کتاب آشنایی با زندگی پیامبراکرم صلی .رضاقارزی الله عیه وآله

بسم الله الرحمن الرحیم

 

آشنایی با زندگی پیامبراکرم صلی الله عیه وآله

نام گرامی حضرت:محمد صلی الله علیه وآله و سلم به معنی: ستوده و پسندیده است.

القاب معروف :رسول الله ،رحمه للعالمین،امین،سیدالمرسلین و..

نام پدر رسول اکرم(ص): عبدالله ابن عبدالمطلب علیه السلام

نام مادر:آمنه بنت وهب علیه السلام

مادر رضایی:حلیمه سعدیه(مدفون در قبرستان بقیع)

زاد روز با عظمت پیامبر عظیم الشان اسلام(روزتولد): این والاترین پدیده آفرینش و چشمه فیض و رحمت، سحرگاهان روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل و زمان سلطنت انوشیروان عادل در مکه معظمه است.

محل تول:مکه مکرمه

تاریخ شهادت:دوشنبه بیست وهشتم ماه صفر سال یازده هجری

محل شهادت:مدینه منوره

علت شهادت:مسمومیت به زهر جفا

نام قاتلین:دونفراز زنان حضرت

محل دفن: مدینه منوره( در منزل خودحضرتش)

مدت عمر بابرکت رسول الله(ص):شصت وسه سال ویازده ماه ویازده روز

رسالت نبی اکرم محمدمصطفی (ص): آغاز بعثت در بیست و هفتم رجب سال 610 میلادی در سن چهل سالگی

حضرت ابوالقاسم محمد بن عبدالله آخرین و برترین فرستاده‌ی خدا و پنجمین رسول از پیامبران اولوالعزم است [1]. خداوند او را به همراه بهترین کتاب آسمانی یعنی قرآن کریم که در آن کامل ترین نسخه دین مطابق با فطرت، که توسط حضرت ابراهیم، اسلام نامیده شده[2] فرستاده که دینی جهان شمول است [3].که از جانب خدای متعال به رسالت برانگیخته شد. جبرئیل آن فرشته وحی بر او نازل گشته و اولین پیام پروردگار را که پنج آیه اول سوره علق بود، به حضرتش ابلاغ کرد:(( بسم الله الرحمن الرحیم بخوان به نام پروردگارت که آفرید انسان را از خون بسته. بخوان پروردگارت را که کریم ترین است. آنکه آموخت نوشتن به قلم را. آموخت انسان را آنچه نمی دانست... )) [1].نسب آن حضرت از تیره بنی هاشم از قبیله قریش و از دودمان حضرت ابراهیم از فرزندشان حضرت اسماعیل است.



[1] - سوره علق: آیه 1- 5.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ه

آشنایی با زندگی پیامبراکرم صلی الله عیه وآله

 

نام گرامی حضرت:محمد صلی الله علیه وآله و سلم به معنی: ستوده و پسندیده است.

القاب معروف :رسول الله ،رحمه للعالمین،امین،سیدالمرسلین و..

نام پدر رسول اکرم(ص): عبدالله ابن عبدالمطلب علیه السلام

نام مادر:آمنه بنت وهب علیه السلام

مادر رضایی:حلیمه سعدیه(مدفون در قبرستان بقیع)

زاد روز با عظمت پیامبر عظیم الشان اسلام(روزتولد): این والاترین پدیده آفرینش و چشمه فیض و رحمت، سحرگاهان روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل و زمان سلطنت انوشیروان عادل در مکه معظمه است.

محل تول:مکه مکرمه

تاریخ شهادت:دوشنبه بیست وهشتم ماه صفر سال یازده هجری

محل شهادت:مدینه منوره

علت شهادت:مسمومیت به زهر جفا

نام قاتلین:دونفراز زنان حضرت

محل دفن: مدینه منوره( در منزل خودحضرتش)

مدت عمر بابرکت رسول الله(ص):شصت وسه سال ویازده ماه ویازده روز

رسالت نبی اکرم محمدمصطفی (ص): آغاز بعثت در بیست و هفتم رجب سال 610 میلادی در سن چهل سالگی

حضرت ابوالقاسم محمد بن عبدالله آخرین و برترین فرستاده‌ی خدا و پنجمین رسول از پیامبران اولوالعزم است [1]. خداوند او را به همراه بهترین کتاب آسمانی یعنی قرآن کریم که در آن کامل ترین نسخه دین مطابق با فطرت، که توسط حضرت ابراهیم، اسلام نامیده شده[2] فرستاده که دینی جهان شمول است [3].که از جانب خدای متعال به رسالت برانگیخته شد. جبرئیل آن فرشته وحی بر او نازل گشته و اولین پیام پروردگار را که پنج آیه اول سوره علق بود، به حضرتش ابلاغ کرد:(( بسم الله الرحمن الرحیم بخوان به نام پروردگارت که آفرید انسان را از خون بسته. بخوان پروردگارت را که کریم ترین است. آنکه آموخت نوشتن به قلم را. آموخت انسان را آنچه نمی دانست... )) [1].نسب آن حضرت از تیره بنی هاشم از قبیله قریش و از دودمان حضرت ابراهیم از فرزندشان حضرت اسماعیل است.

1- شجره نامه

نسب پیامبر از طرف پدر: عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلاب‏ ابن مرة بن كعب بن لوى بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان .و در دنباله نسب وى بالاتر از عدنان اختلاف هست ، اما به هر حال به حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم علیهماالسلام می رسد [4].

نسب پیامبر از طرف مادر: جناب آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهره كه در آن هنگام به سن و شرف، سالار بنى زهره بود و آمنه دختر وهب به نسب و مقام بهترين زن قريش بود [5].

سرپرست های پیامبر: وی قبل از هفت سالگی هر دوی والدین خود را از دست داد [6] و سرپرستان آن حضرت ابتدا جدش حضرت عبد المطلب و بعد از ایشان ، عموی گرامیش ابوطالب بودند. [7] همچنین دایه ایشان جناب حلیمه سعدیه بود [8].

اجماع علماى اماميه آنست که پدر و مادر حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم و جميع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم عليه السلام همه یکتا پرست بوده اند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشركى قرار نگرفته است، و شبهه ای در نسب آن حضرت و آباء و امهات آن حضرت نبوده است، و احادیث متواتر از طرق خاصه و عامه بر اين مضامين دلالت دارد. [9].

 

2. قبل از بعثت

الف) ولادت حضرت اش:

اكثر محدثان و مورخان بر اين قول اتفاق دارند كه تولد پيامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند.

محدثان شيعه می گویندآن حضرت، در هفدهم ماه ربيع الاول روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنيا گشود و در سالى كه اصحاب فيل، فيل آوردند براى خراب كردن كعبه معظمه و به حجاره سجيل عذاب شدند.

مشهور ميان اهل تسنن اين است: ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است. ولادت پیامبر با معجزاتی در جهان همراه بود.

ب) کودکی تا جوانی بابرکت حضرت:

حضرت محمد (ص) در نوجوانی به همراه عموی خود بارها به سفر های تجاری رفت و داستانهای زیادی از اتفاقات این مسیر در کتب تاریخ و زندگی نامه پیامبر ثبت شده است [10].

حضرت محمد برای خود در جوانی شغل چوپانی اختیار کرد. و بعدها با شرکت در تجارت لیاقت خود را به اثبات رساند.

پیامبر اکرم در جوانی به دلیل صفت امانت داری به محمد امین مشهور شد. و در همان دوران در پیمان جوانمردانه ای به نام حلف الفضول شرکت کردند و سالها بعد نیز خاطره خوب آن پیمان را متذکر می شدند [11].

 

 

ج) تشکیل خانواده:

حضرت محمد در تجارت با شریفترین زن قریش، خدیجه کبری دختر خویلد شرکت کرد و بعد از این مشارکت نظر خدیجه که خواستگارانی بسیار از اشراف داشت به آن حضرت جلب شد و بعد از آنکه توسط یکی از بستگان تمایل خود را به اطلاع حضرت محمد رساند، آن حضرت در 25 سالگی با خدیجه کبری ازدواج کرد [12]. بعد از در گذشت خدیجه کبری، پیامبر با زنان دیگری که اکثراً بیوه بودند ازدواج کرد.

د) فرزندان رسول خدا:

پیامبر اکرم از حضرت خدیجه و نیز از سایر همسران خود صاحب فرزندانی شد اما تنها یادگار پیامبر بعد از رحلتش حضرت فاطمه زهرا بود. مقاله مرتبط : فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از خدیجه.

 

3.رسالت الهی

 

در بيست و هفتم رجب كه با روز نوروز مطابق بود حضرت محمد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله و سلم در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شدند و نزول آیات قرآن که معجزه جاوید آن حضرت است آغاز گردید.

حضرت محمد قبل از رسالت نیز یکتا پرست بودند.

 

4. دوران پیامبری در مکه

الف) ابلاغ رسالت:

پیامبر اکرم در سه مرحله به ابلاغ رسالت پرداخت:

مرحله اولدعوت پیامبر در این مرحله به صورت خصوصی یعنی چهره به چهره بود. دعوت خصوصی پیامبر به مدت سه سال ادامه داشت.

سپس با نزول آیه انذار خداوند پیامبر را مکلف به دعوت خویشان کرد هر چند با مانع تراشی بزرگان قریش مواجه شد. در طی همین جلسه بود که پیامبر اکرم جانشینی حضرت علی را اعلان فرمود. دعوت خویشان در واقع آغاز دعوت علنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله است.

مرحله دومبعد از علنی شدن دعوت، مرحله جدیدی از پیشرفت اسلام آغاز گشت و البته فشار و آزار و اذیت از سوی کفار برای آن حضرت و یاورانشان تشدید شد.

ب) سفر تبلیغی:

پیامبر(ص) در اواخر سال دهم بعثت به طائف رفت، پس از ورود به شهر طائف یکسر به خانۀ "عبدیالیل" و دو برادرش "مسعود" و "حبیب" که در آن روز بزرگ و رئیس قبیلۀ «ثقیف» بودند، رفت. رسول خدا(ص) هدف خود را از آمدن به طائف، برای آنها توضیح داده و از آنها خواست که او را در پیشرفت هدفش یاری کنند. اما در این سفر مردم طائف به دلیل رفتار زشت بزرگانشان و تحریکات آنها بهره ای از دین اسلام نبردند.

ج) هجرت جمعی از مسلمانان به حبشه:

چون دعوت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم قوى شد و جمعى به دين آن حضرت درآمدند كفار قريش با يكديگر اتفاق نمودند كه آن ها را كه مسلمان شده اند اذیت و شكنجه کنند شايد كه از دين آن حضرت برگردند، پس هر قبيله اى متوجه اذيت مسلمانانى كه در ميان ايشان بودند، شدند؛ و چون آن حضرت هنوز از جانب خدا به جهاد كافران مأمور نگرديده بود در سال پنجم بعثت به امر الهى جمعى از مسلمانان را به جانب حبشه هجرت دادند.

د) محاصره در شعب ابی طالب:

بعد از دعوت علنی به مدت سه سال مسلمانان در شعب ابی طالب دچار محاصره بودند، در سال دهم وفات خدیجه و ابوطالب رخ داد.

 

 

ه) معراج:

سال دوازدهم بعثت معراج پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم اتفاق افتاد. آن چه از آيات كريمه و احاديث متواتره بدست آمده، آن است كه حق تعالى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را در يك شب از مكه معظمه تا مسجدالاقصى و از آن جا به آسمان ها تا سدرة المنتهى و عرش اعلا سير داد.

و عجائب خلق سماوات را به آن حضرت نشان داد. و رازهاى نهانى و معارف نامتناهى به آن حضرت القا فرمود، و آن حضرت در بيت المعمور و تحت عرش به عبادت حق تعالى قيام نمود. و با انبياء عليهم السلام ملاقات كرد و داخل بهشت شد و منازل اهل بهشت را مشاهده نمود.

و) بیعت عقبه:

در سال یازدهم بعثت، پیامبر اکرم با شش تن از مردم یثرب روبرو شد. محل این ملاقات را غالبا در نزدیک عقبه (یعنی گردنه کوه) [13] نوشته اند. رسول خدا از هویّت آنان سؤال کرد و آنها خود را از مردم خزرج معرفی کردند [14]؛ سپس با ایشان به گفتگو نشست، اسلام را بر آنان عرضه داشت و برایشان قرآن خواند. اطلاعات پراکنده ای که مردم یثرب از یهودیان درباره ظهور پیامبری در مکّه به دست آورده بودند موجب توجه آنان به حضرت محمّد شد و این امید را ایجاد کرد که با حضور ایشان در یثرب بتوانند از ادامه دشمنی و جنگ های طولانی بین دو قبیله اوس و خزرج پیشگیری کنند. اینان چون به مدینه بازگشتند، داستان ظهور پیغمبر را با مردم گفتند. این اولین جرقه های هجرت به مدینه شد.

 

5.هجرت به مدینه (تشکیل حکومت اسلامی)

سال یازدهم بعد از بعثت پس از آن که مشرکین تصمیم گرفتند پیامبر را شبانه در بستر به قتل برسانند، حق تعالى پيغمبرش را از اين قصه آگهى داد و آيه شريفه:

((إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُاللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ))..[15]

به امر الهی ایشان از مکه خارج شدند و امیرالمومنین علیه السلام به جای ایشان در بستر خوابیدند، و در دوازدهم ماه ربيع الأول سال سيزدهم بعثت وارد مدينه طيبه شد. و اين هجرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم به مدينه مبدأ تاريخ مسلمانان شد.

الف) پیمان برادرى:

بعد از پنج ماه، يا هشت ماه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم پیمان برادرى (عقد اخوت) بين مهاجرین و انصار بستند، و امیرالمومنین عليه السلام را برادر خود قرار داد.

ب) پیمان صلح با اهل کتاب مدینه:

ج) تغییر قبله:

در سال دوم هجرى قبله مسلمانان از جانب بيت المقدس به سوى كعبه گشت. و در اين سال ازدواج حضرت فاطمه عليهاالسلام با اميرالمؤمنين عليه السلام رخ داد. بعضى از محققين گفته اند كه سوره هل اتى در شأن اهل بيت عليهم السلام نازل شده، و حق تعالى بسيارى از نعمت هاى بهشت را در آن سوره بیان فرمودند و در آخر شعبان همان سال، روزه ماه رمضان واجب شد. در همین سال حکم قتال با کفار از جانب خداوند نازل شد.

د) غزوات:

غزوات پيامبر را منابع تاريخي حدود 26 عدد ذكر كرده اند. [16.[

اولين غزوه، غزوه اَبواء است كه در ماه صفر سال دوّم هجرت صورت گرفت.

آخرين غزوه، غزوه تبوك است كه در رجب سال نهم هجرت صورت گرفت.

ابن اسحاق در سيره و طبرسي در اعلام الوري مي نويسد كار رسول خدا در غزوه هاي بدر، احد، خندق، قريظه، مصطلق، خيبر، فتح، حنين و طائف با دشمن به جنگ كشيده شد و در بقيه غزوه ها درگيري در كار نبود.

از مهمترين غزوات پيامبر مي توان به جنگ بدر، اُحد، خندق، فتح مكه، خيبر و حُنين اشاره كرد.[17.[

ه) سرایا:

سَريّه در اصطلاح تاريخ اسلام آن سپاه اعزامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله در آن سپاه حضور نداشته باشد را گويند كه در مقابل غزوه است.

علت اعزام سريه ها غالباً سركوبي اشرار، دعوت طوايف به اسلام، پيشگيري از حوادث غيرمترقبه و عقيم نمودن توطئه هاي دشمنان و مسايلي از اين قبيل مي باشد و گاه هم به منظور جمع آوري صدقات و تعليم مسايل ديني هم بوده است.

