وجوه اعجاز قرآن

وجوه اعجاز قرآن

درباره جهات اعجاز قرآن که اجتماع آنها بشر را از آوردن مثل آن عاجز کرده در المنار وجوه زیر را نقل می کند:

1- اشتمال قرآن بر نظم و وزن عجیب و اسلوبیکه غیر از اسلوب بلغاء و فصاحست اسلوبیکه در آن زمان معمول نبود و کاملاً بدیع و بی سابقه است.

2- بلاغت قرآن که بلاغت و فصاحت سخن سرایان هیچ وقت به بلاغت آن نرسید واحدی از اهل بیان در این مطلب شک نکردند. ( قرآن با بلاغتی القاء مطلب می کند که دیگران ازا لقاء مطلب با آن بیان عاجزاند.)

3- اشتمال قرآن بر اخبار غیبی نسبت به گذشتگان و نسبت به آینده. مثل خبر از غلبه روم بر فارس که بعداً تحقق یافت و اخبار از وضع و آینده منافقان که مو به مو جای خویش را می گرفت.

4- سلامت قرآن از اختلاف و تعارض و تناقض در طول مدت 23 سال. « وَ لَو کانَ مِن عِندِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختلافاً کثیراً» نساء: 82. ( درباه این مطلب توضیح بیشتری خواهیم داد.)

5- اشتمال قرآن بر علوم الهیه و عقائد دینیه، و احکام و فضائل و اخلاق و قواعد سیاسی و مدنی.

6- اینکه هیچ یک از گفته ای قرآن قابل نقض و ابطال نیست و هرچه گفته همیشه حق و صدق بوده و خواهد بود.

7- در قرآن مسائلی مطرح و تحقیق شده که بر بشر آن روز مجهول بود مثل « وَ اَرسَلنا الرِیاحَ لَواقِعَ- اَنَّ السَّمواتِ وَ الارضَ کانَتارَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَ شَیءٍ حَیٍّ – ثُّمَ استَوی اِلی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ- وَ مِن کُّلِ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ» و امثال اینها ( المنار ذیل آیه 23 بقره به اختصار)

در المیزان از وجوه گذشته وجه دوم، سوم، چهارم و پنجم را به طور مشروح ذکر و بررسی می کند و وجه دیگری می افزاید و آن اینکه آوردن چنین قرآنی از کسی که درس نخوانده و معلم ندیده غیر ممکن است. مرحوم مجلسی در بحار ج 17 صفحه 159 ببعد اقوال را در این باره بطور مبسوط جمع کرده است.

وجوه اعجاز قرآن

درباره جهات اعجاز قرآن که اجتماع آنها بشر را از آوردن مثل آن عاجز کرده در المنار وجوه زیر را نقل می کند:

1- اشتمال قرآن بر نظم و وزن عجیب و اسلوبیکه غیر از اسلوب بلغاء و فصاحست اسلوبیکه در آن زمان معمول نبود و کاملاً بدیع و بی سابقه است.

2- بلاغت قرآن که بلاغت و فصاحت سخن سرایان هیچ وقت به بلاغت آن نرسید واحدی از اهل بیان در این مطلب شک نکردند. ( قرآن با بلاغتی القاء مطلب می کند که دیگران ازا لقاء مطلب با آن بیان عاجزاند.)

3- اشتمال قرآن بر اخبار غیبی نسبت به گذشتگان و نسبت به آینده. مثل خبر از غلبه روم بر فارس که بعداً تحقق یافت و اخبار از وضع و آینده منافقان که مو به مو جای خویش را می گرفت.

4- سلامت قرآن از اختلاف و تعارض و تناقض در طول مدت 23 سال. « وَ لَو کانَ مِن عِندِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختلافاً کثیراً» نساء: 82. ( درباه این مطلب توضیح بیشتری خواهیم داد.)

5- اشتمال قرآن بر علوم الهیه و عقائد دینیه، و احکام و فضائل و اخلاق و قواعد سیاسی و مدنی.

6- اینکه هیچ یک از گفته ای قرآن قابل نقض و ابطال نیست و هرچه گفته همیشه حق و صدق بوده و خواهد بود.

