آنها بعدا ذكر ميشود، از خلق پنهان شده است ، و اراده هاى او از لحاظ اظهار و پنهان داشتن از خلق و غيبت و ظهور آنحضرتست ، و غايات منافع و مصالحى است كه در اين امور است و نهايات از نظر پايان غيبت آنحضرتست از لحاظ آنچه از نظر بدا براى مردم ظاهر مى شود.اصول كافى جلد 2 صفحه 136

 48.امام باقر عليه السلام فرمود: ما ائمه مانند اختران آسمانيم كه هرگاه اخترى غروب كند، اختر ديگرى طالع شود، (هرگاه امامى بميرد، امامى ديگر جانشين شود) تا زمانيكه با انگشت اشاره كنيد و گردن بسويش كج كنيد (يعنى تقيه را ترك كنيد و امر امامتش را شهرت دهيد) خدا اخترش را از شما پنهان كند و فرزندان عبد المطلب مساوى شوند و امام از غير امام شناخته نشود، پس چون اختر شما طالع شد، (امامتان ظاهر شد) پروردگارتانرا سپاس ‍ گوئيد. اصول كافى جلد 2 صفحه 137

 49.محمد بن مسلم گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: اگر خبر غيبت صاحب الامر بشما رسيد منكر آن نشويد. اصول كافى جلد 2 صفحه 137

 50.مفضل بن عمر گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم ، و در اتاق مردم ديگرى هم نزدش بودند، كه من گمان كردم روى سخنش با ديگرى است ، امام فرمود، همانا بخدا كه صاحب الامر از ميان شما پنهان شود و گمنام گردد، تا آنجا كه گويند، او مرد، هلاك شد، در كدام دره افتاد، و شما مانند كشتى گرفتار امواج دريا، متزلزل و واژگون شويد، و نجات نيابيد جز كسى كه خدا از او پيمان گرفته و ايمان را در دلش ثبت كرده و او را با روحى از جانب خود تقويت نموده ، و همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد كه هيچيك از ديگرى شناخته نشود (حق از باطل مشخص نگردد) زراره گويد: من گريه كردم ، امام فرمود: چه تو را به گريه آورد، اى اباعبدالله ؟! عرضكردم ، قربانت چگونه نگريم كه شما مى فرمائيد: دوازده پرچم مشتبه است و هيچيك از ديگرى شناخته نشود، زراره گويد: در مجلس آنحضرت سوراخى بود كه از آنجا آفتاب ميتابيد، حضرت فرمود: اين آفتاب آشكار است ؟ گفتم : آرى ، فرمود: امر ما از اين آفتاب روشنتر است . اصول كافى جلد 2 صفحه 137

 51.امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت قائم عليه السلام را دو غيبت است (غيبت صغرى و غيبت كبرى ) در يكى از آندو غيبت (كبرى ) در مواقف حج حاضر شود، و مردم را ببيند ولى مردم او را نبينند (اما در غيبت صغرى ، خواص اصحاب او را ميديدند و ميشناختند). اصول كافى جلد 2 صفحه 138

 52.موسى بن جعفر عليه السلام درباره قول خداى عزوجل : ((بگو بمن بگوئيد اگر آب شما بزمين فرو رود كى براى شما آب روان مى آورد 30 سوره 67 )) فرمود: زمانى كه امام شما غايب شود، كيست (غير خدا) كه براى شما امام تازه اى آورد؟ (امام غايب شما را ظاهر كند تا از علومش كه چون چشمه صاف جاريست استفاده كنيد.) اصول كافى جلد 2 صفحه 139

 53.امام صادق عليه السلام فرمود: چگونه باشى (عقيده تو چيست نسبت به ) زمانى كه حمله سختى ميان دو مسجد واقع شود (اشاره بجنگ و پيش آمد مهمى دارد كه ميان مسجد كوفه و سهله يا مكه و مدينه واقع ميشود) و علم و دانش مانند ماريكه بسوراخ خود ميرود، نورديده شود، و ميان شيعيان اختلاف افتد و يكديگر را دروغگو خوانند و بصورت هم تف اندازند، عرضكردم : قربانت ، در چنان وضعى خيرى نيست ، حضرت سه مرتبه فرمود: تمام خير در آن وضع است (زيرا مردم امتحان ميشوند و امام زمان عليه السلام ظهور ميكند). اصول كافى جلد 2 صفحه 140

 54.امام صادق عليه السلام فرمود: براى حضرت قائم عليه السلام دو غيبت است : يكى كوتاه و ديگرى دراز، در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاى آن حضرت خبر ندارند، و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاى او خبر ندارند (مقصود از دوستان مخصوص ‍ خادمان و اهل بيت آنحضرت و يا همان 30 نفرى است كه در سه روايت پيش ذكر شد). اصول كافى جلد 2 صفحه 140

 55.ام هانى گويد: ابا جعفر محمد بن على عليه السلام را ملاقات كردم و راجع بآيه ((15 و 16 سوره 81)) از آنحضرت سؤ ال كردم ، فرمود: خنس (ستارگان غروب كننده ) امامى است كه در زمان خود هنگاميكه مردم از وجود او خبر ندارند (برخى از عملش از مردم گرفته شود) پنهان ميشود، در سال 260 سپس مانند شعله درخشان در شب تار ظاهر ميشود، اگر آن زمانرا را درك كنى چشمت روشن شود. اصول كافى جلد 2 صفحه 142

غيبت و ظهور امام زمان عليه السلام در اين دو روايت تشبيه بغروب و طلوع ستاره شده است كه در روز نهان و در شب آشكار ميشود، ميشود، و شب تار كنايه از فرا گرفتن ستم و جهالت است جهان بشريت را و سال 260 سال وفات امام حسن عسگرى و غيبت امام دوازدهم عليهماالسلامست .