بيشترين سريه هاي عصر پيامبر صلي الله عليه و آله در سال ششم هجرت بود كه به همين جهت آن سال را سنةالاستئناس مي گويند.

تعداد سريه هاي پيامبر را منابع اكثراً سي و شش عدد ذكر كرده اند.از نخستين سريه هاي پيامبر سريه اي است به سركردگي حمزة بن عبدالمطلب كه به اتفاق سي تن از مهاجران در كنار دريا به سرزمين جهنيه با ابوجهل بن هشام به همراه صد و سي مشرك برخورد كرد كه اين سريه بدون جنگ و خونريزي پايان پذيرفت

و) صلح حديبيه:

ز) دعوت سران کشورها:

ح) فتح مکه:

سال هشتم هجرت فتح مكه بدون جنگ رخ داد و پیامبر و اصحاب ایشان وارد مکه معظمه شدند.

ط) حجه الوداع و نصب خلیفه در واقعه غدیر خم:

شيخ كلينى روايت كرده كه: حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بعد از هجرت، ده سال در مدينه ماند و حج به جا نياورد تا آن كه در سال دهم خداوند عالميان اين آيه را فرستاد كه:

«و اذّن فى النّاس بالحجّ يأتوك رجالا و على كلّ ضامر يأتين من كلّ فجّ عميق، ليشهدوا منافع لهم»؛

و در ميان مردم براى اداى حج بانگ برآور تا پياده و سوار بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مى آيند به سوى تو روى آورند.[18.[

وقتی حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم از اعمال حجة الوداع فارغ شد متوجه مدينه شد و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و ساير مسلمانان در خدمت آن حضرت بودند و چون به غدیر خم رسيدند. حق تعالى اين آيه را فرستاد:

((يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ)).

اى پيغمبر بزرگوار! برسان به مردم آن چه فرستاده شده است بسوى تو از جانب پروردگار تو

در باب نص بر امامت على بن ابى طالب و خليفه نمودن او در ميان امت خود؛ فرمود:

((وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ)).

پس اگر نكنى رسالت خدا را نرسانده ای و خدا تو را نگاه مى دارد از شر مردم.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آنجا خطبه معروف غدیرخم را قرائت فرمودند و حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کردند. سپس همه بر گرد رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم و اميرالمؤمنين عليه السلام جمع شدند و با آن حضرت مصافحه كردند و بيعت نمودند.

 

نکاتی ازمقامات  والا ی پیامبراکرم صل الله علیه وآله

خداوند متعال در آیات قرآن کریم گاهی به طور صریح و زمانی به گونه ضمنی به مقامات پیامبرخاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره فرموده است که در این بخش به برخی از این آیات اشاره می کنیم.

1-مقام خاتمیت

قرآن کریم درباره مقام خاتمیت می فرماید: «ما کانَ مُحمَّدٌ أَبا أَحَدٌ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسولُ اْللّهُ وَ خاتَمِ اْلْنَبیّینْ». مقصود از خاتمیت، هم تأخر و خاتمیت زمانی و هم خاتمیت رتبی در قوس صعود است؛ خاتم یعنی«مهر» که در پایان نوشته ها قرار می گیرد. خداوند سبحان با فرستادن پیامبران، برای جامعه های بشری پیام می فرستد و پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوتشان را با فرستادن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مهر کرده است؛ پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست.از این آیه کریمه دو نکته استفاده می شود: نخست این که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ واجد همه مزایای مشترک و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده اند. دوم این که، تا روز قیامت، احدی بهتر از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نخواهد آمد؛ زیرا رسول خدا، انسان کامل است و اگر کسی کاملتر از وی می بود، حتما او به مقام خاتمیت می رسید.

2- مقام عبودیت مطلقه

خداوند که رب و پروردگار عالمین است نسبت به افراد مختلف، متفاوت است بعضی از انسان ها تحت تدبیر اسماء جزئیه حقند مثلا بعضی در حقیقت، عبدالرزاق، عبدالجلیل، عبدالباسط، یا عبدالکریم هستند، اما پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ ، «عبده» است و پروردگاری مربی و مدبر شخصی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است که نهایی ترین مرتبه را داراست و در قوس صعود مقامی برتر از مقام مربوبیت شخص رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیست و آن حضرت، منتسب به عالی ترین اسم از اسمهای حسنای خدای سبحان است. یعنی «هو» که همان هویت مطلقه است و چون کاملترین بندگی از آن اوست، جامع ترین کلمه به او اشاره دارد: «هُوَ اْلَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِاْلْهُدی وَ دینِ اْلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عِلَی اْلْدّینِ کُلِّهِ». قرآن کریم وقتی تعبیر «عبد» را نسبت به سایر انبیا به کار می برد همراه با ذکر نام آنها به کار می بردوَ اذْکُرْ عَبْدَنا اِبْراهیمَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقوبَ اولِی الأَیْدی وَ الاَبْصار». اما وقتی نام پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را می برد به «عبده» تعبیر می کند که ناظر به مقام وحدت است و این کلمه از «عبدالله» نیز بالاتر است، زیرا این بندگی (عبودیت)، حاکی از هویت مطلقه است.

3- مقام بالاترین رتبه وجودی

خدای سبحان به پیامبرش دستور می دهد که «بگو: من اولین مسلمانم»: «لاشَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ وَ أَنا اَوَّلُ الْمُسْلِمین» منظور از «اول المسلمین» اولیت ذاتی است که گاهی از آن به اولیت رتبی یاد می شود. خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر«اول المسلمین» ندارد. حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ با این که قبل از پیامبر ما و سر سلسله انبیای ابراهیمی ـ علیهم السلام ـ بود و دعا کرد که «وَ اْبْعَثْ فیهِمْ رَسولاً مِنْهُمْ یَتْلواْ عَلَیهِم ایاتِکَ وَ یُعلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکّیهِم» با این حال، خداوند به حضرت ابراهیم نفرموده بگو من اولین مسلمانم. «نوح» که شیخ الانبیاء و نیز «آدم» که ابوالبشر است هیچ کدام این جمله را نفرمودند؛ تنها کسی که قرآن از او به عنوان اول المسلمین یاد می کند، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است. معلوم می شود این اولیت، زمانی و تاریخی نیست، زیرا اگر منظور اولیت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خود، اول المسلمین بود و انبیای پیشین نیز به طریق اولی می توانستند مصداق این اولیت باشند. از این که خدای سبحان تنها به پیغمبر اسلام فرموده بگو مأمورم که اول المسلمین باشم، برای آن است که وی اول صادر، یا اول ظاهر است. یعنی در رتبه وجودی او، هیچ کس قرار ندارد، چنان که آن حضرت، در قیامت، اول کسی است که محشور می شود.

4- مقام اسوة حسنه بودن

در قرآن کریم آیاتی است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را اسوه و الگوی جهانیان معرفی می کند و می فرمایدلقد کان فی رسول الله اسوة حسنة» در این آیه شریفه، تنها تأسی افراد متوسط درمسائل اخلاقی و فقهی به آن حضرت مطرح نیست بلکه طی راه ولایت و انس و حشر با فرشتگان غیبی و شنیدن تسبیح آنان یا دریافت علم از آنها و آموختن دستور تأییدی و تسدیدی، تأسی به پیغمبر خاتم در تمامی شئون را می طلبد چون او، به طور کلی، این راه ها را طی کرده و اسوه همگان شده است. اگر کسی بخواهد از «فتح مبین»، «کوثر»، «شرح صدر» و «فتح قریب» استفاده کند به اندازه خود باید پیرو آن حضرت باشد، اگر می گوییم « رَبِّ اْشرَحْ لی صَدْری» راهش آن است که پیرو کسی باشیم که سینه اش منشرح است.

5- مقام خلق عظیم

خداوند، پیامبر خود را به عظمت اخلاقی داشتن می ستاید: «وَ اُنَّکَ لَعلَی خُلِقٍ عَظیمٍ» خداوند با جمله اسمیه و تأکید می فرماید: «تو دارای اخلاق عظیمی هستی». وقتی خدای سبحان از چیزی به عظمت یاد کند، معلوم می شود که آن چیز از عظمت فوق العاده ای برخوردار است، چون او هر چیزی را به «عظمت» نمی ستاید، بسیاری از موارد را با صفت «ضعف» یا «قلت» یاد می کند. سراسر دنیا را اندک می شماردمَتاع الدُّنْیا قَلیل» و از دسیسه های شیطان به عنوان «اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانَ کانَ ضَعیفاً» سخن می گوید؛ اما وقتی از خلق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نام می برد می فرماید: «ای پیامبر! تو واجد همه ملکات نفسانی در حد أعلی هستی

6- مقام رأفت و رحمت

رحمت و رأفت، صفت فعل حق است و هر صفت فعل را از مقام فعل موصوف انتزاع می کنند نه از مقام ذات وی، و جایگاهی که محل انتزاع رأفت و رحمت است، جایگاهی امکانی است، رحمان جایگاه می شود «رأفت و رحیم» و بارزترین مصداق و مظهر آن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ است. خداوند برای خود رحمتی عامه و رحمتی خاصه قایل است و این دو خصوصیت را برای قرآن و پیامبر نیز بیان داشته است؛ از طرفی می فرماید: من رحمت عامه ای دارم: «رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَی ءْ» یعنی هر چه مصداق شی ء است مشمول رحمت من است، و از طرف دیگر می فرماید: متقیان، از رحمت ویژه ام برخوردارند. «فَسَأَکْتَبَها الَّذینَ یَتَّقون» و در مورد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: تو مظهر رحمت مطلق من هستی زیرا«وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمین» و نسبت به مؤمنان، رحمت خاص داری: «بِالْمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ»

7- مقام شامخ رسالت

خدای سبحان نعمت رسالت را به عنوان وزین ترین نعمت های الهی نام می بردلَقَدْ مَنَّ الّلهُ عَلَی الْمُؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلوُا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَ یُزَکیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ...» «خداوند متعال بر مؤمنان عالم منت نهاد که رسولی را از ارواح و نفوس آنان برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان تلاوت و ایشان را از گزند تیرگی و تباهی تطهیر، و به کتاب و حکمت آگاهشان کند، گر چه قبل از رسالت رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ در گمراهی روشن بودند.» نعمت وزینی که هضم و تحملش دشوار باشد، «منت» نامیده می شود. خدای سبحان نعمت های مادی را منت نمی نامد، اما نعمت رسالت را بر مؤمنان منت می داند، زیرا مردان با ایمان، پذیرای رسالت رسول اکرم بوده، به اندازه درجه وجودی خود از این نعمت بی کران بهره می برند.

8- مقام«اسم اعظم» والاترین درجه عندالله

قرآن کریم درباره مؤمنان می فرماید: «لَهُمْ دَرَجاتْ» یعنی مردان الهی در پیشگاه خدا دارای درجاتی از قرب هستند ؛ اما در سوره آل عمران، قبل از «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلی الْمُؤِمنین» می فرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللّهِ» یعنی خود مؤمنان درجات حقیقی قرب الهی اند. مؤمن به هر مقامی برسد عین درجه و کمال خواهد شد، همان طور که علم و عالم و معلوم متحدند، عمل و عامل و معمول هم متحد خواهند شد. بالاترین درجه وجودی ایمان، مقام شامخ خاتم الانبیاء است. اگر دیگران دارای درجاتی متوسط اند، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ دارای عالی ترین درجه جهان امکان و مظهر اسم اعظم، بلکه خود اسم اعظم است و اسم اعظم لفظ نیست تا کسی بتواند با فراگرفتن آن لفظ و آمیختن حروف و کلمات در نظام کیان، اثر بگذارد؛ مفهوم ذهنی هم نیست تا با تصور فکری آن، اثر عینی در جهان پدید آید؛ زیرا جهان هستی بر اساس نظام علت و معلول اداره می شود و کسی نمی تواند با حروف و کلمات و معانی اعتباری، در متن خارج، اثر بگذارد، اسم اعظم عالی ترین درجه جهان امکان و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ خود، اسم اعظم است و روح بلند و جان والای حضرتش که اسم اعظم و ریشه همه فیوضات تکوینی است می تواند در جهان امکان به اذن خداوند اثر بگذارد، زیرا اسمای فعلی، به اسمای ذاتی منتهی می شود و رسول الله، اسم اعظم و مقام شامخ وی، اعظم مقامهاست.

9- مقام علم لدنی

هیچ کس به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علم نیاموخت فقط خدا او را عالم و آگاه کرد و آنچه خدا به رسولش داد، نه از راه چشم و گوش مادی، که از راه جان و دل بود. در علوم حصولی که زاد راه مکتبهای بشری است، اول گوش، صداها را می شنود و یا چشم، نقش ها را می بیند، بعد فکر آن را می فهمد، اما آنچه را رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می یابد، اول جانش می بیند بعد چشم و گوشش: « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین عَلی قَلْبِک» او نخست حقایق قرآن را با جان مبارکش دریافت، سپس الفاظ، کلمات، سوره ها و آیه های قرآن کریم را ـ که عینا معجزه الهی است ـ با گوش شریفش شنید، به عبارت دیگر، هم لفظ قرآن، اعجاز غیبی است و هم محتوای آن، معجزه غیبی است. پس نحوه دریافت قرآن و معارف آن به عکس دریافت های علوم عادی است. خداوند وحیی بر جان رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ایجاد کرد که قابل وصف نیستفَأَوْحیْ اِلی عَبْدِهِ ما اُوحی» چون آن مقام منیع منزه از وضع و قرارداد و مبرای از علم حصولی و ذهنی است، علمش لدنی است و علم لدنی در ردیف علوم دیگر نیست که موضوع و محمول داشته باشد، بلکه حقایق و معارف، وقتی از مقام لدن، یعنی از نزد «الله» فرا گرفته شد، «لدنی» نام دارد؛ پایین تر از آن مرحله، جای کسوت لفظ و کلمه و قرارداد و عبری و عربی و تازی است. از این رو خداوند متعال می فرماید: «اِنَّکَ لَتُلْقی مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ»

10-مقام عصمت

مقام عصمت شامل عصمت علمی و عصمت عملی می شود که به هر یک می پردازیم:

الف: عصمت علمی

همه انبیا در مسائل علمی، چه در یادگیری از وحی و حفظ و یاد دادن آن معصوم هستند. این ملکه علمی بدون شهود میسر نیست، زیرا انسان در عالم خیال، بافته های خود را بر یافته های عقل عرضه می کند و آن را مشوب می سازد، ولی اگر در حرم عقل ناب به سر برد و از دسترسی وهم و خیال رهید، معصوم خواهد بود و کسی که عین صراط مستقیم باشد، از آسیب وسوسه و دسیسه مصون است خداوند به پیامبرش می فرمایداِنَّکَ لِمَنِ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم»

ب. عصمت عملی

مقام منیع عصمت عملی برای کسی حاصل است که به مرز اخلاص رسیده باشد. در این حال، در حرم امن او شهوت و غضب باطل راه ندارد، چون وی، هر دو را مهار کرده است و وقتی انسان به مقام امن اخلاص راه یافت و جزو صالحان شد، تحت ولایت الله است و شیطان اقرار کرده که به آن مقام راه ندارد:((اِلاّ عِبادِکَ مِنهُمُ الْمُخْلَصین))

فضایل و مناقب پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در قرآن

قرآن کریم، در آیات متعددی به فضایل پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره کرده است؛ فضایلی که منحصر به آن وجود مقدس است و هر یک از آنها از منقبتی از مناقب بی شمار آن وجود نازنین پرده برداشته است. در این بخش به تعدادی از آنها، به کمک آیات کریمه قرآن، اشاره می کنیم:

1- کلامش جز وحی نیست

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ که کلام و سکوتش مظهر کلام و سکوت خداست، هر چه می گوید وحی استوَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهوی اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحی» یعنی آنچه را که به عنوان سنت و سیرت و گفتار دینی از او می شنوید، وحی است. این آیه کریمه به لفظ و لسان اختصاص ندارد بلکه مصونیت منطق، رفتار، سنت و سیره او را نیز می رساند. به فرض از این آیه نتوان این معنای وسیع و فراگیر را استنباط کرد. از آیه سوره انعام و سایر آیاتی که می گوید: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جز از وحی تبعیت نمی کند:((اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحی اِلَیَّ))می توان به خوبی استظهار کرد که سیره رسول خدا چه در گفتار و رفتار و چه در املا ـ که کتاب تسبیبی است ـ هیچ گاه بدون اذن وحی نیست و در ابلاغ وحی نیز هرگز بخل نمی ورزد.پ

2-عظمت روحی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

در عظمت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همین بس که خدای سبحان می فرماید:((وَ لَقَدْ اتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانی وَالْقُرْآنِ الْعَظیم»«ما سوره مبارکه "فاتحه" و قرآن عظیم را به تو دادیم.» کتابی که «لَوْ اَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنِ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّه» «اگر حقیقت آن را بر کوه نازل می کردیم، آن کوه متلاشی می شد؛ کوه توان تحمل عظمت قرآن را ندارد اما تو به خوبی آن را تحمل می کنی«.