7- در قرآن مسائلی مطرح و تحقیق شده که بر بشر آن روز مجهول بود مثل « وَ اَرسَلنا الرِیاحَ لَواقِعَ- اَنَّ السَّمواتِ وَ الارضَ کانَتارَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَ شَیءٍ حَیٍّ – ثُّمَ استَوی اِلی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ- وَ مِن کُّلِ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ» و امثال اینها ( المنار ذیل آیه 23 بقره به اختصار)

در المیزان از وجوه گذشته وجه دوم، سوم، چهارم و پنجم را به طور مشروح ذکر و بررسی می کند و وجه دیگری می افزاید و آن اینکه آوردن چنین قرآنی از کسی که درس نخوانده و معلم ندیده غیر ممکن است. مرحوم مجلسی در بحار ج 17 صفحه 159 ببعد اقوال را در این باره بطور مبسوط جمع کرده است.

ناگفته نماند: خلاصه آنچه تا اینجا در وجه اعجاز گفته شد این است که قرآن مجموعاً معجزه است و بشر از آوردن مثل آن ناتوان می باشد، این از هر جهت قابل قبول است زیرا با ملاحظه وجوهی که مجملاً نقل شد آوردن نظیر قرآن از بشر ساخته نیست.

ولی قرآن همانطور که نسبت به تمام آن اعجاز است و مبارزه طلبی کرده نسبت به ده سوره ( بعشر سور) و حتی بیک سوره نیز مبارزطلبی کرده است « فَأتُوا بِسُورَهٍ مِثلِهِ» اما وجوهیکه از المنار و المیزان نقل شد همه را در سوره کوثر مثلا نمی توان یافت با آنکه این سوره هم معجزه است.

با استفاده از خود قرآن می شود گفت وجوه عمده اعجاز دو چیز است یکی ترکیب آن گونه الفاظ با حفظ آن گونه معانی. دیگری عدم وجود اختلاف در آن. اینک این دو وجه را بررسی می کنیم:

1- ما در آوردن نظیر قرآن اگر نظم و اسلوب الفاظ را در نظر بگیریم و بخواهیم الفاظی در نظم و ترتیب قرآن بسازیم معانی از دست خواهد رفت یعنی معانی خیلی سبک و خنده آور خواهد شد و اگر معانی خوب را در نظر بگیریم الفاظ را در اسلوب قرآن نتوانیم جمع کرد.

مثلاً از میلمه کذاب لعنه الله در تاریخ کامل ج 2 ص 244 و سفینه البحار نقل شده که در مقابله با سوره مرسلات و ذاریات گفت : « و المبدیات زرعاً. و الحاصدات حصداً. و الذاریات قمحاً . و الطاحنات طحناً. والخابزات خبزاً. و الثاردات ثرداً. و اللاقمات لقماً...

این فرومایه به تقلید از سبک قرآن الفاظی چند قالب زده ولی معنی آنها چنین در آمده: قسم به آشکار کنندگان کشت، قسم بدروگران، قسم به پاشندگان گندم، قسم به آرد کنندگان، قسم به نانواها، قسم به آبگوشت پزان، قسم به آنانکه لقمه بردهان می گذارند...

در تنظیم الفاظ آنچه قدرت داشته بکار برده ولی ملاحظه می شود که معانی چقدر مضحک و سند رسوایی گوینده است و همه کارهای بالا را به زنان مختص کرده است.

این راجع به الفاظ و اگر معانی خوب در نظر گرفته شود قهراً الفاظ در اسلوب قرآن جمع نخواهد شد ظاهراً روی این حساب است که فرموده: « فَاتُوا بِسُورَهٍ مِن مثلِهِ» یعنی حتی یک سوره کوچک مثل سوره کوثر هم قدرت آوردن ندارید و با جمله « وَلَن تَفعَلُا» روشن می کند که این کار از بشر ساخته نیست و نخواهد بود و با جمله « فَاعلَمُوا اَنَّما اُنزِلَ بِعِلمِ اللهِ» بیان می کند که این زائیده علم خداست و شما آن علم را ندارید « وَ ما اوُتیتُم مِنَ العِلمِ اِلا قَلیلاً».