 56.ابوالحسن سوم (امام هادى ) عليه السلام فرمود: هرگاه پيشواى شما (دانش شما) از ميان شما برداشته شود، از زير پاى خود منتظر فرج باشيد. اصول كافى جلد 2 صفحه 142

اين روايت سه گونه معنى ميشود: 1 هرگاه امام شما غايب شد، هميشه و در هر حال مثل اينكه چيزى را بآسانى از زير پاى خود برميگيريد. انتظار فرج داشته باشيد، اگر چه فرج و ظهور امام نزد خدا دور باشد، 2 هرگاه علوم و معارف دينى از ميان شما برخيزد و جهان را جهالت و بى خبرى فراگيرد بدانيد كه فرج نزديكست 3 هرگاه امام شما غايب شود سر بزير اندازيد و گوشه گيرى و شكيبائى ورزيد كه شكيبائى كليد فرج و گشايش است .

 57.امام صادق عليه السلام فرمود: قائم ما قيام مى كند و در گردن او براى هيچكس پيمان و قرارداد و بيعتى نيست . اصول كافى جلد 2 صفحه 143

 منصور از مردى نقل مى كند و بامام صادق عليه السلام عرض كرد: هرگاه روز را صبح و شام كنم و امامى را كه از او پيروى كنم نبينم چكنم ؟ فرمود: آنكه را بايد دوست داشته باشى دوست بدار و آنكه را بايد دشمن بدارى دشمن بدار (تولى و تبرى را از دست مده ) تا خداى عزوجل او را ظاهر كند. اصول كافى جلد 2 صفحه 143

 مفضل بن عمر گويد: امام صادق عليه السلام درباره قول خداى عزوجل ((زمانيكه در صور دميده شود 8 سوره 74 )) فرمود: همانا امام پيروز و پنهان از ما خاندان است و چون خداى عز ذكره اراده كند كه امر او را ظاهر سازد، در دلش نكته اى گذارد، سپس ظاهر شود و به امر خداى تبارك و تعالى قيام كند. اصول كافى جلد 2 صفحه 145

آيه شريفه راجع به دميدن در صور پيش از قيامت است كه در اين روايت الهام امر ظهور را در دل امام عصر عليه السلام به آن تشبيه و تاءويل فرموده است .

 محمد بن فرج گويد: امام باقر عليه السلام به من نوشت : زمانيكه خداى تبارك و تعالى بر خلقش خشم كند، ما را از مجاورت آنها دور كند. (پس ‍ غيبت امام عليه السلام زمان دليل خشم خداست و بندگانش ). اصول كافى جلد 2 صفحه 145

 ابو حمزه ثمالى گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام ميفرمود: اى ثابت همانا خداى تبارك و تعالى اين امر را هفتاد وقت گذاشت ، چون حسين صلوات اللّه عليه كشته شد، خشم خداى تعالى بر اهل زمين سخت گشت ، آنرا تا صد و چهل بتاءخير انداخت . سپس كه ما به شما خبر داديم ، آن خبر را فاش كرديد و از روى پوشيده پرده برداشتيد، بعد از آن خدا براى آن وقتى نزد ما قرار نداد. خدا هر چه را خواهد محو كند و ثابت گذارد اصل كتاب نزد اوست .

ابو حمزه گويد: من اين حديث را بامام صادق عليه السلام عرضكردم ، فرمود: چنين بوده است . اصول كافى جلد 2 صفحه 190

اين روايت از چند نظر اجمال و ابهام دارد كه شارحين دانشمند اصول كافى هم فقط با ذكر احتمالات آنرا توضيح داده اند: اول از نظر هفتاد و صد و چهل كه معلوم نيست واحدش روز با ماه يا سال يا چيز ديگر است و ثانيا مبداءش معلوم نيست كه آيا هجرتست يا بعثت و يا زمان ديگر و ثالثا كلمه هذاالامر اجمال دارد از اين نظر كه آيا مقصود ظهور امام زمانست يا ظهور دولت حق بدست امامى از ائمه يا چيز ديگر است ، اگر چه در اين مورد، چنانچه مرحوم مجلسى هم گويد وجه دوم واضح و روشن بنظر ميرسد و رابعا در اثر اجمال كلمه هذا الامر خبر دادن ائمه عليهم السلام و فاش كردن مردم هم مجمل مى شود و خلاصه اين روايت يا از جمله اخبار متشابه و مستصعبى است كه درك و فهم آن منحصر بخواص است و يا آنكه در زمان صدورش قرائن و شواهد معلوم و روشنى نزد امام و مخاطب وجود داشته كه معنى آن براى عموم روشن بوده است و سپس بمرور زمان آن قرائن از ميان رفته و لذا فهميدنش براى زمان ما دشوار و متعسر گشته است .