3-او مظهر اسم «محیی» و «مغنی» است

خداوند سبحان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را محور حیات قرار داده، او مظهر «محیی» است و پیروی از او حیات بخش است: ((یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا اِسْتَجیبوا للّه وَ لِلْرَّسولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ)). مقصود از این حیات، حیات نباتی یا حیوانی یا حیات نازل ترین درجه انسانی و مانند آن نیست؛ زیرا خداوند به مردم خطاب نمی کند بلکه به مؤمنان خطاب می کند، به آنان که از اصل حیات اسلامی طرفی بسته اند، می فرماید: پیروی از پیامبر، شما را زنده تر می کند یا همچنان حیاتتان را محفوظ نگه می دارد. در این آیه با خطاب تشریفی می فرماید: ای کسانی که با مؤمن شدن بخشی از حیات خویش را تحصیل کردید، پیرو محور حیات باشید تا حیاتتان محفوظ بماند، یا به حیات برتر راه یابید، اگر ایمانتان ظاهری است بکوشید آن را باطنی کنید، پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ محور حیات است یعنی خود زنده و مظهر «اَلْحَیُّ الَّذی لایَموت» است، پیروی از او نیز حیات جاودانه می بخشد.

خدای سبحان، رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ را مظهر«غنی» می داند، اغنا و بی نیاز کردن را به او نسبت داده می فرماید: بداندشان نخواستند از مؤمنان انتقام بگیرند مگر این که خداوند و پیامبر آنان را بی نیاز کرد: «اَغْنیهُمُ اللّه وَرَسولُهُ» آن اندازه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرد شاخص و برجسته ای است که مظهر «مغنی» می شود.این که خدای تعالی اغنای پیامبر را در ردیف اغنای خود بیان فرموده نشانه آن است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ، مظهر این نام شریف است؛ خداوند در میان پیامبران، صفت برجسته «اغناء» را به کسی جز پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ اسناد نداده است سر این نکته آن است که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ بنده کامل است و بندگی، اصلی است که انسان را مظهر ربوبیت می کند و لازمه اطاعت از خداوند، بی نیازی از غیر او است: «طاعَتُهُ غنی» و اگر این اطاعت به کمال مطلوب رسید، آن بنده محض و مطیع صرف، مایه بی نیازی دیگران هم خواهد شد و در حقیقت، آن بندگی خداست که مغنی است.

4- تجلیل خداوند نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خطاب

خدای سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتی خاص برای پیامبر خاتم ـ صلی اللّه علیه وآله ـ قایل است که برای انبیای پیشین قایل نبوده. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب می کند، اما هرگز نام مبارک پیامبر اسلام را به عنوان «یا محمد» نمی برد بلکه همیشه از او با تعبیرهای تجلیل آمیزی همچون((یا أیّها النبی))((أیّها الرسول))یاد می کند. مثلا درباره آدم ابوالبشر می فرماید((  یا آدَمُ اْسْکُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّة)) درباره حضرت نوح می فرماید:((یا نُوح اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أهْلِک)) درباره موسی(یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لاتَخَفْ» ولی درباره رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علاوه بر خطاب جلالت آمیز خود، به بندگان نیز می آموزد: «لا تَجْعَلوُا دُعاءَ الْرَّسولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»«هر گاه خواستید پیامبر را صدا بزنید او را مانند مردی عادی صدا نزنید.» بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد.

5-عالم بودن به غیب و شهادت

از مقامهای منیع رسالت، اطلاع بر غیب است. خدای سبحان می فرمایدقُلِ اْعْمَلوُا فَسَیَرَیْ اللّهُ عَمَلُکُمْ وَ رَسوُلُهُ وَ الْمُؤْمِنون» «به مردم بگو هر کاری می کنید خدا، پیامبر و مؤمنان می بینند.» یعنی مقام رسالت که مقام اطلاع بر غیب، آگاهی بر نهان و نهاد انسان ها، قلب ها و فکرها و سرهای دیگران است، از کارهای شما اطلاع دارد. این که خدا فرمود: بگو پیامبر می بیند، تنها اخبار نیست بلکه با این بیان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را مظهر عالم غیب و شهادت کرده است.خداوند در جای دیگر می فرمایدعالِمُ الْغَیْبِ فَلایَظْهَرُ عَلی غِیْبِهِ اِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسولٍ» «خداوند عالم غیب است و غیب را بر احدی آشکار نمی کند مگر بر رسولی که مرتضی باشد.» یعنی دینش مرضی خدای سبحان باشد و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به یقین مرتضای خدا و دین او به یقین خداپسندانه بود. از این آیه استفاده می شود که رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عالم غیب است.

6- دارنده شرح صدر

خداوند سبحان به رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:«ما برای این که تو را به مکتب لدی اللهی برسانیم و از ام الکتاب برخوردارت کنیم. ظرف دلت را باز کردیم تا گنجایش این علوم را داشته باشی.»«اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکْ * اَلَّذی اَنْقَضَ ظَهْرَک»«آن بار توان فرسا را از دوش تو برداشتیم و سینه ات را گشودیم، مانعی از درون و فشاری از بیرون نداری، می توانی اسرار را بنگری و سختی ها را تحمل کنی

7-درود فرستادن خدا و ملائکه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

مقام پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن قدر والاست که آفریدگار هستی و تمامی فرشتگان بر او درود می فرستند و خداوند به همه مؤمنان دستور می دهد که آنها هم بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ درود بفرستنداِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا اَیُّهاَ الَّذینَ آمَنوُا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّموُا تَسْلیماً» «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید! بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم فرمانش باشیدمنبع: مجله فرهنگ جهاد-بهار و تابستان 1385، شماره 43 و 44,محمد بهرامی ، صفحه 264, با تصرف و تلخیص

اسامی وصفات پیامبراعظم (ص) در آیینه قرآن

 خداوند متعال، در قرآن کریم، در آیات متعددی درباره پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ سخن گفته است. در این آیات، گاهی به طور مستقیم و گاهی به شکل غیر مستقیم، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ معرفی شده است. این معرفی در قالب هایی همچون، ستایش و تمجید از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ، بیان اوصاف و شئونات، ذکر مقامات و مناقب و بیان عظمت روحی آن حضرت صورت گرفته. و جلوه های مختلف شخصیتی و رفتاری آن حضرت، تبیین شده استدر برخی روایات، به نامهای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ در قرآن کریم اشاره شده است که ما در ضمن دو حدیث، آنها را بیان می کنیم. در روایتی از امام باقر ـ علیه السلام ـ آمده است که فرمودند:

«برای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ده نام است که پنج نام در قرآن و پنج نام در غیر قرآن است؛ آن نامهایی که در قرآن است عبارت اند از: "محمد" ، " احمد" ، "عبدالله" ، "یس" ، "ن".»

در روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است که «طه» از اسامی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است و معنی آن «یا طالب الحق الهادی الیه»، «ای کسی که طالب حقی و هدایت کننده به سوی آنی» است.با توجه به این دو روایت، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ، در قرآن کریم به شش نام معرفی شده است که آیه های آن بدین شرح است:

·((محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ»«وَاْلَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الْصالِحاتْ وَ آمَنواْ بِما نُزِّل عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اْلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَعَنْهُمْ سَیْئاتِهِمْ وَ اَصْلَحَ بالَهُمْ)) در آیات دیگری نیز این نام ذکر شده است که عبارت اند از: سوره آل عمران (2) آیه 144، سوره احزاب (33) آیه 40، سوره فتح (48) آیه 29.

·احمد:((و اِذْ قالَ عیسَی اْبْنُ مَرْیَمَ یا بَنی اِسْرائیلَ اِنّی رَسوُلُ اْللّهِ اِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اْلتَوْراتِ وَ مُبَشِّراً بِرسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدی اِسْمُهُ اَحْمَدْ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتْ قالوُا هذا سِحْرٌ مُبینْ)).

·عبدالله»: وَ اِنَّهُ لَمّا قامَ عَبْدُاْللّهِ یَدْعُوهُ کادُواْ یَکوُنُونَ عَلَیهِ لِبَداً)).

·یس:((یس. والقرآن الکریم))

·ن:((نْ وَ اْلْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونْ)).

· طه:((طه .ما انزلنا علیک القرآن لتشقی)).

در قرآن کریم، اوصاف فراوانی برای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ذکر شده است که به بخشی از آنها با ذکر آیه ها اشاره می کنیم:

·شاهد(گواه)، مبشر(بشارت دهنده)، نذیر(انذار دهنده)، داعی الی الله (دعوت کننده به سوی خدا)، سراج منیر(چراغ روشنایی دهنده).این اوصاف والا و پرمنزلت در آیه روبرو آمده است: ((یا اَیُّهااْلْنَّبیُ اِنّا اَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً* وَ داعیاً اِلَی اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً وَ مُنیراً))

·رئوف و رحیم

این دو صفت به همراه دو ویژگی از ویژگی های اخلاقی پیامبر رحمت حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ در چنین بیان شده استلَقَدْ جاءَکُمْ رَسولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلیْکُمْ بِاْلْمُؤمِنینْ رَئوفٌ رَحیمٌ»«رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است

در این آیه کریمه، علاوه بر دو صفت «رئوف» و «رحیم» به دو ویژگی اخلاقی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره شده است. ویژگی نخست این است که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن قدر خیرخواه و همدرد و دوستدار مردم بود که از رنجهایی که به مردم می رسید آزرده خاطر می شد، به طوری که برای او سخت بود که ببیند به کسی رنج و سختی برسد.

ویژگی دوم، دلسوزی آن حضرت است. حضرت دوست نمی دارد که حتی یک نفر از مسلمانان در مسیر هدایت نباشد. از این رو، این دلسوزی آن چنان است که خداوند، از اصرار حضرت در هدایت مردم، به «حریص علیکم» تعبیر کرده است. چنان که خداوند در سوره مبارکه کهف در در این باره خطاب به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرمایدفَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی ءاثرِهِمْ اِنْ لَمْ تُؤْمِنواْ بِهذا اْلْحَدیثْ أَسِفا»«گویی ـ اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند ـ می خواهی خود را از غم و اندوه به جهت اعمال آنها، هلاک کنی

در قرآن کریم، اوصاف دیگری نیز برای آن حضرت آمده است که به جهت رعایت اختصار، تنها به اوصاف مشترک قرآنی خداوند با پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ اشاره می کنیم.

اوصاف مشترک قرآنی خدا و رسول صلی الله علیه وآله 

خداوند سبحان اوصافی را برای خود در قرآن ذکر کرده که همانها را برای پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز بیان کرده است:

  • خداوند قرائت قرآن را همان گونه که به خود نسبت داده و فرموده است: «اِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَاِذا قَرَأْناهُ فَاْتَّبِعْ قُرْانَهُ» به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز نسبت داده و می فرماید: « اِقْرَأْ بِاْسْمِ رَبِّکَ اْلَّذی خَلَقْ».
  • همان طور که خداوند، خود را تلاوت کننده قرآن معرفی کرده است: «تِلْکَ آیاتُ اْللّه نَتْلوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ»، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را نیز تالی قرآن معرفی می کند: «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِنا»، و به آن حضرت دستور می دهد تا آیت الهی را بر مردم تلاوت کند: «وَ اْتْلُ ما اُوحی اِلَیْکَ مِنْ کِتاب».
  • خداوند همان طور که ترتیل و منظم و هماهنگ خواندن را به خود اسناد می دهد: «و رتلناه ترتیلا»، آن را به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نسبت می دهد: «وَ رَتِّلِ اْلْقُرْآنَ تَرْتیلا».
  • خداوند آن چنان که خود را معلم قرآن معرفی کرده: «اَلْرَّحْمن * عَلَّمَ اْلْقُرْآن» همین صفت را به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز نسبت می دهد: «وَ یُعَلِّمُهُمُ اْلْکِتابَ وَ اْلْحِکْمَةِ».البته اسناد وصف «معلمی قرآن» نسبت به خداوند بالذات و بالأصاله است و نسبت به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بالعرض و بالتبع.

ازویژگی های خاتم پیامبران از نظر احادیث.//برگرفته از جلد دوازدهم میزان الحکمه// :

امین

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:

 أما و اللّه ِ إنّي لَأمينٌ في السَّماءِ و أمينٌ في الأرضِ .هان! به خدا قسم كه من در آسمان امين هستم و در زمين نيز امينم.كنز العمّال : 32147  

كشف الغمّه :مِن أسمائهِ [ صلى الله عليه و آله ] : الأمينُ ، و هُو مأخوذٌ مِن الأمانَةِ و أدائها و صِدقِ الوَعدِ ، و كانَتِ العَربُ تُسمّيهِ بذلكَ قبلَ مَبعَثِهِ ، لِما شاهَدوهُ مِن أمانَتِهِ ، و كلُّ مَن أمِنتَ مِنهُ الخُلفَ و الكَذِبَ فهُو أمينٌ ، و لهذا وُصِفَ بهِ جَبرئيلُ عليه السلام فقالَ :  مُطاعٍ ثَمَّ أمينٍ. التكوير : 21

 يكى از نام هاى پيامبر صلى الله عليه و آله «امين» است كه بر گرفته از امانت و امانتدارى و خوش قولى استپيش از آنكه پيامبر مبعوث شود عرب ها آن حضرت را امين مى ناميدند؛ چون امانتدارى او را ديده بودنداصولاً هر كسى كه از خُلف وعده و دروغگويى او ايمن باشى، چنين شخصى امين استاز همين رو، خداوند از جبرئيل عليه السلام با اين صفت ياد كرده و فرموده است : ((در آن جا [هم ]مطاع [و هم ]امين است)).كشف الغمّة : 1 / 11

السيرة النبويّة ، ابن هشام ـ به نقل از ابن اسحاق ـ :كانَت قُرَيشٌ تُسَمِّي رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قَبلَ أن يَنزِلَ علَيهِ الوَحيُ : الأمينَ . پيش از آنكه به رسول خدا صلى الله عليه و آله وحى نازل شود، قريش به آن حضرت امين مى گفتند.السيرة النبويّة لابن هشام : 1 / 210

السيرة النبويّة ، ابن هشام ـ به نقل از ابن اسحاق ، آن جا كه از موضوع ساختن كعبه پيش از بعثت سخن مى گويد ـ

 ثُمّ إنّ القَبائلَ مِن قُرَيشٍ جَمَعَتِ الحِجارَةَ لبِنائها، كُلُّ قَبيلَةٍ تَجمَعُ على حِدَةٍ ، ثُمّ بَنَوها ، حتّى بَلَغَ البُنيانُ مَوضِعَ الرُّكنِ ـ يَعني الحَجَرَ الأسوَدَ ـ فاختَصَموا فيهِ ، كلُّ قَبيلَةٍ تُريدُ أن تَرفَعَهُ إلى مَوضِعِهِ دُونَ الاُخرى ···ثُمّ إنّهُمُ اجتَمَعوا في المَسجِدِ و تَشاوَروا و تَناصَفوا ، فزَعَمَ بَعضُ أهلِ الرِّوايَةِ : أنّ أبا اُمَيّةَ بنَ المُغيرَةِ بنِ عبدِ اللّه ِ بنِ عُمرَ بنِ مَخزومٍ ـ و كانَ عامَئذٍ أسَن قُرَيشٍ كُلِّها ـ قالَ : يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ، اجعَلوا بَينَكُم فيما تَختَلِفونَ فيه أوّلَ مَن يَدخُلُ من بابِ هذا المَسجِدِ يَقضي بَينَكُم فيهِ ، ففَعَلوا فكانَ أوّلَ داخِلٍ علَيهِم رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فلَمّا رأوهُ قالوا : هذا الأمينُ ، رَضِينا ، هذا محمّدٌفلَمّا انتَهى إلَيهِم و أخبَروهُ الخَبَرَ ، قالَ صلى الله عليه و آله : هَلُمَّ إلَيَّ ثَوبا ، فاُتِيَ بهِ ، فأخَذَ الرُّكنَ فوَضَعَهُ فيهِ بِيَدِهِ ، ثُمّ قالَ : لِتَأخُذْ كُلُّ قَبيلَةٍ بناحِيَةٍ مِن الثَّوبِ ، ثُمّ ارفَعوهُ جَميعا ، ففَعَلوا ، حتّى إذا بَلَغوا بهِ مَوضِعَهُ وَضَعَهُ هُو بِيَدِهِ ، ثُمّ بَنى علَيهِ .