از اینجاست که نگارنده احتمال میدهم نظر قرآن در تعجیز بیشتر با سلوب کلام با حفظ معانی صحیح و حقیقی آن است گرچه وجوه نقل شده از المنار و المیزان نیز کاملاً واقعی و مقبول است، ولی چنانکه گفته شده آن وجوه راجع به مجموع قرآن است نه هر سوره.

2- « اَفَلا یَتَدَّبَرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختِلافاً کثیراً» نساء: 82. این آیه راجع به مجموع قرآن و در عین حال قابل دقت است، توضیح اینکه بشر از اول ادراک تا آخر عمرش در یک حال، یک عقیده، و یک رای نمی ماند نظر او نسبت به دوران عمر و نسبت به پیشامدها تغییر می یابد، بزرگان عالم و سیاستمداران دنیا را می بینیم که هر چند روز یا چند ماه یا لااقل چند سال در عقاید و تصمیمات خویش تجدید نظر می کنند و آنچه دیروز حق و مطابق واقع می دیدند امروز تخطئه می کنند وبر آن خط بطلان می کشند، نهر و نخست وزیر متوفی هندوستان نامه های متعددی به دخترش نوشت روزی که خواستند آنها را به صورت کتاب به نام نگاهی به تاریخ جهان چاپ کنند راضی شد و گفت: ولی اگر امروز آنها را می نوشتم طور دیگری می نوشتم ولی من دیگر آن فرصت را ندارم.

کسی اگر کتابی بنویسد و بیست سال بعد بخواهد آن کتاب را بار دیگر بنویسد و چاپ کند ناممکن است تغییری در آن ندهد و بگوید همانطور که بیت سال قبل نوشته ام احتیاج به تجدید نظر ندارد، همین طور است هر فرد فرد بشر نسبت به کارها و افکار خویش در دوران زندگی پس بشر نمی تواند از خود رویه هایی راجع به همه شئون زندگی و غیره، ایجاد کرده و تا آخر عمر در آنها ثابت و یکنواخت بماند حتماً مقدار کثیری از آنها و یا همه آنها را تغییر خواهد داد، حال اگر بشری پیدا شد و در عرض 23 سال عقایدی و روش هایی نسبت به همه شئون زندگی اظهار کرد و تا پای جان از آنها دفاع نمود و از هیچ یک هم در آن مدت برنگشت خواهیم دانست که آنها از خودش نیست وگرنه بشر چنین ساخته نشده است. « وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختلافاً کَثیراً.»

وجه دیگر

کتاب هایی که در دنیا نوشته می شود از حیث مطالب سبک بخصوصی دارند مثلاً آنکه در جغرافیا نوشته می شود از اول تا آخر جغرافیا است و آنچه در تاریخ نوشته می شود همه اش تاریخ است و اگر مثلا در دو رشته باشد در دو بخش جداگانه نوشته می شود ولی قرآن طوری نازل شده که آمیخته است در یک آیه و یک سوره می بینی هم مطلب علمی است هم اشاره به معاد، هم فضیلت اخلاقی و هم تهدید ظالمان و غیره و آوردن چنین کتابی با این طرز از طاقت بشر خارج است « فَاتُوا بِسُورهٍ» با اطاقش به این حقیقت نیز شامل می باشد.

مسلم است که لغت عربی زبانی است نیرومند و پهناور که می تواند مقاصد درونی انسان را به روشنترین و دقیق ترین وجهی ادا کند و در این خصوص کاملترین زبانها است.

از راه تاریخ ثابت شده است که اعراب جاهلیت ( پیش از اسلام) که اغلب چادر نشین و از رسوم مدنیت بی بهره و از بیشتر مزایای زندگی کاملا محروم بوده اند در قدرت بیان و بلاغت کلام، موقع و مقام بزرگی داشته اند چنانکه در صفات تاریخ هرگز نمی توان برای انان رقیبی پیدا کرد.