 عبدالرحمن بن كثير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه مهزم وارد شد و عرض كرد: قربانت : بمن خبر دهيد: اين امرى كه در انتظارش هستيم كى واقع ميشود؟ فرمود: اى مهزم ! دروغ گفتند وقت گزاران و هلاك شدند شتاب كنندگان و نجات يافتند تسليم شوندگان . اصول كافى جلد 2 صفحه 191

ظهور امام زمان عليه السلام از جمله اموريستكه وقتش معلوم نيست لذا در اين روايت تصريح شده است كه كسانيكه براى آن وقت معين كنند دروغگويند. و كسانيكه درباره ظهور آنحضرت شتاب زده شوند يعنى بخدا اعتراض و اشكال كنند كه چرا آنحضرت را ظاهر نميكند، خدا را نشناخته و بقضاء و قدر او راضى نگشته و در نتيجه بشقاوت و هلاكت رسيده اند. و اما انتظار فرج و دعا كردن براى ظهور آنحضرت و در عين حال راضى بودن بخواست و قضاء خدا و تسليم در برابر فرمانش مقتضاى عبوديت و بندگى و محبوب خداى متعال و موجب نجاتست .

 ابو بصير گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بقائم عليه السلام پرسيدم ، فرمود: وقت گزاران دروغگويند، ما خانواده ئى هستيم كه تعيين وقت نكنيم .  اصول كافى جلد 2 صفحه 191

  حضرت صادق (ع) فرمود: خدا نخواهد جز آنكه با وقتيكه وقت گزاران تعيين كنند مخالفت كند (پس هر كه براى ظهور آنحضرت وقتى معين كند، واقع و حقيقت و زمانيكه خدا آنحضرترا ظاهر كند بر خلاف آنست ).  اصول كافى جلد 2 صفحه 191

 فضيل بن يسار گويد: بامام باقر عليه السلام عرضكردم : براى اين امر وقتى هست ؟ فرمود وقت گزاران دروغ گويند، وقت گزاران دروغ گويند، وقت گزاران دروغ گويند. همانا موسى عليه السلام چون (در طور سينا) بپروردگار خود براى پيغام بردن وارد شد، قومش را وعده سى روز دارد، و چون خدا ده روز بر سى روز افزود قومش گفتند: موسى با ما خلف وعده كرد، و كردند آنچه كردند (يعنى گوساله پرست شدند) پس اگر ما خبرى بشما گفتيم و طبق گفته ما واقع شد، بگوئيد: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گيريد. اصول كافى جلد 2 صفحه 191

راجع بوعده ايكه خدايتعالى با موسى كرد: در سوره بقره مى فرمايد. ((زمانيكه با موسى چهل شب وعده گذاشتيم آيه 51 )) و در سوره اعراف فرمايد ((و با موسى سى شب وعده كرديم و آنرا بده (شب ديگر) كامل كرديم آيه 142 )) بعضى از مفسرين گفته اند: وعده خدايتعالى با موسى عليه السلام همان چهل شب بوده كه بايد سى روزش را روزه بگيرد و عبادت كند و ده روز ديگر هم صبر كند تا وقت مناجات رسد و بعضى گفته اند در آن ده روز تورات بر او نازل شد. و بعضى ديگر از مفسرين گفته اند اين موضوع مربوط ببداء است و براى امتحان قوم موسى بوده است ، يعنى مدت ميعاد در حقيقت همان چهل شب بود ولى موسى ماءمور بود كه سى شب آنرا بقومش بگويد و ده شب در آمدن تاءخير كند تا ميعاد حقيقى كامل شود و هم بدينوسيله امتش ‍ آزمايش شوند و مؤ منين راسخ و ثابت آنها از منافقين و متزلزلين ممتاز و مشخص گردند، تا اگر در روز قيامت يكدسته از آنها در عاليترين درجات بهشت و دسته ديگر در نازلترين درجات و يا گرفتار كيفر و عقاب بودند انتقاد نكنند و عدالت و واقع بينى خدا براى آنها روشن گردد، همچنين است موضوع ظهور امام زمان عليه السلام و تعيين وقت براى آن ، كه اگر ائمه عليهم السلام درباره آن وقتى معين كنند و در آنوقت ظهور نكند مربوط بموضوع بداء و امتحان خدايتعالى از بندگان است تا مؤ منين واقعى و حقيقى آنها از منافقين و رياكاران ظاهرى مشخص و ممتاز گردند و كسى كه اخبار بدائيه را تصديق كند بواسطه صعوبت آن بر نفس انسان ، خدا اجر و پاداش او را مضاعف و دو برابر ميدهد.