قبايل قريش براى ساختن كعبه سنگ جمع كردند و هر قبيله اى جداگانه جمع آورى مى كردآنها پايه هاى كعبه را بالا بردند تا به جايگاه ركن ـ يعنى حجر الاسود ـ رسيددر اين هنگام با يكديگر بحثشان شد و هر قبيله اى مى خواست او حجر الاسود را در محل خودش قرار دهد نه ديگرى···آنها در مسجد جمع شدند و به مشورت پرداختند و هر يك ديگرى را به انصاف دعوت كردبعضى از راويان گفته اند : ابو اُميّة بن مغيرة بن عبد اللّه بن عمر بن مخزوم كه در آن سال مسن ترين فرد قريش بود، گفت : اى گروه قريش! بياييد اولين كسى را كه از در اين مسجد وارد شد داور ميان خود قرار دهيدقريش موافقت كردندنخستين كسى كه بر آنان وارد شد، رسول خدا عليه السلام بودوقتى قريش او را ديدند گفتند : اين مرد امين است، ما قبول داريم، او محمّد استچون پيامبر به آنها رسيد، موضوع را به اطلاع ايشان رساندندحضرت فرمود: پارچه اى برايم بياوريدپارچه را آوردندپيامبر حجر الاسود را برداشت و با دست خود روى پارچه گذاشت و سپس فرمود : هر قبيله اى گوشه اى از پارچه را بگيرد و همگى آن را بلند كنيدقريش اين كار را كردند و وقتى به محل نصب رسيد، پيامبر آن را با دست خود برداشت و در جايگاهش قرار داد و آنگاه روى آن را ساخت.السيرة النبويّة لابن هشام : 1 / 209

السيرة النبويّه ، ابن هشامكانَت خَديجَةُ بِنتُ خُوَيلدٍ امرأةً تاجِرَةً ذاتَ شَرَفٍ و مالٍ، تَستأجِرُ الرِّجالَ في مالِها و تُضارِبُهُم إيّاهُ بشيءٍ تَجعَلُهُ لَهُم ، و كانَت قُرَيشٌ قَوما تُجّارا ، فلَمّا بَلَغَها عن رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ما بَلَغَها مِن صِدقِ حَديثِهِ ، و عِظَمِ أمانَتِهِ ، و كَرَمِ أخلاقِهِ ، بَعَثَت إلَيهِ فعَرَضَت علَيهِ أن يَخرُجَ في مالٍ لَها إلَى الشّامِ تاجِرا .خديجه دختر خويلد، بانويى تاجر و بزرگ زاده و ثروتمند بودمردم را براى تجارت با اموال خود استخدام مى كرد و در قبال كارشان مقدار معينى از سود حاصل از تجارت را به ايشان مى دادقريش مردمى تاجر پيشه بودندوقتى خبر راستگويى و امانتدارى و خلق و خوهاى پسنديده پيامبر به گوش خديجه رسيد، كسى را نزد آن حضرت فرستاد و پيشنهاد كرد با اموالى از او براى تجارت به شام رود.السيرة النبويّة لابن هشام : 1 / 199/

الطبقات الكبرى ـ به نقل از داوود بن حصين: كانَ رجُلاً أفضَلَ قَومِهِ مُروءةً ، و أحسَنَهُم خُلقا ، و أكرَمَهُم مُخالَطَةً ، و أحسَنَهُم جِوارا ، و أعظَمَهُم حِلما و أمانَةً ، و أصدَقَهُم حَديثا ، و أبعَدَهُم مِن الفُحشِ و الأذى ، و ما رُئيَ مُلاحِيا و لا مُمارِيا أحَدا، حتّى سَمّاهُ قَومُهُ الأمينَ ، لِما جَمعَ اللّه ُ لَهُ مِن الاُمورِ الصّالِحَةِ فيهِ  فلَقد كانَ الغالِبَ علَيهِ بمَكّةَ الأمينُ . ـ در اوصاف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ : او مردى بود كه از همه قوم خود جوان مردتر، نيك خوتر، خوش برخوردتر، همسايه دارتر، بردبارتر، امانتدارتر، راستگوتر و از بد زبانى و آزار رسانى به دورتر بودهرگز ديده نشد كه با كسى كشمكش و مجادله كندخداوند اخلاق و خصال پسنديده را در وجود آن حضرت جمع كرده بود تا جايى كه قومش او را امين ناميدند و در مكّه غالبا با لقب امين از ايشان ياد مى شد.الطبقات الكبرى : 1 / 121

صداقت وراستگویی

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:

 أيُّها النّاسُ ، إنّ الرائدَ لا يَكذِبُ أهلَهُ ، و لَو كُنتُ كاذِبا لَما كَذَبتُكُم ، و اللّه ِ الّذي لا إله إلاّ هُو إنّي رَسولُ اللّه ِ إلَيكُم حَقّا خاصَّةً ، و إلَى النّاسِ عامَّةً و اللّه ِ لَتَموتونَ كما تَنامونَ ، و لَتُبعَثونَ كما تَستَيقِظونَ ، و لَتُحاسَبونَ كما تَعمَلونَ، و لتُجزَونَ بالإحسانِ إحسانا و بالسُّوءِ سُوءا ، و إنّها الجَنَّةُ أبَدا و النّارُ أبَدا .

اى مردم! بلدِ راه به كسان خود دروغ نمى گويدو من اگر هم دروغگو بودم [دست كم] به شما دروغ نمى گفتمبه خداوندى كه هيچ خدايى جز او نيست، من فرستاده به حق خدا به سوى شما خصوصا و به سوى همه مردم عموما هستمبه خدا قسم همان گونه كه مى خوابيد، مى ميريد و همان گونه كه بيدار مى شويد، برانگيخته خواهيد شد و مطابق كردارتان حسابرسى خواهيد شد و در برابر نيكى، پاداش نيك خواهيد يافت و در برابر بدى، كيفر بد خواهيد چشيدبهشتِ جاويدان در كار است و دوزخِ هميشگى.بحار الأنوار : 18 / 197 / 30

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

 :  إنّ أحسَنَ الحَديثِ أصدَقُهُ .همانا بهترين سخن، راست ترين آن است.الطبقات الكبرى : 1 / 115

الطبقات الكبرى ـ به نقل از ابن عباس: لَمّا اُنزِلَت : «و أنْذِرْ عَشيرَتَكَ الأقْرَبينَ» صَعِدَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله علَى الصَّفا فقالَ : يا مَعشَرَ قُريشٍ ، فقالَت قُرَيشٌ : محمّدٌ علَى الصَّفا يَهتِفُ ! فأقبَلوا و اجتَمَعوا فقالوا : ما لَكَ يا محمّدُ ؟ قالَ : أ رَأيتُكُم لَو أخبَرتُكُم أنّ خَيلاً بِسَفْحِ هذا الجَبَلِ أ كُنتُم تُصَدِّقونَني ؟ قالوا : نَعَم، أنتَ عِندَنا غَيرُ مُتَّهَمٍ و ما جَرَّبْنا علَيكَ كِذبا قَطُّ ، قالَ : فإنّي نَذيرٌ لَكُم بينَ يَدَي عَذابٍ شَديدٍ يا بَني عبدِ المُطَّلبِ يا بَني عبدِ مَنافٍ يا بَني زُهرَةَ ـ حتّى عَدَّدَ الأفخاذَ مِن قُرَيشٍ ـ إنّ اللّه َ أمَرَني أن اُنذِرَ عَشيرَتيَ الأقرَبِينَ ، و إنّي لا أملِكُ لَكُم مِن الدُّنيا مَنفَعَةً و لا مِن الآخِرَةِ نَصيبا إلاّ أن تَقولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ قالَ : يقولُ أبو لَهَبٍ : تَبّا لَكَ سائرَ اليَومِ ! أ لِهذا جَمَعتَنا ؟! فأنزَلَ اللّه ُ تباركَ و تعالى : «تَبَّتْ يَدا أبي لَهَبٍ و تَبَّ ···» السُّورة كلّها .

 چون آيه «و خويشان نزديكت را هشدار ده» (الشعراء : 214 ) نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله بالاى كوه صفا رفت و بانگ زد : اى قريشيان! قريش گفتند : اين محمّد است كه از فراز صفا فرياد مى زندپس، همگى جمع شدند و آن جا رفتند و گفتند : چه شده است اى محمّد؟ فرمود : اگر من به شما بگويم كه در پشت اين كوه گروهى سواره هستند حرف مرا باور مى كنيد؟ گفتند : آرى، تو در ميان ما متّهم و بد نام نيستى و هرگز دروغى از تو نشنيده ايمفرمود : اينك، من شما را از عذابى سخت بيم مى دهماى فرزندان عبد المطّلب! اى فرزندان عبد مناف! اى فرزندان زهره! ـ به همين ترتيب همه خاندان ها و تيره هاى قريش را نام برد ـ خداوند به من فرمان داده است كه به خويشان نزديكم اعلام خطر كنم و من نمى توانم هيچ گونه سودى در دنيا و بهره اى در آخرت براى شما تضمين كنم، مگر اينكه بگوييد : لا اله الاّ اللّه [و ايمان بياوريد ]در اين هنگام ابو لهب گفت : هلاكت باد تو را! براى همين ما را جمع كردى؟! در اين هنگام خداوند تبارك و تعالى سوره «تبّت يدا ابى لهب و تبّ···»( المسد : 1) را نازل فرمود.الطبقات الكبرى : 1 / 200  .

المناقب لابن شهر آشوب ـ به نقل از ابن جرير ـ :لَمّا كانَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله يَعرِضُ نَفسَهُ علَى القَبائلِ جاءَ إلى بَني كِلابٍ فقالوا : نُبايِعُكَ على أن يَكونَ لَنا الأمرُ بَعدَكَ ، فقالَ : الأمرُ للّه ِ فإن شاءَ كانَ فيكُم أو في غَيرِكُم ، فمَضَوا و لَم يُبايِعوهُ و قالُوا : لا نَضرِبُ لِحَربِكَ بأسيافِنا ثُمّ تُحَكِّمُ علَينا غَيرَنا ! .

 هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله دعوت خود را به قبايل عرضه مى كرد، نزد بنى كلاب آمدآنها گفتند : ما به اين شرط با تو بيعت مى كنيم كه بعد از تو، كار [خلافت ]به ما منتقل شودپيامبر فرمود : كار دست خدا استاگر او خواست به شما خواهد رسيد و اگر نخواست به ديگرى وا گذار خواهد شدبنى كلاب رفتند و بيعت نكردند و گفتند : ما در راه تو شمشير نمى زنيم كه بعدا ديگران را بر ما حكومت دهى!المناقب لابن شهرآشوب : 1 / 257

المناقب لابن شهر آشوب ـ به نقل از عامر بن طفيل ـ يا محمّدُ ، ما ليَ إن أسلَمتُ ؟ فقالَ صلى الله عليه و آله : لكَ ما للإسلامِ ، و علَيكَ ما علَى الإسلامِ، فقالَ : أ لا تَجعَلُني الواليَ مِن بَعدِكَ ؟ قالَ : لَيسَ لَك ذلكَ و لا لِقَومِكَ، و لكنْ لكَ أعِنَّةُ الخَيلِ تَغزو في سَبيلِ اللّه ِ .همان كسى كه خواست پيامبر را غافلگير كرده و بكشد، به آن حضرت گفت : اى محمّد! اگر مسلمان شوم چه به من مى رسد؟ حضرت فرمود : در سود و زيان اسلام شريك خواهى بودگفت : مرا والى بعد از خودت قرار مى دهى؟ فرمود : اين سِمَت نه از آنِ تو خواهد بود نه از آن قوم و قبيله تو، امّا دهنه هاى اسب ها [فرماندهى سواران] را به تو مى سپارم تا در راه خدا بجنگى.المناقب لابن شهرآشوب : 1 / 257

كنز العمّال ـ به نقل از عايشه ـ كانَ أبغَضَ الخُلقِ إلَيهِ الكِذبُ .منفورترين اخلاق نزد پيامبر صلى الله عليه و آله دروغگويى بود.(كنز العمّال : 18379 )

كنز العمّال ـ به نقل از عايشه ـ كانَ إذا اطَّلَعَ على أحَدٍ مِن أهلِ بَيتِهِ كَذَبَ كِذبَةً لَم يَزَلْ مُعرِضا عَنهُ حتّى يُحدِثَ تَوبَةً .پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه مى فهميد يكى از اعضاى خانواده اش دروغى گفته است، چندان از او اعراض مى فرمود تا توبه كند (كنز العمّال : 18381 )

الترغيب و الترهيب ـ به نقل از عايشه :ما كانَ مِن خُلقٍ أبغَضَ إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مِن الكِذبِ ، ما اطَّلَعَ على أحَدٍ مِن ذاكَ بشيءٍ فيَخرُجُ مِن قَلبِهِ حتّى يَعلَمَ أنّهُ قد أحدَثَ تَوبَةً رواهُ أحمَدُ و البَزّارُ و اللّفظُ لَهُ ، و ابنُ حبّانَ في صحيحهِ ، و لَفظُهُ قالَت :ما كانَ مِن خُلقٍ أبغَضَ إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مِن الكِذبِ ، و لَقد كانَ الرّجُلُ يَكذِبُ عِندَهُ الكِذبَةَ ، فما يَزالُ في نَفسِهِ حتّى يَعلَمَ أنّهُ قد أحدَثَ فيها تَوبَةً و رواهُ الحاكمُ و قالَ : صحيحُ الإسنادِ ، و لَفظُهُ قالَت :ما كانَ شيءٌ أبغَضَ إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مِن الكِذبِ ، و ما جَرَّبَهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مِن أحَدٍ و إن قَلَّ ، فيَخرُجُ لَهُ مِن نفسِهِ حتّى يُجَدِّدَ لَهُ تَوبَةً .