در بازار ادبیات عرب، سخن شیوا بالاترین ارزشها را داشت و سخنان زیبا و ادیبانه را بسیار احترا می گذارشتند. و همانطور که بتها و خدایان خویش را در خانه کعبه نصب می کردند اشعار دلربا و دلنشین سخنوران و شعرای درجه یک را به دیوار کعبه می آویختند. و با آنکه زبانی به آن پهناوریو با آن همه علائم و دستورهای دقیق را بدون کمترین غلط و کوچکترین اشتباهی بکار می بردند و در آرایش و پیرایش کلام بیداد می کردند، در روزهای نخستین که آیاتی از قرآن کریم به پیغمبر اکرم (ص) نازل گردید و برای مردم تلاوت شد غلغله ای در میان اعراب و سخنوران آن قوم انداخت و بیان جذاب و پر معنی قرآن چنان در قلبها جای کرده و صاحبدلان را شیفته خود ساخت که هر سخن شیوایی را فراموش کرده و شعرهای آبداری که از استادان سخن به نام ( معلقات) به کعبه آویخته شده بود پایین آوردند.

این سخنان خدایی با زیبایی و دلربایی بی پایان خود هر دلی را مجذوب می ساخت و با نظم شیرین خود مهر خاموشی بدهان شیرین زبانها می زد.

ولی از سوی دیگر برای اقوام مشرک و بت پرست بسیار تلخ و ناگوار بود زیرا با بیان رسا و حجت قاطع خود آیین توحید را مبرهن مدلل می ساخت و روش شرک و بت پرستی را نکوهش می کرد و بتهایی را که مردم، خدایان می نامیدند و دست نیاز به سوی آنها دراز می کردند و در پیشگاه آنها قربانیها می نمودند و بالاخره آنها را می پرستیدند بدگویی کرده و آنها را مجسمه  سنگی و چوبی بیجان و بدون اثر و ثمر معرفی می نمودند اعراب وحشی را که کبر و نخوت سراپایی آنان را فرا گرفته و زندگانی خود را بر اساس خونخواری و راهزنی بنا نهاده بودند به آیین حق پرستی و احترام عدالت و انسانیت دعوت می کرد این بود که اعراب از راه ستیز و مبارزه پیش آمدند و برای خاموش کردن این مشعل هدایت بهر وسیله ای دست میزدند ولی هرگز از کوشش نابکارانه خود جز نومیدی سودی نمی بردند. در اوایل بعثت، پیغمبر اکرم (ص) را پیش یکی از فصحا بنام ولید که از سخن شناسان معروف بود بردند آن حضرت آیاتی چند از اول سوره « حم سجده» تلاوت نمود. ولید با کبر و نخوتی که داشت به دقت گوش می داد تا آن حضرت به آیه شریفه « فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود» رسید همین که این آیه را تلاوت فرمود حال ولید دگرگون گردیده لرزه بر اندامش افتاد چنانکه از خود بیخود گردید و مجلس بهم خورده جماعت متفرق شدند.

بعد از آن عده ای پیش ولید آمده گله آغاز کردند که ما را پیش محمد سر افکنده و رسوا کردی گفت: نه بخدا قسم شما می دانید که من از کسی نمی ترسم و طمعی نیز ندارم و می دانید که سخن شناسم، سخنانی که از محمد شنیدم شباهتی به سخنان مردم ندارد سخنانی است جذاب و دلفریب، نه شعرش می توان نامید نه نثر، پر مغز و ریشه دار است و اگر من ناگزیرم که در این باره قضاوتی کرده سخن بگویم سه روز مهلتم دهید تا فکری بنمایم پس از سه روز که نزد وی آمدند ولید گفت: سخنان محمد سحر و جادو است که دلها را فریفته خود می سازد.

مشرکان به راهنمایی ولید قرآن را سحر و جادو نامید از شنیدن آن پرهیز می کردند و مردم را نیز از گوش دادن به آن منع می نمودند. و گاهی که پیغمبر اکرم (ص) در مسجد الحرام به تلاوت قرآن می پرداخت آوازها را بلند کرد هکف می زدند تا دیگران صدای آن حضرت را نشوند.

با این همه چون در برابر بیان شیوا و دلربای قرآن دل داده بودند بیشتر اوقات آرام نمی گرفتند و از تاریکی شب استفاده کرده پشت دیوار خانه آن حضرت جمع شده به تلاوت قرآن گوش می دادند آنگاه آهسته به یکدیگر می گفتند این سخن را سخن مخلوق نمی توان گفت. خدای متعال به این معنی اشاره نموده می فرماید:

« نحن اعلم بما یستمعون به اذ یستمعون الیک و اذهم نجوی اذ یقول الظالمون ان تتبعون الارجلا مسحورا» شوره اسرای آیه 47 خلاصه ترجمه : ما بهتر می دانیم که آنان وقتی که بتلاوت تو گوش می دهند قرآن را با چه گوشی می شنوند و بهتر می دانیم که این ستمکاران می گویند این مرد جادو زده است آن وقت بر گشته آهسته به گوش همدیگر چه می گویند.