 على بن يقطين گويد: موسى بن جعفر عليه السلام بمن فرمود: دويست سالست كه شيعه بآرزوها تربيت ميشود: (چون على اين خبر را براى پدرش نقل كرد) يقطين كه در دستگاه سفاح و منصور خدمت ميكرد) به پسرش على بن يقطين گفت : چرا آنچه درباره ما گويند (از پيشرفت دولت بنى عباس ) واقع شود و آنچه درباره شما گويد (از ظهور دولت حق ) واقع نشود؟ على به پدرش گفت : آنچه درباره ما و شما گفته شده از يك منبع است ، (و آن منبع وحى است كه به توسط جبرئيل و پيغمبر و ائمه عليهم السلام به مردم مى رسد) جز اينكه امر شما چون وقتش ‍ رسيده بود خالص و واقعش به شما عطا شد، و مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گشت ، ولى امر ما وقتش نرسيده است ، لذا به آرزوها دلگرم گشته ايم . اگر به ما بگويند: اين امر (ظهور دولت حق ) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نمى شود، دلها سخت شود بيشتر مردم از اسلام برگردند، ولى مى گويند: چقدر زود مى آيد، چقدر به شتاب مى آيد، براى اينكه دلها گرم شود و گشايش نزديك گردد. اصول كافى جلد 2 صفحه 192

على بن يقطين در سال 182 يعنى يك سال پيش از وفات موسى بن جعفر عليه السلام وفات يافته است . و هر وقت امام عليه السلام اين حديث را به او فرموده باشد، از دويست سال كمتر است ولى پيداست كه در هر لغتى رؤ وس اعداد مانند ده ، صد، دويست ، سيصد، هزار در اءلسنه و افواه معروف است و به كسور آن توجهى نمى شود، در اينجا هم امام عليه السلام طبق همين اصطلاح و معمول لغت تكلم فرموده است .

و امام آنچه على بن يقطين به پدرش گفت مطلبى است صحيح و متين كه مضمون آن را هم مرحوم صدوق در علل الشرايع خود از حديثى نقل مى كند، و توضيحش اين است كه : موضوع اميد و آرمان در اخبار و روايت و هم در علم روانشناسى امروز از مؤ ثرترين موجبات پيشرفت و ترقى انسان به شمار آمده است ، و بر عكس ياءس و نوميدى از بزرگترين بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفى شده است تا آنجا كه ياءس از رحمت خدا در رديف گناهان كبيره قرار گرفته است . امر ظهور و فرج امام زمان عليه السلام و پيشرفت دولت حق و عزت مؤ منين ، امريست قطعى و مسلم و ضرورى نزد شيعه ، ولى مصلحت و واقع بينى خداى تعالى چنين اقتضاء كرده است كه به آن سرعتى كه اصحاب ائمه عليهم السلام ، انتظارش را داشتند واقع نشود، بلكه براى مدت مديد و نا معلومى به طول انجاميد، تا مؤ منين راسخ از منافقان ظاهرى مشخص ‍ گردند و نيز همه شيعيان با آرزو و اميدى كه نسبت به ظهور آن حضرت دارند، چون وقتش را نمى دانند و احتمال مى دهند در زندگى آنها آن حضرت ظهور فرمايد، از اين جهت با روحى زنده و با نشاط وظايف دينى و اجتماعى خود را انجام مى دهند و نزديك بودن علاوه بر آن كه امريست نسبى ، از نظر علم شامل و محيط خداى تعالى ، هر دورى نزديك است چنانچه راجع به روز قيامت هم مى فرمايد ((اقتربت الساعة )) به خلاف آنكه اگر به آنها بگويد ظهور دولت حق تا دويست يا سيصد يا هزار و بيشتر به طول مى انجامد كه در آن صورت ملال و افسردگى همه را فرا گيرد و بلكه از آن جهت كه انسان طبعا به آروز و اميد راغب تر و شايق تر است ، دينى كه او را ملول و افسرده كند، رها مى كند و در پى كسى مى رود كه به او وعده هاى زود و خوش ظاهر دهد. اگر چه پوشالى و توخالى باشد.

 مهزم پدر ابراهيم مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام از سلاطين آل فلان (بنى عباس ) سخن به ميان آورديم حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان براى اين امر هلاك گشتند. همانا خدا براى شتاب بندگان ، شتاب نمى كند، براى اين امر پايانى است كه بايد به آن برسد، و اگر مردم به آن پايان رسيدند ساعتى پيش و پس نيفتند. اصول كافى جلد 2 صفحه 194

 

ابن ابى يعفور گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: واى بر سركشان عرب از امريكه نزديك است ، (واى بر آنها در زمان ظهور امام قائم (عليه السلام ) كه نزديكست چنانچه در حديث 938 بيان شد) عرض كردم : قربانت گردم ، چند نفر از عرب همراه حضرت قائم خواهند بود؟ فرمود: چند نفر اندك ، عرض كردم بخدا كسانيكه از ايشان از اين امر سخن مى گويند (اظهار عقيده به امام زمان مى كنند) بسيارند، فرمود مردم ناچار بايد بررسى شوند و جدا گردند و غربال شوند و مردم بسيارى از غربال بيرون ريزند. اصول كافى جلد 2 صفحه 195

 منصور گويد: امام صاق عليه السلام : به من فرمود: اى منصور: اين امر (ظهور امام دوازدهم ) به شما نمى رسد جز بعد از نااميدى و نه به خدا (به شما نمى رسد) تا (خوب از بد) جدا شود و نه به خدا تا بررسى شود و نه به خدا تا شقاوت به شقى رسد و سعادت به سعيد. اصول كافى جلد 2 صفحه 195