هيچ اخلاقى نزد رسول خدا منفورتر از دروغگويى نبودهرگاه مطّلع مى شد كسى دروغى گفته است، مهر او از دلش بيرون مى رفت تا وقتى كه مى فهميد توبه كرده است.اين مطلب را احمد و بزّار با لفظ و تعبير خود و ابن حبان نيز در صحيحش نقل كرده اندعبارت او چنين است : عايشه گفت : هيچ خصلتى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله منفورتر از دروغگويى نبودگاه فردى نزد آن حضرت دروغى مى گفت و ايشان همچنان از او دلگير بود تا آنكه متوجّه مى شد از آن دروغ توبه كرده استحاكم نيز اين مطلب را روايت كرده و گفته است : سندش صحيح استعبارت حاكم چنين است :عايشه گفت : نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى منفورتر از دروغ نبود و از هر كس دروغى، هر چند كوچك، مى شنيد، مِهرِ او را از دل خود بيرون مى كرد، تا زمانى كه آن فرد از آن توبه مى كرد.الترغيب و الترهيب : 3 / 597 / 31

الطبقات الكبرى ـ به نقل از عايشه  ما كانَ خُلقٌ أبغضَ إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مِن الكِذبِ ، و ما اطَّلَعَ مِنهُ على شيءٍ عِندَ أحَدٍ مِن أصحابِهِ فيَبخَلُ لَهُ مِن نَفسِهِ حتّى يَعلَمَ أن أحدَثَ تَوبَةً .هيچ خصلتى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله منفورتر از دروغ نبود و هرگاه مطلع مى شد يكى از اصحابش دروغى گفته است، به او بى اعتنايى مى كرد تا آنكه مى فهميد توبه كرده است.الطبقات الكبرى : 1 / 378

الطبقات الكبرى ـ به نقل از عبد اللّه بن سلام:  لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ انجَفَلَ النّاسُ إلَيهِ ، و قِيلَ : قَدِمَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قالَ : فجِئتُ في النّاسِ لأنظُرَ إلَيهِ ، قالَ : فلَمّا رأيتُ وَجهَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إذا وَجهُهُ لَيسَ بِوَجهِ كَذّابٍ قالَ : فكانَ أوّلُ شيءٍ سَمِعتُهُ يَتَكَلّمُ بهِ أن قالَ : يا أيُّها الناسُ أفشُوا السَّلامَ ، و أطعِموا الطَّعامَ ، و صِلوا الأرحامَ ، و صَلُّوا و النّاسُ نِيامٌ ، و ادخُلوا الجَنَّةَ بسَلامٍ .هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه آمد، مردم براى ديدن آن حضرت مى شتافتند و كسى مى گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شدمن هم با مردم رفتم تا ايشان را ببينموقتى چهره رسول خدا را ديدم متوجّه شدم كه چهره او چهره يك فرد دروغگو نيستعبد اللّه بن سلام مى گويد : نخستين سخنى كه از پيامبر شنيدم اين بود كه مى فرمود : اى مردم! به يكديگر سلام گوييد و مردم را اطعام كنيد و صله رحم به جا آوريد و شب هنگام كه مردم خفته اند، نماز بگزاريد تا به سلامت وارد بهشت شويد.الطبقات الكبرى : 1 / 235

دادگر

امام على عليه السلام

إنّ يَهوديّا كانَ لَهُ على رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله دَنانيرُ فتَقاضاهُ ، فقالَ لَهُ : يا يَهوديُّ، ما عِندي ما اُعطيكَ ، فقالَ : فإنّي لا اُفارِقُكَ يا محمّدُ حتّى تَقضيَني ، فقالَ : إذَنْ أجلِسَ مَعكَ ، فجَلَسَ مَعهُ حتّى صَلّى في ذلكَ المَوضِعِ الظُّهرَ و العَصرَ و المَغرِبَ و العِشاءَ الآخِرَةَ و الغَداةَ ، و كانَ أصحابُ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَتهَدَّدونَهُ و يَتَواعَدونَهُ ، فنَظَرَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إلَيهِم فقالَ : ما الّذي تَصنَعونَ بهِ ؟! فقالوا : يا رسولَ اللّه ِ، يَهوديٌّ يَحبِسُكَ ؟! فقال صلى الله عليه و آله : لَم يَبعَثْني رَبّي عَزَّ و جلَّ بأن أظلِمَ مُعاهِدا و لا غَيرَهُ ، فلَمّا علا النّهارُ قالَ اليَهوديُّ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللّه ُ و أشهَدُ أنَّ محمّدا عَبدُهُ و رَسولُهُ ، و شَطْرُ مالي في سَبيلِ اللّه ِ أما و اللّه ِ ما فَعَلتُ بِكَ الّذي فَعَلتُ إلاّ لأنظُرَ إلى نَعتِكَ في التَّوراةِ ، فإنّي قَرأتُ نَعتَكَ في التَّوراةِ : محمّدُ بنُ عبدِ اللّه ِ مَولِدُهُ بمَكّةَ و مُهاجَرُهُ بطَيبَةَ ، و لَيسَ بِفَظٍّ و لا غَليظٍ و لا سَخّابٍ ، و لا مُتَزيِّنٍ (و لا صَخّابٍ ، و لا مُتَرَيِّنٍ) بالفُحشِ و لا قَولِ الخَناءِ ، و أنا أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللّه ُ ، و أنّكَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، و هذا مالي ، فاحكُمْ فيهِ بِما أنزَلَ اللّه ُ و كان اليَهوديُّ كَثيرَ المالِ ، ثُمّ قالَ عليه السلام : كانَ فِراشُ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عَباءةً ، و كانَت مِرفَقَتُهُ أدَمَ حَشْوُها لِيفٌ ، فثُنِيَت لَهُ ذاتَ لَيلَةٍ ، فلَمّا أصبَحَ قالَ : لَقد مَنَعَني الفِراشُ اللّيلَةَ الصَّلاةَ ، فأمَرَ عليه السلام أن يُجعَلَ بِطاقٍ واحِدٍ .

يك نفر يهودى از رسول خدا صلى الله عليه و آله چند دينار طلبكار بود و آنها را مطالبه كردحضرت فرمود : اى مرد يهودى! فعلاً چيزى ندارم كه به تو بدهماو گفت : اى محمّد! رهايت نمى كنم تا طلبم را بپردازىرسول خدا فرمود : پس، من هم با تو مى نشينمحضرت در كنار او آن قدر نشست كه در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را خوانداصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله آن مرد را تهديد مى كردندپيامبر به آنان نگاه كرد و فرمود : با او چه مى كنيد؟! عرض كردند : اى رسول خدا! يك نفر يهودى شما را نگه دارد؟! فرمود : پروردگارم عزّ و جلّ مرا مبعوث نكرده است كه به معاهد و غير معاهد ستم كنمچون روز بالا آمد مرد يهودى گفت : گواهى مى دهم كه هيچ خدايى جز اللّه نيست و گواهى مى دهم كه محمّد بنده و فرستاده اوستو نصف مالم را در راه خدا دادمبه خدا قسم اين كار را با تو نكردم، مگر براى اينكه اوصافى را كه از تو در تورات آمده است امتحان كنممن اوصاف تو را در تورات چنين خوانده ام : محمّد بن عبد اللّه زادگاهش مكّه است و هجرتگاهش طَيْبَهنه تند خوست و نه خشن و نه داد و بيداد راه مى اندازد و نه زبانش را به فحش و ناسزا مى آلايداكنون من گواهى مى دهم كه هيچ خدايى جز اللّه نيست و تو رسول خدا هستى و اينك اموال من در اختيار شماست و هر گونه كه خداوند دستور داده درباره آن حكم فرماآن مرد يهودى مال و ثروت زيادى داشتامام على عليه السلام سپس فرمود : بستر رسول خدا صلى الله عليه و آله يك عبا بود و بالش او پوستى پر شده از الياف درخت خرمايك شب آن را براى پيامبر دولا كردمصبح كه شد پيامبر فرمود : اين بستر، ديشب مرا از نماز باز داشتآنگاه حضرت عليه السلام دستور داد آن را يك لا كردند.بحار الأنوار : 16 / 216 / 5 

امام صادق عليه السلامكانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يُقَسِّمُ لَحَظاتِهِ بَينَ أصحابِهِ، يَنظُرُ إلى ذا و يَنظُرُ إلى ذا بالسَّوِيَّةِ .

رسول خدا صلى الله عليه و آله نگاه هاى خود را ميان اصحابش تقسيم مى كرد و به اين و آن يكسان مى نگريست.الكافي : 8/268/393

شجاع

امام على عليه السلام

لَقد رأيتُني يَومَ بَدرٍ و نحنُ نَلوذُ بالنَّبيِّ صلى الله عليه و آله و هُو أقرَبُنا إلَى العَدُوِّ ، و كانَ مِن أشَدِّ النّاسِ يَومَئذٍ بأسا .در جنگ بدر ما به پيامبر صلى الله عليه و آله پناه مى برديم و آن حضرت از همه ما به دشمن نزديكتر بود و در آن روز از همه ما شجاعت بيشترى نشان داد.مكارم الأخلاق : 1 / 53 / 25

امام على عليه السلام :كُنّا إذا احمَرَّ البأسُ و لَقِيَ القَومُ القَومَ اتّقَينا برسولِ اللّه ِ، فما يَكونُ أحَدٌ أقرَبَ إلَى العَدُوِّ مِنهُ .

 وقتى جنگ شدّت مى گرفت و دو سپاه به جان هم مى افتادند، ما خود را در پناه رسول خدا قرار مى داديم و هيچ كس به دشمن نزديكتر از آن حضرت نبود.مكارم الأخلاق : 1 / 53 / 26

امام على عليه السلامكُنّا إذا حَمِيَ البأسُ و لَقِيَ القَومُ اتَّقَينا برسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فما يكونُ مِنّا أحَد أقرَبَ إلَى العَدُوِّ مِنهُ .وقتى آتش جنگ شعله ور مى شد و دو سپاه درگير مى شدند، ما خود را در نزديكى رسول خدا قرار مى داديم؛ زيرا هيچ يك از ما به دشمن نزديكتر از پيامبر نبودكنز العمّال : 35463

امام صادق عليه السلام لَمّا نَزَلَت : «لا تُكَلَّفُ إلاّ نَفْسَكَ» كانَ أشجَعَ النّاسِ مَن لاذَ برسولِ اللّه ِ علَيهِ و آلهِ السَّلامُ .چون آيه «تنها مسئول وظيفه خود هستى» (النساء : 84) نازل شد، شجاعترين مردم كسى به حساب مى آمد كه در پناه رسول خدا ـ عليه و آله السلام ـ با [دشمن ]مى جنگيد.بحار الأنوار : 16 / 340 / 31

كنز العمّال ـ به نقل از بَراء بن عازب: كنّا إذا احمَرَّ البأسُ نَتَّقي برسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، و إنّ الشُّجاعَ لَلّذي يُحاذي بهِ .

 هرگاه جنگ بالا مى گرفت، ما خود را در پناه رسول خدا قرار مى داديم و شجاع كسى بود كه جرأت مى كرد با او همرديف شود كنز العمّال : 35347

صحيح مسلم ـ به نقل از انس ـ : كانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أحسَنَ النّاسِ ، و كانَ أجوَدَ النّاسِ ، و كانَ أشجَعَ النّاسِ ، و لَقد فَزِعَ أهلُ المَدينَةِ ذاتَ لَيلَةٍ ، فانطَلقَ ناسٌ قِبَلَ الصَّوتِ ، فتَلَقّاهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله راجِعا ـ و قَد سَبَقَهُم إلَى الصَّوتِ ـ و هُو على فَرَسٍ لأبي طَلحَةَ عُرْيٍ ، في عُنُقِهِ السَّيفُ و هو يقولُ : لم تُراعُوا ، لَم تُراعُوا .

 رسول خدا صلى الله عليه و آله زيباترين و بخشنده ترين و شجاعترين مردم بودشبى مردم مدينه صدايى شنيدند و دچار وحشت شدندعده اى از مردم به طرف صدا حركت كردندپيامبر كه جلوتر از آنها به طرف صدا رفته بود وقتى سوار بر اسب برهنه ابو طلحه و شمشير به دوش برمى گشت، آن عده را ديد و فرمود : نترسيد، نترسيد.صحيح مسلم : 4 / 1802 / 48

مهربان

مكارم الأخلاق ـ به نقل از انس ـ :كانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إذا فَقَدَ الرّجُلَ مِن إخوانِهِ ثَلاثَةَ أيّامٍ سألَ عَنهُ ؛ فإن كانَ غائبا دَعا لَهُ ، و إن كانَ شاهِدا زارَهُ، و إن كانَ مَريضا عادَهُ . اخلاق رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين بود كه هرگاه يكى از اصحاب خود را سه روز نمى ديد، جوياى حالش مى شداگر به مسافرت رفته بود برايش دعا مى كرد و اگر در شهر بود به ديدنش مى رفت و اگر بيمار بود، از او عيادت مى كرد.مكارم الأخلاق : 1 / 55 / 34

بردباری

الترغيب و الترهيب ـ به نقل از انس ـ :كُنتُ أمشي مَع رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و علَيهِ بُردٌ نَجرانيٌّ غَليظُ الحاشِيَةِ ، فأدرَكَهُ أعرابيٌّ فجَذَبَهُ بِردائهِ جَذبَةً شَديدَةً، فنَظَرتُ إلى صَفحَةِ عُنُقِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، و قَد أثّرَ بها حاشِيَةُ الرِّداءِ مِن شِدَّةِ جَذبَتِهِ ثُمّ قالَ : يا محمّدُ، مُرْ لي من مالِ اللّه ِ الّذي عِندَكَ، فالتَفَتَ إلَيهِ فضَحِكَ ثُمّ أمَرَ لَهُ بعَطاءٍ .

 من با رسول خدا صلى الله عليه و آله راه مى رفتم و حضرت بُردى نجرانى با حاشيه اى زبر و درشت بر تن داشتعربى باديه نشين از راه رسيد و رداى ايشان را محكم كشيدمن به گردن پيامبر صلى الله عليه و آله نگاه كردم ديدم حاشيه رداء، از شدّت كشيدن، روى گردن حضرت ردّ انداخته استآن باديه نشين سپس گفت : اى محمّد! دستور بده از مال خدا كه نزد توست به من بدهندپيامبر صلى الله عليه و آله به طرف او برگشت و خنده اى كرد و سپس دستور داد به او چيزى عطا كنند.الترغيب و الترهيب : 3 / 418 / 20

باحیایی

كنز العمّال ـ به نقل از ابو سعيد خدرى ـ :كانَ صلى الله عليه و آله أشَدَّ حَياءً مِن العَذراءِ في خِدرِها . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با حياتر از دختران پرده نشين بود. كنز العمّال : 17817 .

الطبقات الكبرى ـ به نقل از ابو سعيد خدرى ـكانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أشَدَّ حَياءً مِن العَذراءِ في خِدرِها ، و كانَ إذا كَرِهَ شيئا عَرَفناه في وَجهِهِ .رسول خدا صلى الله عليه و آله از يك دختر پرده نشين با حياتر بود و هرگاه از چيزى خوشش نمى آمد از چهره او مى فهميديم.الطبقات الكبرى : 1 / 368

مكارم الأخلاق ـ به نقل از ابو سعيد خدرى ـ كانَ رسولُ اللّه ِ حَيِيّا لا يُسألُ شيئا إلاّ أعطاهُ .رسول خدا صلى الله عليه و آله چندان با شرم و حيا بود كه هيچ چيز از او خواسته نمى شد مگر اينكه آن را عطا مى كرد. مكارم الأخلاق : 1 / 50 / 15

فروتن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

إنّ اللّه َ تعالى أوحى إلَيَّ أن تَواضَعوا ؛ حتّى لا يَفخَرَ أحَدٌ على أحَدٍ ، و لا يَبغيَ أحَدٌ على أحَدٍ .