گاهی که پیغمبرا کرم (ص) نزد کعبه به تلاوت قرآن دعوت مردم می پرداخت سخنوران عرب که می خواستند از جلو آن حضرت بگذرند خم می شدند که دیده و شناخته نشوند چنانکه خدای متعال می فرماید:

« الا انهم یثنون صدورهم لیستخفوامنه» سوره هود آیه 5 خلاصه ترجمه: آنان خم می شوند که خود را از پیغمبر اکرم (ص) پنهان کنند.

 

در قرآن حداقل بیست نوع اعجاز وجود دارد که عبارتند از:

 

1. اعجاز از نظر بلاغت و معانی و حسن عبارت که مجموعاً به فصاحت بیان تعبیر می شود.

2. اعجاز قرآن از نظر معانی، قرآن معانی بلند و مطالب پیچیده را در یک عبارت کوتاه بیان فرموده که هیچ کس قادر به بیان آن نیست و آیات قرآن همه دلیل بر صحت این ادعاست و انتخاب آیه ای از بین آن ها ترجیح آن بر سایر آیات امکان ندارد مگر اینکه از نظر کمیت ذکر شود مانند:

« وَ قیلَ یا أَرضُ ابلَعی ماءَکِ» و سایر آیات نظیر آیه ی مذکور.

3. اعجاز از نظر شیوه و اسلوب و حفظ اعتدال

4. اعجاز قرآن از نظر کثرت معانی که بشر قادر به ایراد آن نیست.

5. اعجاز قرآن از نظر جمع علوم که بشر به آن احاطه ندارد.

6. اعجاز قرآن از نظر برهان و دلیل بر توحید. تمام آیات الهی در قرآن دال بر توحید و یگانه پرستی است.

7. اعجاز قرآن از نظر اخبار گذشته و آینده و قصص امت های گذشته.

8. اعجاز قرآن از نظر علم غیب و احاطه بر اخبار و منویات و اندیشه و افکار انسان ها.

9. اعجاز قرآن از نظر خبر دادن از ضمائر قلوب مردم که جز خدا کسی را بر آن وقوف نیست.

10. اعجاز قرآن از نظر متانت الفاظ که جمع بین حزیل (پیچیده) و سهل کرده.

11. اعجاز قرآن از نظر تلاوت و پنج خصلت در آن

12. اعجاز قرآن از نظر نقل الفاظ منزله و معانی مختلف و نزدیکی معانی، که فرشته از خدا گرفته و رسول خدا تلفظ کرده و به امت ابلاغ فرموده است.

13. اعجاز قرآن از نظر معانی مختلف و نزدیکی معانی به منظور و مقصود و اقران نظایر آن صور مختلف مانند: وعدو و عید، ترغیب و ترهیب، ماضی و مستقبل، قصص  ومثل، حکم و جدل، مطلوب و غیر متنافر.

14. اعجاز قرآن در اختلاف آیات کوتاه و بلند که در عین بلندی یا کوتاهی از اسلوب و اعتدال خارج نشده و در وزن کلام منظوم و عبارات منثور اعتدال لفظ و معنی و کلمات و آیات از دست داده نشده است.

15. اعجاز قرآن از نظر کثرت تلاوت، که هر اندازه قرآن بیشتر تلاوت گردد نه از فصاحت آن در ذوق سلیم کسر می شود و نه ملامت می آورد و هر چند بیشتر قرائت شود طبع بشر مایل تر به تلاوت و فهم آن است. گویا هر دفعه که یک آیه تلاوت شود بارقه ای از نور علم و دانش بر قلب قاری تابش می کند که در سابق نظیر نداشته است.

16. اعجاز قرآن از نظر تسهیل قرائت در همه زبان ها و لهجه های متنوع.