 معمر بن خلاد گويد: شنيدم حضرت ابوالحسن عليه السلام مى فرمود: ((الم )) مگر مردم پنداشته اند بصرف اينكه گويند ايمان داريم رها شوند و امتحان نشوند:! اول سوره عنكبوت )) سپس به من فرمود فتنه (امتحان ) چيست ؟ عرض كردم : قربانت گردم : آنچه ما مى دانيم امتحان در دين است ، حضرت فرمود: امتحان مى شوند، چنانكه طلا امتحان مى شود، و باز فرمود: خالص و پاك مى شوند، چنانكه طلا پاك مى شود. اصول كافى جلد 2 صفحه 196

 مردى از حضرت ابى جعفر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: دلهاى مردم از حديث شما (شيعه كه معتقد به غيبت امام عصر مى باشيد) مى رمد و تنفر دارد، پس هر كه به آن اقرار كرد بيشترش گوئيد و هركه منكر شد از او دست برداريد. همانا ناچار بايد آزمايشى پيش آيد كه هر فرد خصوصى و محرم رازى در آن سقوط كند، تا آنجا كه كه آنكس (از كمال باريك بينى و دقت ) مو را دو نيمه مى كند سقوط كند تا آنجا كه جز ما و شيعيان ما باقى نماند.  اصول كافى جلد 2 صفحه 196

 منصور صيقل گويد: من و حارث بن مغيره با جماعتى از اصحابمان (شيعيان ) خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم (و از ظهور دولت حق سخن مى گفتيم ) آن حضرت سخن ما را مى شنيد، سپس ‍ فرمود كجائيد شما؟ هيهات ، هيهات ، نه به خدا آنچه به سويش چشم مى كشيد واقع نشود، تا غربال شويد، نه بخدا آنچه بسويش چشم مى كشيد واقع نشود، تا بررسى شويد، نه بخدا آنچه چشم مى كشيد واقع نشود. تا جدا شويد. نه بخدا آنچه بسويش چشم مى كشيد واقع نشود، جز بعد از نوميدى . نه بخدا، آنچه بسويش چشم مى كشيد واقع نشود، تا شقاوت بشقى برسد و سعادت بسعيد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 196

 زراره گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: امامت را بشناس ، زيرا هرگاه امامت را شناختى تقدم يا تاءخر اين امر زيانت ندهد (يعنى چه آنكه دولت حق زود ظاهر شود و يا دير، براى تو مساويست و زيانى نكرده ئى ، همانا زيان براى كسى است كه امامش را نشناسد). اصول كافى جلد 2 صفحه 197

 فضيل بن يسار گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خدايتعالى ((روزيكه هر دسته از مردم را بامامشان مى خوانيم 71 سوره 17 )) پرسيدم . فرمود: اى فضيل ! تو امامت را بشناس ، زيرا هرگاه امامت را شناختى تقدم يا تاءخر اين امر زيانت ندهد، كسيكه امامش را بشناسد و پيش از قيام صاحب الامر بميرد، مانند كسى است كه در لشكر آنحضرت بوده است ، نه بلكه مانند كسيكه زير پرچم آنحضرت نشسته باشد. در اينجا يكى از اصحابش گفت : مانند كسى است كه در ركاب رسولخدا صلى اللّه عليه وآله شهيد شده باشد. اصول كافى جلد 2 صفحه 197

 ابوبصير گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : قربانت گردم ، كى فرج و گشايش باشد؟ فرمود اى ابا بصير! تو هم از جمله دنيا خواهانى ؟ كسى كه اين امر را بشناسد، براى او بواسطه انتظارش فرج حاصل شده . اصول كافى جلد 2 صفحه 198

 

اسماعيل بن محمد خزاعى گويد: من شنيدم كه ابوبصير از امام صادق عليه السلام مى پرسيد: شما عقيده داريد كه من حضرت قائم عليه السلام را درك مى كنم ؟ فرمود: اى ابابصير! مگر نه اين است كه امامت را مى شناسى عرضكرد: چرا بخدا، شمائيد امام من و دست حضرت را گرفت حضرت فرمود: اى ابابصير! بخدا از اينكه در سايه خيمه قائم صلوات الله عليه بشمشيرت تكيه نكرده ئى باك نداشته باش (يعنى ثواب چنان كسى براى تو هست ).  اصول كافى جلد 2 صفحه 198

 فضيل بن يسار گويد، شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود: كسيكه بميرد و امامى نداشته باشد، مانند مردم جاهليت مرده و هر كه بميرد و به امامش شناسا باشد، تقدم يا تاءخر اين امر او را زيان ندهد، هر كه بميرد و به امامش شناسا باشد: مانند كسى است كه در زير خيمه امام قائم همراه او باشد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 198

 امام باقر عليه السلام فرمود: براى كسيكه در انتظار امر (فرج و ظهور) ما مرده است زيانى نيست (چه زيانى است ) كه در ميان خيمه حضرت مهدى و در ميان قشون او نمرده باشد. اصول كافى جلد 2 صفحه 198

 عمر بن ابان گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: علامت را بشناس (يعنى امامت را بشناس به حديث 527 رجوع شود) چون او را شناختى تقدم يا تاخر اين امر به تو زيانى نرساند، همانا خداى عزوجل مى فرمايد: ((روزى كه هر دسته از مردم را بامامشان (همراه امامشان ) مى خوانيم 71 سوره 17)) پس هر كه امامش را شناسد مانند كسى است كه در خيمه امام منتظر باشد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 199