خداوند متعال به من وحى فرمود كه فروتن باشيد، تا هيچ كس به ديگرى فخر نفروشد و كسى به كسى تعدّى نكند.كنز العمّال : 5722

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

لَقد هَبَطَ عَليَّ مَلَكٌ مِن السّماءِ ما هَبَطَ على نَبيٍّ قَبلي و لا يَهبِطُ على أحَدٍ بَعدي و هُو إسرافيلُ و عِندي جِبريلُ ، فقالَ : السّلامُ علَيكَ يا محمّدُ ثُمّ قالَ : أنا رسولُ ربِّكَ إلَيكَ أمَرَني أن اُخَيِّرَكَ إن شِئتَ نَبيّا عَبدا ، و إن شِئتَ نَبيّا مَلِكا فنَظَرتُ إلى جِبريلَ فأومى جِبريلُ إلَيَّ أن تَواضَعْ ، فقُلتُ : نَبيّا عَبدا .

جبرئيل نزد من بود كه فرشته اى از آسمان بر من فرود آمداين فرشته كه بر هيچ پيامبرى پيش از من فرود نيامده و بعد از من نيز بر احدى فرود نخواهد آمد، اسرافيل بود او گفت : سلام بر تو اى محمّد! سپس گفت: من فرستاده پروردگارت به سوى تو هستم به من فرمان داده است تو را مخيّر سازم كه اگر خواهى پيامبرى و بندگى را برگزين و اگر خواهى پيامبرى و پادشاهى را من به جبرئيل نگاه كردم، او به من اشاره كرد كه فروتنى كن پس من گفتم: پيامبرى و بندگى را انتخاب كردم.كنز العمّال : 32027

الطبقات الكبرى ـ به نقل از يحيى بن أبى كثير ـ قال رَسول اللّه صلى الله عليه و آله : آكُلُ كما يأكُلُ العَبدُ ، و أجلِسُ كما يَجلِسُ العَبدُ ؛ فإنّما أنا عَبدٌ و كانَ النّبيُّ صلى الله عليه و آله يَجلِسُ مُحتَفِزا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : من همان گونه غذا مى خورم كه عبد مى خورد و همان طور مى نشينم كه عبد مى نشيند؛ زيرا من در حقيقت عبد و بنده هستم پيامبر صلى الله عليه و آله همواره دو زانو مى نشست.الطبقات الكبرى : 1 / 371

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

خَمسٌ لا أدَعَهُنَّ حتَّى المَماتِ : الأكلُ علَى الحَضيضِ مَع العَبيدِ ، و رُكوبيَ الحِمارَ مُؤْكَفا ، و حَلبيَ العَنزَ بِيَدي ، و لُبسُ الصُّوفِ ، و التَّسليمُ علَى الصِّبيانِ ؛ لِتَكونَ سُنّةً مِن بَعدي .

پنج كار است كه تا زنده هستم رهايشان نمى كنم : غذا خوردن روى زمين با بندگان، سوار شدن بر الاغ برهنه، دوشيدن بز با دست خودم، پوشيدن لباس پشمينه و سلام كردن به كودكان، تا اين كارها بعد از من سنّت شود.الأمالي للصدوق : 130 / 117

امام باقر عليه السلام :

و لَقَد أتاهُ جَبرئيلُ عليه السلام بمَفاتيحِ خَزائنِ الأرضِ ثَلاثَ مَرّاتٍ يُخَيِّرُهُ مِن غَيرِ أن يَنقُصَهُ اللّه ُ تباركَ و تعالى مِمّا أعَدَّ اللّه ُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ شيئا ، فيَختارُ التَّواضُعَ لِربِّهِ جلَ و عَزَّ . جبرئيل عليه السلام كليدهاى گنجينه هاى زمين را سه بار نزد پيامبر آورد و او را در انتخاب آنها آزاد گذاشت، بدون آنكه خداى تبارك و تعالى از آنچه در روز قيامت برايش آماده كرده است، چيزى بكاهداما هر بار پيامبر فروتنى در برابر خداوند عزّ و جلّ را برگزيد.الكافي: 8/130/100

امام باقر عليه السلام :

كانَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله يأكُلُ أكلَ العَبدِ ، و يَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، و كانَ يأكُلُ علَى الحَضيضِ ، و يَنامُ علَى الحَضيضِ . رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند عبد غذا مى خورد و مانند عبد مى نشست و روى زمين چيز مى خورد و روى زمين مى خوابيد.المحاسن : 2 / 244 / 1759

امام باقر عليه السلام :

إنَّ المَساكينَ كانوا يَبِيتونَ في المَسجِدِ على عَهدِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فأفطَرَ النّبيُّ صلى الله عليه و آله مَع المَساكينِ الّذينَ في المَسجِدِ ذاتَ لَيلَةٍ عِندَ المِنبَرِ في بُرمَةٍ فأكَلَ مِنها ثَلاثونَ رجُلاً ، ثُمّ رُدَّتْ إلى أزواجِهِ شِبعَهُنَّ .

 در روزگار رسول خدا صلى الله عليه و آله مستمندان شب ها را در مسجد مى خوابيدنديك شب پيامبر با مستمندانى كه در مسجد بودند، نزديك منبر در قابلمه اى افطار كردسى مرد از غذاى آن قابلمه خوردند و سپس آن قابلمه به همسران رسول خدا برگردانده شد و آنها را هم سير كرد.قرب الإسناد : 148 / 536

امام صادق عليه السلام:

إنَّ جَبرئيلَ عليه السلام أتى رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فخَيَّرَهُ، و أشارَ علَيهِ بالتَّواضُعِ ، و كانَ لَهُ ناصِحا ، فكانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يأكُلُ إكلَةَ العَبدِ ؛ و يَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ تَواضُعا للّه ِ تباركَ و تعالى .

 جبرئيل عليه السلام نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و او را [ميان قبول پادشاهى و خزاين دنيا و ترك آن ]مخيّر كرد و از روى خيرخواهى به آن حضرت اشاره كرد كه براى خداى متعال فروتنى كند [و دنيا را رد كند]پس، رسول خدا براى فروتنى در برابر خداى تبارك و تعالى، چون بردگان غذا مى خورد و مانند بردگان [روى زمين ]مى نشست.

الكافي : 8 / 131 / 101

امام صادق عليه السلام :

 مَرَّتِ امرَأةٌ بَذِيَّةٌ برسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و هُو يأكُلُ و هو جالِسٌ علَى الحَضيضِ ، فقالَت : يا محمّدُ ، و اللّه ِ إنّكَ لَتأكُلُ أكل العَبدِ ، و تَجلِسُ جُلوسَهُ ! فقالَ لَها رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : وَيحَكِ! و أيُّ عَبدٍ أعبَدُ مِنّي ؟! قالَت : فناوِلْني لُقمَةً مِن طَعامِكَ ، فناوَلَها ، فقالَت : لا و اللّه ِ إلاّ الّتي في فِيكَ ! فأخرَجَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله اللُّقمَةَ مِن فَمِهِ فناوَلَها فَأكَلَتها .

 رسول خدا صلى الله عليه و آله روى زمين نشسته بود و غذا مى خورد زن تند زبانى از كنار آن حضرت رد شد و گفت : اى محمّد! به خدا قسم كه تو مانند بندگان غذا مى خورى و مانند بندگان مى نشينى رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : واى بر تو! كدام بنده، بنده تر از من است؟ زن گفت : لقمه اى از غذايت به من بده رسول خدا لقمه اى به او داد زن گفت : نه به خدا، بايد لقمه اى را كه در دهانت هست به من بدهى پيامبر صلى الله عليه و آله لقمه را از دهانش درآورد و به او داد و زن آن را خورد.المحاسن : 2 / 245 / 1760  

 الطبقات الكبرى ـ به نقل از انس بن مالك ـكانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَقعُدُ علَى الأرضِ ، و يأكُلُ علَى الأرضِ ، و يُجِيبُ دَعوَةَ المَملوكِ ، و يقولُ : لو دُعِيتُ إلى ذِراعٍ لَأجَبتُ ، و لو اُهدِيَ إلَيّ كُراعٌ لَقَبِلتُ ، و كانَ يَعقِلُ شاتَهُ .

رسول خدا صلى الله عليه و آله روى زمين مى نشست و روى زمين غذا مى خورد و دعوت بنده زرخريد را مى پذيرفت و مى فرمود : اگر به [خوردن گوشتِ ]يك سردست دعوت شوم مى پذيرم و اگر پاچه اى براى من هديه آورند، قبول مى كنم و گوسفند خود را شخصا مى بست. الطبقات الكبرى : 1 / 371

مكارم الأخلاق ـ به نقل از انس بن مالك ـ كانَت لِرسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله شَربَةٌ يُفطِرُ علَيها و شَربَةٌ للسَّحَرِ ، و ربّما كانَت واحِدَةً ··· فهَيّأتُها لَهُ صلى الله عليه و آله ذاتَ لَيلَةٍ فاحتَبسَ النّبيُّ صلى الله عليه و آله فَظَنَنتُ أنّ بَعضَ أصحابِهِ دَعاهُ ، فشَرِبتُها حِينَ احتبَسَ ، فجاءَ صلى الله عليه و آله بعدَ العِشاءِ بساعَةٍ فسَألتُ بعضَ مَن كانَ مَعهُ: هَل كانَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله أفطَرَ في مَكانٍ أو دَعاهُ أحَدٌ ؟ فقالَ : لا ، فبِتُّ بلَيلَةٍ لا يَعلَمُها إلاّ اللّه ُ غَمَّ أن يَطلُبَها مِنّي النَّبيُّ صلى الله عليه و آله و لا يَجِدَها فيَبِيتَ جائعا ، فأصبَحَ صائما و ما سألَني عَنها و لا ذَكرَها حتّى السّاعةِ .

رسول خدا صلى الله عليه و آله با يك نوشيدنى افطار مى كرد و با نوشيدنى ديگرى سحرى مى خورد و گاهى اوقات هم [در هر دو وعده ]يك نوشيدنى بود··· شبى براى آن حضرت نوشيدنى تهيه كردم، اما پيامبر صلى الله عليه و آله نيامدمن خيال كردم يكى از اصحاب ايشان را دعوت كرده استلذا خودم نوشيدنى را خوردمساعتى بعد از عشا پيامبر آمدمن از فردى كه همراه حضرت بود پرسيدم آيا پيامبر صلى الله عليه و آله در جايى افطار كرده يا كسى ايشان را دعوت نموده است؟ گفت : نه من آن شب را از فكر اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله نوشيدنى را از من بخواهد و نوشيدنى نباشد و گرسنه بخوابد، با چنان غم و اندوهى به سر بردم كه فقط خدا از آن خبر دارداما صبح پيامبر در حالى كه روزه داشت بيدار شد و درباره آن نوشيدنى از من سؤالى نكرد و تاكنون نيز از آن سخنى به ميان نياورده است.مكارم الأخلاق : 1 / 78 / 122

صحيح مسلم ـ به نقل از انس بن مالك ـخَدَمتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عَشرَ سِنينَ ، و اللّه ِ ، ما قالَ لي اُفّا قطُّ ، و لا قالَ لي لشَيءٍ : لِمَ فَعَلتَ كذا ؟! و هلاّ فَعَلتَ كذا ؟! .من ده سال رسول خدا صلى الله عليه و آله را خدمت كردمبه خدا قسم كه هرگز به من «افّ» نگفت و هيچ گاه درباره چيزى به من نفرمود: چرا چنين كردى؟ و چرا چنين نكردى؟صحيح مسلم : 4 / 1804 / 52

صحيح مسلم ـ به نقل از انس بن مالك ـ لَمّا قَدِمَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ أخذَ أبو طَلحَةَ بِيَدي ، فانطَلَقَ بي إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فقالَ : يا رسولَ اللّه ِ ، إنّ أنَسا غُلامٌ كيّسٌ فلْيَخدِمْكَ قالَ : فخَدَمتُهُ في السَّفَرِ و الحَضَرِ ، و اللّه ِ ما قالَ لي لشيءٍ صَنَعتُهُ : لِمَ صَنَعتَ هذا هكذا ؟! و لا لشيءٍ لم أصنَعْهُ : لِمَ لَم تَصنَعْ هذا هكذا ؟! .

چون رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه آمد، ابو طلحه دست مرا گرفت و به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله برد و عرض كرد : اى رسول خدا! انس بچّه زرنگى است، اجازه بدهيد خدمتكار شما باشدانس مى گويد : من در سفر و حَضَر رسول خدا صلى الله عليه و آله را خدمت مى كردم به خدا قسم كه هيچ گاه درباره كارى كه انجام مى دادم نفرمود، چرا اين كار را كردى؟ و اگر كارى را انجام نداده بودم هيچ گاه نفرمود : چرا اين كار را نكردى؟صحيح مسلم : 4 / 1804 / 52

الطبقات الكبرى ـ به نقل از حمزة بن عبد اللّه بن عتبه ـ

كانَت في النَّبيِّ صلى الله عليه و آله خِصالٌ لَيسَت في الجَبّارينَ ، كانَ لا يَدعوهُ أحمَرُ و لا أسوَدُ مِن النّاسِ إلاّ أجابَهُ ، و كانَ رُبَّما وَجَدَ تَمرَة مُلقاةً فيأخُذُها فيُهوي بها إلى فِيهِ و إنّهُ لَيَخشى أن تَكونَ مِن الصَّدَقَةِ ، و كانَ يَركَبُ الحِمارَ عُريا لَيس علَيهِ شيءٌ .

در پيامبر صلى الله عليه و آله خصلت هايى وجود داشت كه در پادشاهان نبود : هر انسانى از سفيد و سياه ايشان را دعوت مى كرد، دعوتش را مى پذيرفتگاه خرمايى را روى زمين مى ديد و آن را برمى داشت و با اينكه مى ترسيد از خرماهاى صدقه باشد، به دهان مى گذاشت، و بر الاغ برهنه بدون پالان سوار مى شدالطبقات الكبرى : 1 / 370

المناقب لابن شهر آشوب :

كانَ النّبيُّ صلى الله عليه و آله ··· يُجالِسُ الفُقَراءَ ، و يُؤاكِلُ المَساكينَ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با تهيدستان مى نشست و با مستمندان غذا مى خورد.المناقب لابن شهرآشوب : 1 / 145 و 46

 الطبقات الكبرى ـ به نقل از يزيد بن عبد اللّه بن قسيط ـ

كانَ أهلُ الصُّفَّةِ ناسا مِن أصحابِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله لا مَنازِلَ لَهُم ، فكانوا يَنامونَ على عَهدِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في المَسجِدِ و يَظَلُّونَ فيهِ ما لَهُم مَأوىً غَيرُهُ ، فكانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَدعوهُم إلَيهِ باللَّيلِ إذا تَعَشّى فيُفَرِّقُهُم على أصحابهِ ، و تَتَعشّى طائفةٌ مِنهُم مَع رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، حتّى جاءَ اللّه ُ تعالى بالغِنى .