17. اعجاز قرآن از نظر ترتیب کلامف، در سخن گفتن نثر، در قدرت هر گوینده هست و مرتبه شعر بالاتر است. کمتر کسی می تواند سخن فصیح منثور بگوید. قرآن در حال نثر و بیان مطالب ساده به قدری دارای انسجام و استحکام الفاظ و معانی و جملات و حفظ ارتباط و اعتدال است که نظیری برای آن، متصور نیست.

18. اعجاز قرآن از نظر زیادی الفاظ و تغییر کلمات و گوناگون آوردن الفاظ از همه مشتقات ادبی.

19. اعجاز قرآن از نظر عجز معارضه ( ناتوانی مقابله کردن) ملل گوناگون با آن که هر چند کوشش و پشیمانی از یکدیگر کردند نتوانستند حتی یک آیه نظیر آن بیاورند.

20. اعجاز قرآن از نظر انصراف معارضه ( مقابله کردن) بشر با آن، همین که فصحا خود را قادر به مقابله با قرآن ندانستند و تسلیم شدند.

نظر علامه طباطبایی (ع) در مورد اعجاز قرآن

ایشان می فرمایند: « در قرآن کریم برای اهل ادب، بلاغت در کلام و برای فیلسوف در فلسفه و الهیات و برای دانشمند در علم مربوطه اش و برای جامعه شناس در علم الاجتماع و برای قانونگذار در وضع قوانین و برای سیاستمدار در فن سیاست و برای حکومت ها در مورد جهانداری و بالاخره برای جهانیان در همه شئون زندگی، اعجاز بزرگ و بهت آوری است.»[1]

 

خبرهای غیبی قرآن

 

یکی از وجوه جالب اعجاز قرآن، بحث خبرهای غیبی قرآن است که به چند نمونه از آن، اشاره می کنیم:

1. خبر پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، چندین سال قبل از وقوع در مکه. ( أَم یَقُولُونَ نَحنُ جَمیعٌ مُنتَصِرٌ سَیُهزَمُ الجَمعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ)[2]. یا می گویند ما جماعتی پیروزیم ولی بدانند بزودی شکست می خورند و به شما پشت می کنند!

2. خبر پیروزی روم بر مجوس که نه سال بعد از نزول آیه واقع شد. ( غُلِبَتِ الرُّومُ فی أَدنَی الارضِ وهُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبُونَ)[3]

3. خبر حج رفتن مسلمانان بیش از یک سال قبل از وقوع. ( لَتَد خُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اِن شاءَ اللهُ آمِنینَ)[4]؛ به خواست خداوند همگی در امنیت کامل وارد مسجد الحرام خواهید شد!

 

اعجاز واژگانی قرآن

 

قرآن کریم معجزه ی جاویدان رسول خدا حضرت محمد بن عبد الله (ص) تا روز قیامت است. این معجزه، بر خلاف تمامی معجزات انبیاء الهی که خاص زمانی معین و مکانی مشخص هستند، معجزه ای است که تمای افراد بشر را تا روز قیامت از معارف خود غنی می سازد.

سخن در شیوه های اعجاز این آخرین کتاب آسمانی، اعجاز در مفهوم، اعجاز در آینده نگری، اعجاز در فصاحت، اعجاز در بلاغت، اعجاز در تطابق با عصر و زمان، اعجاز در تناسب جمل و کلمات، اعجاز در چینش حروف، اعجاز در انتخاب زبان و... عناوینی هستند که بحث هایی دقیق را می طلبند.

نکته ای که اکنون به تناسب بحث اشاره به آن لازم است، استفاده ی قرآن از واژه هایی است که نوعی زیر و بم طبیعی را در گوش قاری و مستمع ایجاد می کند.

زبان عربی یکی از زبان های رایج دنیا و دارای خصوصیاتی بس شگفت است. گستردگی ریشه های لغوی این زبان به حدی است که هم اکنون با توجه به پیچیدگی ارتباطات بین المللی، تعداد اندکی از ریشه های لغوی آن، مورد استفاده قرار می گیرد و بقیه ریشه ها متروک باقی مانده است.

کتاب های لغتی همچون صالح اللغه، لسان العرب، تاج العروس هر کدام چهل تا یکصد هزار ریشه لغوی را ضبط نموده اند و اشتقاقات بسیار گسترده ی هر ریشه را بیان کرده اند.