 محمد بن مسلم گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : مردى بمن گفت : امام آخر را بشناس ، نشناختن امام اول زيانت ندهد، حضرت فرمود: خدا او را لعنت كند، من او را نمى شناسم و دشمن دارم ، مگر امام آخر جز بوسيله امام اول شناخته شود؟. اصول كافى جلد 2 صفحه 200

 فضيل بن يسار گويد: روزى امام صادق عليه السلام خود براى ما شروع بسخن كرد و فرمود: رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فرموده است : هر كه بميرد و پيشوائى نداشته باشد، بمردن جاهليت مرده است . عرضكردم اين سخن پيغمبر است ؟! فرمود: آرى بخدا او فرموده است ، عرضكردم : پس هر كه بميرد و پيشوائى نداشته باشد، مرگش مرگ جاهليت است ؟! فرمود: آرى . اصول كافى جلد 2 صفحه 207

 عبدالاعلى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بقول عامه پرسيدم كه گويند: رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فرموده : ((هر كه بميرد و امامى نداشته باشد، بمرگ جاهليت مرده است )) فرمود: درست است بخدا. عرضكردم : امامى (در مدينه ) وفات كرده و مردى در خراسانست و نميداند وصى او كيست ، همين دورى از امام براى او عذر نيست ؟ فرمود: براى او عذر نيست . همانا چون امام بميرد. برهان وصيش بر كسانى است كه در بلد او هستند (پس آنها بايد وصى امام را با برهان امامت تعيين كنند) و بر كسانيكه در بلد امام نيستند، چون خبر وفات او را شنيدند، لازمست كوچ كنند، همانا خداى عزوجل مى فرمايد: ((چرا از هر گروه از مؤ منان ، دسته اى كوچ نكنند تا درباره دين ، دانش ‍ آموزند و چون باز گشتند قوم خويش را بيم دهند، شايد آنها بترسند)).

عرضكردم : اگر دسته ئى كوچ كردند و بعضى از آنها پيش از آنكه (بشهر امام ) برسد و بداند بميرد؟ فرمود: خداى جل و عز مى فرمايد: ((و هر كه براى مهاجرت بسوى خدا و رسولش از خانه خويش در آيد، آنگاه مرگ وى فرا رسد، پاداش او بعهده خدا باشد 99 سوره 4 )).

عرضكردم : اگر بعضى از آنها ببلد امام رسيدند شما در خانه خود را بسته و بروى خود پرده انداخته ايد، نه خود شما مردم را بسوى خود خوانيد و نه ديگرى ايشانرا بشما راهنمائى كند، بچه وسيله امام را بشناسند؟ فرمود: بوسيله كتاب منزل خدا.

عرضكردم : خدا جل و عز (در قرآن ) چگونه مى فرمايد؟ امام فرمود: بنظرم پيش از اين هم در اين باره سخن گفته ئى ؟ (از من پرسيده ئى ؟) عرضكردم : آرى . آنگاه حضرت آياتى را كه خدا درباره على نازل فرموده و آنچه را خدا به على عليه السلام اختصاص داده و وصيتى را كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله راجع به او نموده و نصبش فرموده و مصيباتيكه بآنها ميرسد و اعتراف حسن و حسين را به آن و وصيتش را به حسن و تسليم كردن حسين امر امامت را طبق قول خدا ((پيغمبر بمؤ منان از خودشان سزاوارتر است و همسران وى مادران ايشانند و خويشاوندان در كتاب خدا، بعضى نسبت به بعضى سزاوارترند 6 سوره 33 )) همه را ياد آور شد. (فرمود بيادآور).

(تا معلوم شود امامت على و حسن و حسين عليهم السلام بدليل آيات قرآن و احاديث پيغمبر صلى اللّه عليه وآله بوده و از آن پس بدليل آيه شريفه اولوالارحام ).

عرضكردم : مردم درباره امام باقر عليه السلام اعتراض كرده و ميگفتند: چگونه شد كه امامت از ميان تمام فرزندان پدرش بدر شد و بوى رسيد، با آنكه در ميان آنها كسانى بودند كه از نظر قرابت مثل او و از نظر سن بزرگتر از او (مانند زيد بن على ) بودند. در صورتيكه امامت به كوچكتران از او (بواسطه كوچكتر بودنشان ) نرسيد؟ فرمود: صاحب امر امامت به سه خصلت شناخته مى شود كه مختص به اوست و در غير او نيست : 1 او نسبت به امام پيشين سزاوارتر (نزديكتر و منسوب تر) از ساير مردمست . 2 وصى او است . 3 سلاح و وصيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نزد اوست .

و اينها نزد من است ، كسى با من در اين باره نزاع نكند (بحديث 617 رجوع شود) عرضكردم اينها از ترس سلطان پنهانست ؟ فرمود: پنهان نيست بلكه دليلى روشن دارد، همانا پدرم هر چه آنجا (مخزن و دايع امامت ) بود بمن سپرد و چون وفاتش نزديك شد، فرمود: گواهانى را نزد من حاضر كن ، من چهار تن از قريش را كه نافع غلام عبداللّه بن عمر يكى از آنها بود، حاضر كردم . فرمود: بنويس :

اين است آنچه يعقوب پسرانش را بدان وصيت مى كند ((پسرانم همانا خدا اين دين را براى شما برگزيد نميريد جز اينكه مسلمان باشيد 122 سوره 2 )) و محمد بن على بپسرش جعفر بن محمد وصيت كرد و دستورش داد كه او را با برديكه در آن نماز جمعه ميخواند، كفن پوشد و با عمامه خودش او را عمامه بندد و قبرش را چهار گوش ساخته ، چهار انگشت از زمين بلند كند و سپس آنرا واگذارد (از چهار انگشت بلندتر نكند).