اصحاب صُفّه، گروهى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند كه خانه نداشتند و به روزگار رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد مى خوابيدند و روزها هم در سايه آن پناه مى گرفتند و جايى جز مسجد نداشتندپيامبر شب ها به هنگام غذا خوردن آنان را فرا مى خواند و گروهى را ميان اصحاب خود تقسيم مى كرد كه با آنها غذا بخورند و گروهى هم با خود پيامبر غذا مى خوردند، تا اينكه خداى متعال به آنان ثروتى عنايت فرمود.الطبقات الكبرى : 1 / 255

 مكارم الأخلاق ـ به نقل از ابوذر ـ

 كانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَجلِسُ بَينَ ظَهْرانَي أصحابِهِ ، فيَجيءُ الغَريبُ فلا يَدري أيُّهُم هُو حتّى يَسألَ ، فطَلَبْنا إلَى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله أن يَجعَلَ مَجلِسا يَعرِفُهُ الغَريبُ إذا أتاهُ ، فَبنَينا لَهُ دُكّانا مِن طِينٍ ، و كانَ يَجلِسُ علَيهِ و نَجلِس بجانِبَيهِ .

رسول خدا صلى الله عليه و آله در ميان اصحاب خود مى نشست به طورى كه وقتى غريبه اى وارد مى شد تا نمى پرسيد، متوجّه نمى شد كدام يك از آنها رسول خدا صلى الله عليه و آله استلذا ما از آن حضرت خواهش كرديم در جايى بنشيند كه اگر غريبه اى وارد شد، ايشان را بشناسد بدين منظور سكّويى از گِل درست كرديم و حضرت روى آن مى نشست و ما هم در دو طرف ايشان مى نشستيم.مكارم الأخلاق: 1 / 48 / 8

مكارم الأخلاق ـ به نقل از ابن مسعود ـ

 أتَى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله رجُلٌ يُكَلِّمُهُ فأرعَدَ ، فقالَ : هَوِّنْ علَيكَ فلَستُ بمَلِكٍ ! .

مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با ترس و لرز شروع به صحبت با آن حضرت كرد پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : آرام باش، من كه پادشاه نيستم!مكارم الأخلاق : 1 / 48 / 7 

سنن ابن ماجة ـ به نقل از ابن مسعود ـ

 أتى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله رجُلٌ فكَلَّمَهُ، فجَعَلَ تَرعُدُ فَرائصُهُ ، فقالَ لَهُ : هَوِّن علَيكَ فإنّي لَستُ بمَلِكٍ ، إنّما أنا ابنُ امرأةٍ تأكُلُ القَديدَ .مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و در حالى كه بدنش مى لرزيد، با آن حضرت به صحبت پرداخت پيامبر فرمود : آرام باش، من كه پادشاه نيستم من فرزند زنى هستم كه گوشت خشكيده نمك سود مى خورد.سنن ابن ماجة : 2 / 1101 / 3312

 توکل کننده برخدا

امام صادق عليه السلام

نَزَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في غَزوَةِ ذاتِ الرِّقاعِ تَحتَ شَجَرَةٍ على شَفيرِ وادٍ ، فأقبَلَ سَيلٌ فحالَ بَينَهُ و بَينَ أصحابِهِ فرآهُ رجُلٌ مِن المُشرِكينَ و المُسلِمونَ قِيامٌ على شَفيرِ الوادي يَنتَظِرونَ مَتى يَنقَطِعُ السَّيلُ ، فقالَ رجُلٌ مِن المُشرِكينَ لقَومِهِ : أنا أقتُلُ محمّدا ، فجاءَ و شَدَّ على رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بالسَّيفِ ، ثُمّ قالَ : مَن يُنْجِيكَ مِنّي يا محمّدُ ؟! فقالَ : رَبِّي و رَبُّكَ ، فنَسَفَه جَبرئيلُ عليه السلام عن فَرَسِهِ فسَقَطَ على ظَهرِهِ ، فقامَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و أخذَ السَّيفَ و جَلَسَ على صَدرِهِ و قالَ : مَن يُنْجِيكَ مِنّي يا غورثُ ؟! فقالَ : جُودُكَ و كَرمُكَ يا محمّدُ ، فتَرَكَهُ فقامَ و هُو يقولُ : و اللّه ِ، لَأنتَ خَيرٌ مِنّي و أكرَمُ .

در جنگ ذات الرقاع، رسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار درّه اى زير درختى توقف كرددر همين هنگام سيلى آمد و ميان آن حضرت و يارانش فاصله انداخت مردى از مشركان متوجه شد كه ياران پيامبر از او دور افتاده و منتظر بند آمدن سيل هستند، به همرزمان خود گفت : من محمّد را مى كشمو آمد و به روى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير كشيد و گفت : اى محمّد! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ پيامبر فرمود : آنكه پروردگار من و توستدر اين هنگام جبرئيل آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت روى زمين افتادرسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست و شمشير را برداشته روى سينه او نشست و فرمود : اى غورث! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ عرض كرد : بخشندگى و آقايى تو اى محمّد! پيامبر او را رها كردمرد از جا برخاست، در حالى كه مى گفت : به خدا قسم كه تو از من بهتر و بزرگوارترى .الكافي : 8 / 127 / 97

صحيح مسلم ـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ :

غَزَونا معَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله غَزوَةً قِبَلَ نَجدٍ ، فأدرَكْنا رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في وادٍ كَثيرِ العَضاهِ ، فنَزَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله تَحتَ شَجَرَةٍ فعَلَّقَ سَيفَهُ بغُصنٍ مِن أغصانِها قالَ : و تَفَرَّقَ النّاسُ في الوادي يَستَظِلُّونَ بالشَّجَرِ قالَ : فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ رجُلاً أتاني و أنا نائمٌ ، فأخَذَ السَّيفَ فاستَيقَظتُ و هو قائمٌ على رأسي ، فلَم أشعُرْ إلاّ و السَّيفُ صَلْتا في يَدِهِ ، فقالَ لي : مَن يَمنَعُكَ مِنّي ؟! قالَ : قُلتُ : اللّه ُ ثُمّ قالَ في الثّانِيَةِ : مَن يَمنَعُكَ مِنّي ؟! قالَ : قُلتُ : اللّه ُ، فشامَ السَّيفَ فها هُو ذا جالِسٌ ثُمّ لَم يَعرِضْ لَهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله 

 با رسول خدا صلى الله عليه و آله براى شركت در جنگى به طرف نجد حركت كرديمپيامبر در يك وادى پر از درختان خاردار به ما رسيد و زير درختى پياده شد و شمشيرش را به يكى از شاخه هاى آن آويختمسلمانان براى پناه گرفتن در سايه درختان در وادى پراكنده شدندجابر مى گويد : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : من خوابيده بودم كه مردى آمد و شمشير را برداشتاز خواب بيدار شدم ديدم او بالاى سرم ايستاده استهمين قدر فهميدم كه شمشير در دست هاى او مى درخشدآن مرد به من گفت : كيست كه تو را از دست برهاند؟ گفتم : خدادوباره گفت : كيست كه تو را از دست من برهاند؟ من گفتم : خداآن مرد شمشير را غلاف كرد و نشست و رسول خدا صلى الله عليه و آله هم متعرّض او نشد.صحيح مسلم : 4 / 1786 / 13

شکیبایی

پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهما اُوذِيَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذِيتُ في اللّه ِ .هيچ كس به اندازه اى كه من در راه خدا آزار ديده ام، آزار نديده است. كنز العمّال : 5818 .پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهما اُوذِيَ أحَدٌ ما اُوذِيتُ .هيچ كس به اندازه من آزار و اذيّت نديده است.كنز العمّال : 5817

 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

لَقد اُوذِيتُ في اللّه ِ و ما يُؤذى أحَدٌ ، و اُخِفْتُ [في ]اللّه ِ و ما يُخافُ أحَدٌ ، و لَقد أتَت علَيَّ ثَلاثونَ مِن يَومٍ و لَيلَةٍ و ما لي و لبِلالٍ طَعامٌ يأكُلُهُ ذو كَبِدٍ إلاّ شيءٌ يُوارِيهِ إبطُ بلالٍ .

هيچ كس به اندازه من در راه خدا آزار نديده و هيچ كس به اندازه من در راه خدا ترسانده و تهديد نشده استسى شبانه روز بر من گذشت و من و بلال [حبشى ]غذايى كه موجود زنده اى مى خورد، براى خوردن نداشتيم، مگر آن مقدارى كه اگر زير بغل بلال مى گذاشتى ناپديد مى شد.كنز العمّال : 16678

الطبقات الكبرى ـ به نقل از اسماعيل بن عياش ـ

كانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أصبَرَ النّاسِ على أوزارِ النّاسِ .رسول خدا صلى الله عليه و آله در برابر گناهان (خطاهاى) مردم از همه شكيباتر بود.الطبقات الكبرى : 1 / 378

كنز العمّال ـ به نقل از طارق محاربى ـ

رَأيتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بِسُوقِ ذي المَجازِ ، فمَرَّ و علَيهِ جُبَّةٌ لَهُ حَمراءُ و هُو يُنادي بأعلى صَوتِهِ : يا أيُّها النّاسُ ، قُولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا ، و رَجُلٌ يَتبَعُهُ بالحِجارَةِ و قد أدمى كَعبَيهِ و عُرقُوبَيهِ و هُو يقولُ : يا أيُّها النّاسُ ، لا تُطيعوهُ فإنّهُ كَذّابٌ !قلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : غُلامٌ مِن بَني عَبدِ المُطَّلبِ ، قلتُ : فمَن هذا يَتبَعُهُ يَرميهِ ؟ قالوا : هذا عَمُّهُ عَبدُ العُزّى ـ و هُو أبو لَهَبٍ ـ 

رسول خدا صلى الله عليه و آله را در بازار ذو المجاز ديدم كه جبّه اى قرمز رنگ پوشيده بود و مى رفت و با صداى بلند مى گفت : اى مردم! بگوييد : هيچ خدايى جز اللّه نيست تا رستگار شويدمردى از پى او سنگ مى انداخت و قوزك ها و پشت پاشنه هاى پاى حضرت را خونى كرده بود و مى گفت : اى مردم! به حرفش گوش ندهيد، او دروغگوستپرسيدم : اين كيست؟ گفتند : جوانى است از طايفه عبد المطّلبپرسيدم : اين مرد كه در پى او مى رود و سنگ مى زند كيست؟ گفتند : او عمويش عبد العزّى ـ همان ابو لهب است.كنز العمّال : 35538

 كنز العمّال ـ به نقل از منيب : 

 رَأيتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في الجاهِليَّةِ و هُو يقولُ : يا أيُّها النّاسُ ، قولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا ، فمِنهُم مَن تَفَلَ في وَجهِهِ ، و مِنهُم مَن حَثا علَيهِ التُّرابَ ، و مِنهُم مَن سَبَّهُ ، فأقبَلَت جارِيَةٌ بِعُسٍّ مِن ماءٍ فغَسَلَ وَجهَهُ و يَدَيهِ و قالَ : يا بُنَيَّةُ ، اصبِري و لا تَحزَني على أبيكِ غَلَبَةً و لا ذُلاًّ فقلتُ : مَن هذهِ ؟ فقالوا : زَينَبُ بِنتُ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و هِيَ جارِيَةٌ وَصِيفَةٌ .

در جاهليّت، رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه مى فرمود : اى مردم! بگوييد هيچ خدايى جز اللّه نيست تا رستگار شويداما بعضى به صورت او آب دهان مى انداختند و بعضى رويش خاك مى پاشيدند و بعضى دشنامش مى دادنددر اين هنگام، دختركى قدح آبى آورد و پيامبر صورت و دست هاى خود را شست و فرمود : دختركم، صبور باش و براى مغلوبيّت و خوارى پدرت اندوهگين مباش من پرسيدم : اين دخترك كيست؟ گفتند : زينب دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله است و او دختركى نوجوان بود.كنز العمّال : 35541

الترغيب و الترهيب ـ به نقل از ابن مسعود ـ :

كأنّي أنظُرُ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَحكي نَبيّا مِن الأنبياءِ ضَربَهُ قَومُهُ فأدمَوهُ ، و هُو يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ و يَقولُ : اللّهُمَّ اغفِرْ لِقَومي فإنّهُم لا يَعلَمونَ .

 انگار رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى بينم كه داستان پيامبرى از پيامبران را به نمايش مى گذارد كه قومش او را زدند و خونين كردند و او خون از چهره اش پاك مى كرد و مى گفت : بار خدايا! قوم مرا بيامرز ؛ زيرا كه آنان نادانند.

الترغيب و الترهيب : 3 / 419 / 21

ساده زیستی

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روى بوريايى دراز كشيده و آن بوريا بر پهلوى حضرت ردّ انداخته بودبه ايشان عرض كردند : كاش بسترى تهيه كنيد! حضرت فرمودما لِي و لِلدُّنيا ؟! ما مَثَلي و مَثَلُ الدُّنيا إلاّ كَراكِبٍ سارَ في يَومٍ صائفٍ فاستَظَلَّ تَحتَ شَجَرَةٍ ساعَةً مِن نَهارٍ ثُمّ راحَ و تَرَكَها .مرا چه به دنيا؟! حكايت من و دنيا حكايت سواره اى است كه در يك روز گرم تابستانى به راهى رود و ساعتى از روز را زير سايه درختى بيارمد و سپس حركت كند و برود.مكارم الأخلاق : 1 / 64 / 65  

امام باقر عليه السلام

 إنّ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله لَم يُورِّثْ دِينارا و لا دِرهَما و لا عَبدا و لا وَليدَةً و لا شاةً و لا بَعيرا ، و لقد قُبِضَ صلى الله عليه و آله و إنّ دِرعَهُ مَرهونَةٌ عِند يَهوديٍّ مِن يَهودِ المَدينَةِ بعِشرينَ صاعا مِن شَعيرٍ استَسلَفَها نَفَقَةً لأهلِهِ .رسول خدا صلى الله عليه و آله نه دينارى به ارث گذاشت و نه درهمى و نه بنده اى و نه كنيزى و نه گوسفندى و نه شترىزمانى كه درگذشت زره او در گرو يكى از يهوديان مدينه بود كه در قبال قرض كردن بيست صاع جو براى خرجى خانواده اش، آن را نزد وى به گرو گذاشته بود.قرب الإسناد: 91/304

امام صادق عليه السلام

 ما كانَ شَيءٌ أحَبَّ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مِن أن يَظَلَّ (يَصِلَ) جائعا خائفا في اللّه ِ .هيچ چيز نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله محبوبتر از اين نبود كه در راه خدا گرسنه و ترسان باشد.الكافي : 8/129/99

امام صادق عليه السلام:

 ماتَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و علَيهِ دَينٌ . ··· رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى از دنيا رفت كه بدهكار بود.الكافي : 5 / 93 / 2

الترغيب و الترهيب ـ به نقل از عمر ـ دَخَلتُ على رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و هُو على حَصيرٍ، قالَ : فجَلَستُ ، فإذا علَيهِ إزارُهُ ، و لَيس علَيهِ غَيرُهُ ، و إذا الحَصيرُ قد أثَّرَ في جَنبِهِ ، و إذا أنا بِقَبضَةٍ مِن شَعيرٍ نَحوِ الصّاعِ ، و قَرَظٌ في ناحِيَةٍ في الغُرفَةِ ، و إذا إهابٌ مُعَلَّقٌ ، فابتَدَرَت عَيناي ، فقالَ : ما يُبكيكَ يا بنَ الخَطّابِ ؟ فقالَ : يا نَبيَّ اللّه ِ ، و ما ليَ لا أبكي و هذا الحَصيرُ قد أثَّرَ في جَنبِكَ و هذهِ خِزانَتُكَ لا أرى فيها إلاّ ما أرى ، و ذاكَ كِسرى و قَيصرُ في الثِّمارِ و الأنهارِ ، و أنتَ نَبيُّ اللّه ِ و صَفوَتُهُ ، و هذهِ خِزانَتُكَ ؟! قالَ : يا بنَ الخطّابِ ، أ ما تَرضى أن تَكونَ لَنا الآخِرَةُ و لَهُمُ الدُّنيا ؟ ! .

خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدمآن حضرت روى حصيرى نشسته بود من هم نشستم، ديدم جز يك ازار چيز ديگرى بر تن ندارد و حصير بر پهلويش ردّ انداخته است در گوشه اى از اتاق مشتى جو به اندازه يك صاع و مقدارى برگ درخت سلم [براى دباغى كردن پوست] به چشم مى خورد و يك پوست دباغى نشده اى هم آويزان بوداشك از چشمانم سرازير شدرسول خدا فرمود : چرا گريه مى كنى، پسر خطاب؟ عرض كردم : اى پيامبر خدا! چرا گريه نكنم وقتى مى بينم كه اين حصير بر پهلوى شما ردّ انداخته و اين هم خزانه شماست كه مى بينم، در حالى كه كسرا و قيصر در باغ هاى پر از ميوه و جويبار زندگى مى كننداما شما كه پيامبر و برگزيده خدا هستى، اين وضع خزانه تان مى باشد؟! پيامبر فرمود : اى پسر خطاب! آيا نمى پسندى كه آخرت از آنِ ما باشد و دنيا از آنِ ايشان؟!الترغيب و الترهيب : 4 / 199 / 120

الترغيب و الترهيب ـ به نقل از عمر ـ استَأذَنتُ على رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله فدَخَلتُ علَيهِ في مَشرُبَةٍ و إنّهُ لَمُضطَجِعٌ على خَصَفَةٍ إنّ بَعضَهُ لَعلَى التُّرابِ ، و تَحتَ رأسِهِ وِسادَةٌ مَحشُوَّةٌ لِيفا ، و إنّ فَوقَ رأسِهِ لاَءهابا عَطِنا ، و في ناحِيَةِ المَشرُبَةِ قَرَظٌ ، فسَلَّمتُ علَيهِ فجَلَستُ ، فقلتُ : أنتَ نَبيُّ اللّه ِ و صَفوَتُه و كِسرى و قَيصرُ على سُرُرِ الذَّهَبِ و فُرُشِ الدِّيباجِ و الحَريرِ ؟ ! فقالَ : اُولئكَ عُجِّلَت لَهُم طَيِّباتُهُم و هِيَ وَشيكَةُ الانقِطاعِ ، و إنّا قَومٌ اُخِّرَت لنا طَيِّباتُنا في آخِرَتِنا .

از رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازه ورود خواستم و در غرفه اى بر ايشان وارد شدمحضرت روى بوريايى از برگ درخت خرما دراز كشيده و قسمتى از بدنش روى خاك بودزير سرش بالشى پر شده از الياف خرما قرار داشت و بالاى سر ايشان پوستى خيسانده شده در مايع دباغى كه بوى بدى از آن به مشام مى رسيد، آويزان بود و در گوشه غرفه مقدارى برگ درخت سلم قرار داشتمن به پيامبر سلام كردم و نشستم و گفتم : شما پيامبر و برگزيده خدا باشى و كسرا و قيصر بر تخت هاى طلا و فرش هاى ديبا و حرير بنشينند؟! فرمود : آنان كسانى هستند كه نعمت هاى زودگذر در همين دنيا به ايشان داده شده و ما مردمى هستيم كه نعمت هايمان در آخرت به ما داده مى شود.الترغيب و الترهيب : 4 / 200 / 120  

بحار الأنوار و في خَبَرٍ آخَرَ : فلَمّا جَلَسَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله قد أثَّرَ الحَصيرُ في جَنبِهِ فقالَ عُمرُ : أمّا أنا فأشهَدُ أنّكَ رَسولُ اللّه ِ و لَأنتَ أكرَمُ علَى اللّه ِ مِن قَيصرَ و كِسرى ، و هُما فيما هُما فيهِ مِن الدُّنيا و أنتَ علَى الحَصيرِ قد أثَّرَ في جَنبِكَ ، فقالَ النّبيُّ صلى الله عليه و آله : أ ما تَرضى أن يَكونَ لَهُمُ الدُّنيا و لَنا الآخِرَةُ ؟! .

در خبرى ديگر آمده است : چون پيامبر صلى الله عليه و آله نشست، حصير بر پهلوى حضرت ردّ انداخته بودعمر گفت : البته من گواهى مى دهم كه تو رسول خدا هستى و نزد خدا بيش از قيصر و خسرو گرامى و محترم مى باشى، اما آن دو از چنان دنيايى برخوردارند و شما روى حصيرى مى خوابى كه بر پهلويت ردّ انداخته است؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : آيا راضى نيستى كه دنيا براى آنان باشد و آخرت از آنِ ما؟! بحار الأنوار : 16 / 257 / 37

الترغيب و الترهيب ـ به نقل از عايشه ـ :دخَلَ أبو بَكرٍ و عُمرُ علَيهِ ··· فقالَ صلى الله عليه و آله : لا تَقولا هذا ، فإنّ فِراشَ كِسرى و قَيصرَ في النّارِ ، و إنّ فِراشِي و سَريري هذا عاقِبَتُهُ إلَى الجَنَّةِ . ابو بكر و عمر بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدند··· رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : اين حرف را نزنيد؛ زيرا بستر كسرا و قيصر در آتش است، اما اين بستر و تخت من فرجامش به سوى بهشت است.الترغيب و الترهيب : 4 / 201 / 121

الطبقات الكبرى ـ به نقل از جندب بن سفيان ـ أصابَتِ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله أشاءةُ نَخلَةٍ فأدمَت إصبَعَهُ فقالَ : ما هِي إلاّ إصبَعٌ دَمِيَتْ و في سبيلِ اللّه ِ ما لَقِيَتْ قالَ : فحُمِلَ فوُضِع على سَريرٍ لَهُ مَرْمولٍ بِشُرُطٍ ، و وُضِعَ تَحتَ رأسِهِ مِرفَقَةٌ مِن أدَمٍ مَحشُوَّةٌ بلِيفٍ ، فدَخَلَ علَيهِ عُمرُ و قَد أثَّرَ الشَّريطُ بجَنبِهِ فبكى عُمرُ ، فقالَ : ما يُبكيكَ ؟ قالَ : يا رسولَ اللّه ِ، ذَكَرتُ كِسرى و قَيصرَ يَجلِسونَ على سُرُرِ الذَّهَبِ و يَلبَسونَ السُّندُسَ و الإستَبرَقَ ، أو قالَ : الحَريرَ و الإستَبرَقَ ، فقالَ : أ ما تَرضَونَ أن تَكونَ لَكُمُ الآخِرَةُ و لَهُمُ الدُّنيا ؟! .شاخه خرما بُنى به پيامبر اصابت نمود و انگشت ايشان را خونين كردحضرت فرمود : چيزى نيست، انگشتى خونى شده و اين در راه خدا اهميتى نداردجندب مى گويد : پيامبر را به خانه بردند و روى تختش كه رويه اش از برگ و ليف درخت خرما بافته شده بود بسترى كردند و زير سر ايشان بالشى پوستى كه از ليف خرما پر شده بود، قرار دادندعمر به حضور پيامبر آمد و ديد حصير بر پهلوى رسول خدا ردّ انداخته استگريه اش گرفتپيامبر فرمود : چرا گريه مى كنى؟ عرض كرد : اى رسول خدا! كسرا و قيصر را به ياد آوردم كه بر تخت هاى زرّين مى نشينند و جامه هاى سندس و استبرق ـ يا گفت : حرير و استبرق ـ مى پوشندرسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : آيا راضى نيستيد كه براى شما آخرت باشد و براى آنان دنيا؟!الطبقات الكبرى : 1 / 466

مكارم الأخلاق : جاءَهُ صلى الله عليه و آله ابنُ خولي بإناءٍ فيهِ عَسَلٌ و لَبَنٌ ، فأبى أن يَشرَبَهُ ، فقالَ : شَربَتانِ في شَربَةٍ ، و إناءانِ في إناءٍ واحِدٍ ؟! فأبى أن يَشرَبَهُ ، ثُمّ قالَ : ما اُحَرِّمُهُ ، و لكنّي أكرَهُ الفَخرَ و الحِسابَ بِفُضولِ الدُّنيا غَدا ، و اُحِبُّ التَّواضُعَ ، فإنّ مَن تواضَعَ للّه ِ رَفَعَهُ اللّه ُ . ابن خولى، ظرفى از شير و عسل براى پيامبر صلى الله عليه و آله آوردرسول خدا صلى الله عليه و آله از خوردن آن امتناع ورزيد و فرمود : دو نوشيدنى در يك وعده و دو ظرف در يك ظرف؟! حضرت آن را نخورد و فرمود: من [خوردن] اين را حرام نمى دانم، اما خوش ندارم كه فخر بفروشم و فردا[ى قيامت] به خاطر چيزهاى زيادى دنيا حسابرسى شوممن فروتنى را دوست دارم؛ زيرا هر كه براى خدا فروتنى كند، خداوند او را رفعت مى بخشد.مكارم الأخلاق : 1 / 79 / 124

الطبقات الكبرى ـ به نقل از يزيد بن قُسيط ـ :إنّ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله اُتِيَ بسَويقٍ مِن سَويقِ اللَّوزِ ، فلَمّا خِيفَ لَهُ قالَ : ما ذا ؟ قالوا : سَويقُ اللَّوزِ ، قالَ : أخِّروهُ عَنّي ، هذا شَرابُ المُترَفِينَ . مقدارى شربت بادام براى پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند و آن را در برابر ايشان نهادندحضرت فرمود : اين چيست؟ عرض كردند : شربت بادام حضرت فرمود : آن را از جلو من برداريداين نوشيدنى ناز پروردگان (اشراف) است.

الطبقات الكبرى : 1 / 395

الطبقات الكبرى ـ به نقل از ابو صخر ـ :اُتيَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله بسَويقِ لَوزٍ ، فقالَ لَهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أخِّروهُ، هذا شَرابُ المُترَفِينَ . براى پيامبر صلى الله عليه و آله شربت بادام آوردندحضرت فرمود : آن را ببريد، اين نوشيدنى ناز پروردگان است. الطبقات الكبرى : 1 / 395

الترغيب و الترهيب ـ به نقل از عمرو بن حارث ـما تَرَكَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عِندَ مَوتِهِ دِرهَما و لا دِينارا و لا عَبدا و لا أمَةً و لا شيئا ، إلاّ بَغلَتَهُ البَيضاءَ الّتي كانَ يَركَبُها و سِلاحَهُ ، و أرضا جَعَلَها لابنِ السَّبيلِ صَدَقَةً .رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى از دنيا رفت نه درهمى از خود باقى گذاشت و نه دينارى و نه بنده اى و نه كنيزى و نه هيچ چيز ديگرى، به جز استر سفيدش كه بر آن سوار مى شد و جنگ افزارش و زمينى كه آن را براى در راه ماندگان صدقه قرار داد.الترغيب و الترهيب : 4 / 204 / 132

 6.رحلت پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله

پیامبر اکرم قبل از رحلت خود سفارشاتی داشتند که متاسفانه با کارشکنی منافقین به نتیجه لازم نرسید اكثر علماى خاصه و عامه معتقدند كه ارتحال سيد انبيا روز دوشنبه بوده است و اكثر علماى شيعه معتقدند كه روز بيست و هشتم ماه صفر بوده است و اكثر علماى عامه دوازدهم ماه ربيع الاول را گفته اند. در آن وقت سن شريف آن حضرت شصت و سه سال بود و سال دهم هجرت بود.

 

پی نوشت ها:

  1.  ختم نبوت : قرآن کریم، 33 احزاب ، ٤٠ :«ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبین...»: «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، و لیکن فرستاده ى خدا و پایان بخش پیامبران است... ». برترین انبیاء :قرآن کریم، 4 نساء ، ٤٠ :«فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاءِ شَهِيدًا».ترجمه:پس چگونه است [حالشان‏] آن گاه كه از هر امّتى گواهى آوريم، و نیز تو را بر آنان گواه آوريم؟
  2.  قرآن کریم ،30 روم ،30 :«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» ترجمه : «پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست، اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نمی‏دانند». قرآن کریم ، 22 حج ، 78 :«وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْل» ترجمه: «و در راه خدا كارزار كنيد چنان كه سزاوار كارزار كردن براى او است او شما را برگزيد و در اين دين براى شما دشوارى ننهاده آئين پدرتان ابراهيم است و او شما را از پيش نام داد».
  3.  قرآن کریم ، 34 سبأ 28 :«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً » ترجمه :«و ما تو را جز براى اينكه عموم بشر را (به رحمت خدا) بشارت دهى و (از عذابش) بترسانى نفرستادیم»
  4.  از ام سلمه همسر پيمبر صلى الله عليه و سلم روايت شده كه از پيمبر خداى شنيدم كه فرمود عدنان پسر ادد بن زند بن يرى بن اعراق الثرى بود.ام سلمه گويد: زند همان هميسع بود و يرى همان نبت بود، و اعراق الثرى اسماعيل پسر ابراهيم عليهما السلام بود.تاريخ‏ الطبري/ترجمه،ج‏3،ص:826
  5.  تاريخ‏ الطبري/ترجمه،ج‏3،ص:796
  6.  قرآن،96 ضحی «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوی»:مگر چنین نبود که تو را يتيمت يافت و در پناه خويش جاى داد؟
  7.  دلائل‏ النبوة،ج‏2،ص:27
  8.  از طايفه بنى سعد بن بكر بن هوازن‏ تاريخ ‏يعقوبى/ترجمه،ج‏1،ص:362
  9.  بحارالانوار، ج85، ص117 مذاهب اسلامی_ پرسش و پاسخ پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبائی(ره)، ص96ـ97 پاسخ به پرسشهای مذهبی، ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، ص 110
  10.  دلائل‏ النبوة،ج‏2،ص:27
  11.  رسول خدا از بيست سال گذشته بود كه در حلف الفضول شركت كرد و پس از آنكه خدايش برسالت فرستاد گفت: حضرت فى دار عبد الله بن جدعان حلفا ما يسرنى به حمر النعم و لو دعيت اليه لاجبت،" در خانه عبد الله پسر جدعان در پيمانى شركت نمودم كه شادمان نيستم تا بجاى آن شتران سرخ‏ مو داشته باشم(در آن روزگار از شتران بسیار گران بها شتر سرخ موی بود) و اگر ديگر بار بچنان پيمانى دعوت می ‏شدم می ‏پذيرفتم." تاريخ ‏يعقوبى/ترجمه،ج‏1،ص:371
  12.  تاريخ ‏يعقوبى/ترجمه،ج‏1،ص:375؛ تاريخ ‏الطبري/ترجمه،ج‏3،ص:833 
  13.  یاقوت حموی ، ج 3، ص 693؛ طبری ، ج 2، ص 353؛ حسن ابراهیم حسن ، ج 1، ص 94؛ ابن سعد، ج 1، ص 218؛ ابن هشام ، ج 1، ص 289؛ بلاذری ، ج 1، ص 275
  14.  قس یاقوت حموی
  15.  سوره انفال، آیه 30.
  16.  اندیشه قم به نقل از : ابن هشام، سيرة النبي، چاپ مصطفي البابي، 1355 هـ ، ج 4، ص 280-281. مسعودي، مروج الذهب، چاپ مطبعة السعاده، 1367 هـ ، ج2، ص7و288
  17.  اندیشه قم به نقل از :آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، انتشارات دانشگاه تهران.
  18.  سوره حج آیه 22.                                                                                 
  19. سایت دانشنامه اسلامی

 

 

 

 

 

 

 


[1] - سوره علق: آیه 1- 5.

 

مطالب مرتبط
تنظیمات
این پرونده را به اشتراک بگذارید :
Facebook Twitter Google LinkedIn