آنگاه فرمود: وصيت نامه را درهم پيچيد و بگواهان فرمود: برويد خدا شما را رحمت كند. پس از رفتن ايشان من گفتم : پدرم ! در اين وصيت نامه چه احتياجى بگواه گرفتن بود؟ فرمود: من نخواستم كه تو (پس از مرگ من ) مغلوب باشى و مردم بگويند: او وصيت نكرده است و خواستم تو دليلى داشته باشى كه هرگاه مردى به اين بلد آيد و گويد وصى فلانى كيست ! بگويند فلانى .

من گفتم : اگر در وصيت شريك داشته باشد امام چگونه تعيين ميشود؟) فرمود: از او سؤ ال مى كنيد (مسائل مشكل علمى و امور غيبى را از او مى پرسيد) مطلب براى شما روشن مى شود. اصول كافى جلد 2 صفحه 212

 يزيد كناسى گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم كه آيا عيسى بن مريم زمانى كه در گهواره سخن گفت ، حجت خدا بود بر اهل زمانش ؟ فرمود: او آن زمان پيغمبر و حجت غير مرسل خدا بود (يعنى در آن زمان ماءمور بتبليغ و دعوت نبود) مگر نمى شنوى گفته خود او را كه مى گويد ((من بنده خدايم (تا مردم نگويند عيسى خداست ) خدا به من كتاب داده و پيغمبرم ساخته و هر جا باشم (اگر چه در گهواره ) پر بر كنم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زكاة سفارش كرده 31 سوره 19 ،)).

عرض كردم : در آن زمان و در همان حاليكه در گهواره بود، حجت خدا بود بر زكريا؟ فرمود: عيسى در همان حال براى مردم آيت بود و رحمت خدا بود براى مريم ، زمانيكه سخن گفت و از جانب او دفاع كرد و پيغمبر بود و حجت بر هر كه سخنش را در آن حال شنيد. سپس سكوت نمود و تا دو ساله شد، سخن نگفت ، و حجت خداى عزوجل بر مردم بعد از سكوت عيسى تا دو سال زكريا بود، سپس زكريا در گذشت و پسرش ‍ يحيى ، كتاب و حكمت را از او ارث برد، در حاليكه كودكى خرد سال بود. مگر نمى شنوى گفته خداى عزوجل را؟ ((اى يحيى كتاب (تورات ) را با قوت بگير و ما حكم نبوت را در كودكى به او داديم 12 سوره 19 )) (يعنى ما كه ترا در كودكى حكم نبوت دهيم ، نيرو و استعداد آن را هم به تو مى بخشيم )).

چون عيسى هفت ساله شد و خدا يتعالى به او وحى فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت ، و بر يحيى و همه مردم حجت گشت . اى ابا خالد! از روزيكه خدا آدم عليه السلام را آفريد و در زمينش ساكن ساخت يك روز زمين ، بدون حجت خدا بر مردم . نباشد عرض كردم : قربانت . آيا على عليه السلام در زمان حيات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بر اين امت از طرف خدا و رسولش حجت بود؟ فرمود. آرى ، روزى كه پيغمبر او را براى مردم بپا داشت و براى پيشوائى منصوبش ساخت و ايشان را بولايتش دعوت كرد و باطاعتش دستور داد.

عرض كردم : اطاعت على عليه السلام در زمان حيات و بعد از وفات پيغمبر صلى اللّه عليه وآله بر مردم واجب بود؟ فرمود: آرى ، ولى در زمان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله خاموش بود و سخن نمى گفت . و در زمان حيات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اطاعت از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بر امت و بر على عليه السلام واجب بود و بعد از وفات آن حضرت اطاعت از على عليه السلام از جانب خدا و رسولش بر همه مردم واجب بود، و على عليه السلام حكيم و عالم بود (اشاره به آيه شريفه ((و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) دارد).  اصول كافى جلد 2 صفحه 220

 اسماعيل بن بزيع گويد: از حضرت ابيجعفر عليه السلام راجع بامر امامت پرسيدم و گفتم : ممكن است امام از هفت سال كمتر داشته باشد؟ فرمود: آرى كمتر از پنج سال هم مى شود (اشاره به امام دوازدهم عليه السلام دارد) سهل گويد على بن مهزيار اين حديث را در سال 221 بمن گفت . اصول كافى جلد 2 صفحه 222

 امام باقر عليه السلام فرمود: امام را ده علامت است : 1 پاكيزه وختنه شده متولد شود. 2 چون بدنيا آيد كف دست بزمين نهاده ، بشهادتين آواز بردارد. 3 محتلم نشود (پليدى جنابت باو نرسد اگر چه عسل بر او واجبست ). 4 چشمش بخوابد ولى قلبش بخواب نرود. 5 دهن دره و بغل باز كردن ندارد. 6 از پشت سر ببيند چنانكه از پيش رو بيند. 7 مدفوعش بوى مشك دهد. 8 زمين وظيفه دارد آنرا بپوشاند و فرو برد. 9 چون زره رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را پوشد بقامتش رساباشد و چون مرد ديگرى پوشد، كوتاه قد باشد و يا دراز قامت يك وجب بلندتر آيد. 10 تا زمان زفاتش محدث باشد (فرشته باو خبر دهد). اصول كافى جلد 2 صفحه 231

 امام صادق عليه السلام فرمود: خدا ما را از عليين آفريد و ارواح ما را از بالاتر آن آفريد و ارواح شيعيان ما را از عليين آفريد و پيكرشان را پائين آن آفريد، پس قرابت ميان ما و آنها از اين جهت است و دلهاى ايشان مشتاق ماست . اصول كافى جلد 2 صفحه 232

عليين در لسان قرآن و اخبار در مقام بلند و رفيع استعمال شده است و لذا عبارات مفسرين در معنى اين كلمه چنين است : آسمان هفتم ، بالاترين مكان ، اشرف مراتب ، اقرب مقامات به خدا، نامه عمل نيكو كاران ، و شايد اين مقام بالاترين درجات ماده باشد كه پيكر ائمه و ارواح شيعيان از آنجا آفريده شده ولى روح ائمه عليهم السلام از مقامى بالاتر آفريده شده كه ماده را در آنجا راهى نيست و پيكر شيعيان از پائين تر آن خلق شده است تا يك درجه از پيكر ائمه پائين تر باشد، پس ‍ امام و شيعه در مرحله عليين هم افق و برابرند.

 امام صادق عليه السلام مى فرمود: دنيا پايان نيابد تا آنكه مردى از فرزندان من بيرون آيد كه طبق حكومت آل داود حكم كند، گواه نخواهد و حق هر كس را باو عطا كند. اصول كافى جلد 2 صفحه 248

 حماد بن عثمان گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه مردى بآنحضرت عرضكرد اصلحك الله ، شما فرمودى كه على بن ابيطالب عليه السلام لباس زبر و خشن در بر ميكرد و پيراهن چهار درهمى ميپوشيد و مانند اينها، در صورتى كه بر تن شما لباس نو مى بينيم ، حضرت باو فرمود: همانا على ابن ابيطالب عليه السلام آن لباسها را در زمانى مى پوشيد كه بد نما نبود، و اگر آن لباس را اين زمان مى پوشيد به بدى انگشت نما مى شد، پس بهترين لباس هر زمان ، لباس مردم آنزمانست ، ولى قائم ما اهلبيت عليهم السلام زمانيكه قيام كند، همان جامه على عليه السلام را پوشيده و بروش على عليه السلام رفتار كند. (زيرا آنحضرت هم حكمفرامائى و زمامدارى كند و وظيفه امام عليه السلام در زمان حكومتش اينستكه خود را در رديف مردم فقير آورد). اصول كافى جلد 2 صفحه 274

 عمر بن زاهر گويد: مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد كه بامام قائم بعنوان اميرالمؤ منان سلام مى كنند؟ فرمود: نه ، آن نام را خدا مخصوص ‍ اميرالمؤ منين (على بن ابيطالب ) عليه السلام نموده ، پيش از او كسى بدان نام ، ناميده نشده و بعد از او هم جز كافر آن نام را بر خود نبندد. عرضكردم : قربانت پس چگونه بر او سلام كنند؟ فرمود: مى گويند: السلام عليك يا بقية الله ! سپس اين آيه را قرائت فرمود: ((اگر مؤ من هستيد بقية اللّه براى شما بهتر است 86 سوره 11 )). اصول كافى جلد 2 صفحه 275

 

آقای مهربانی ها .بیا و به آبرو خاندان اهل بیتت سلام الله علیهم اجمعین فرج مهدی ات را برسان.مافقط مدعیان علم ،عمل ،اخلاص ،تسلیم ،شهود،یقین ،رضا ،وصل وحضور ولقاءالله وعند رب شدنیم.

خدایا. مولا وخالق من دست ماخالی از عمل است واماامیدواربه فضل و رحمت واحسان ومغفرتت.آستان مغفرتت برترین انسانهایی چون مولایمان امام حسین علیه السلام وخاندان کربلای اش داردکه ما به آبروی آنها طلب فرج از ذات بی مثال لایتناهی واسعت نماید.

نامت به تمام  کهکشان می ارزد   راهت به تمام بی کران جاری باد

بارپروردگارا.چندیست  نم نم قطرات باران دلهای کویر گونه ما را سیراب نکرده،بارالاها به نگاهی آقایمان را برسان.تو که زمین و آسمان را اسیر نگاهت کرده‌ای وخود علت بارانی،به آسمان وجودمان رونقی ،عنایتی شوکت و عزتی وافر عنایت نما.

توکرم نما که شاهی         همه دلربا اسیرت



[1] بحارالانوار، ج 50، ص 317

[2] بشارات عهدین، ص 238

[3] همان،  ص 248

[4] انبیاء ، 105

[5] سفرتکوین، ( 20:17)

[6] قصص، 5

[7] نور، 55

 

مطالب مرتبط
تنظیمات
این پرونده را به اشتراک بگذارید :
Facebook Twitter Google LinkedIn