از سوی دیگر گوش، صداهایی را که فرکانس آنها بین 20 تا 20000 هرتز است می شنود و اصوات مادون و مافوق این حدود برای گوش قابل فهم نیست؛ اما حالت خوشایند گوش این است که نه تنها فرکانس صوت در حد تعادل باشد، بلکه رابطه بین حروف در یک کلمه و یک جمله نیز تعادل خویش را حفظ کرده باشد؛ زیرا حتی در یک صدای یکنواخت، فرکانس تمامی حروف برابر نیست و هر حرفی فرکانس مخصوص خود را داراست.

به عنوان مثال پیک نیک در کنار یک آبشار تند که صدای بم سقوط آب را تولید می کند و یا در کنار چشمه ای غیر طبیعی که سنگ و شنی مانع حرکت آب نمی شود و اصلاً حرکت آب محسوس نیست، برای گوش آرامش مورد نظر را ایجاد نمی کند. این انبساط و فرح زمانی به وجود می آید که آب از روی سنگی بلغتد و صوتی را ایجاد کند، سپس ساکت شود و باز...

برخی زبان های رایج دنیا یکی از دو خصوصیت «بم» و «زیر» را دارا هستند،[5] اما زبان عربی به خاطر در کنار هم قرار گرفتن حروفی کهلازم است با صفت استعلاء و استفال قرائت شوندف همان حالت سینوسی را در گوش ایجاد می کند که خوشایند آن است. مثلاً استعلای «صاد» و استفال «راء» و « الف» و سپس استعلای «طا» در کلمه ی «صراط» ، طنینی ویژه ایجاد می کند که برای گوش نهایت لذت را می آفریند.

در نتیجه نزول قرآن به زبان عربی معجزه ای دیگر از اعجازهای کتاب وحی می باشد.[6]

 

اعجاز عددی قرآن

 

تساوی عددی و هماهنگی رقمی و تناسب در موضوعات قرآن کریم چیزی است که قدرت بشری از ذکر آن به گونه ای فراگیر ناتوان است و از توضیح کامل و بیان شامل آن در می ماند و از این که بتواند حق این معجزه ی بزرگ را از لحاظ اعداد و ارقام و شرح و تفسیر کاملاً ادا کند ناتوان است. به عنوان نمونه تعدادی از تناسب های عددی آیات قرآن را جهت استفاده علاقه مندان می آوریم.

أَجر:

واژه ی اجر ( مزد) 108 بار در قرآن آمده و به همین اندازه واژه ی فعل ( کار) آمده است. و جزاء « کیفر- پاداش» 117 بار در قرآن به کار رفته و مَغفِرَت 334 بار، در نتیجه، مزد با کار و حساب با عدل و داد در قرآن برابر آمده است. ولی آمرزش دو برابر کیفر به کار رفته است و این از شگفتیهای تساوی و تناسب و توازن در آیات قرآن است.

أَلباب:

کلمه الباب ( به معنی مغزها، خردها) 16 بار در قرآن آمده است که با کلمه أَلاءفئِدَه ( دل ها) برابر است.

ابلیس: در قرآن لفظ ابلیس 11 بار آمده است و عیناً به همین تعداد یعنی 11 مرتبه فرمان به استعاذه ( پناه بردن به خدا) تکرار شده است.

انفاق:

واژه انفاق و مشتقاتش 73 بار در قرآن آمده است که با لفظ رضا ( خشنودی) و مشتقات آن برابر است.

أَصنام:

الفاظ اصنام (بت ها) و خَمر ( شراب مست کننده) و خِنزیر ( خوک) و بَغضاء ( دشمنی شدید) و حَصَب ( پاره سنگ است که به مردم گناهکار اصابت می کند و بدین وسیله عذاب می شوند.) و تَنکیل ( تعذیب- عذاب کردن شدید) و حَسَد ( رشک) و خِیبَت ( ناکامی- نومیدی) هر کدام 5 بار در قرآن مجید به کار رفته، با وجود آن که به گونه ای پراکنده و دور از یکدیگر در سوره های قرآن واقع شده اند.

آیات:

واژه آیات 382 بار در قرآن آمده و با توجه به اینکه واژه الناس ( مردم) 241 بار و الملائکه ( فرشتگان) 86 بار و عالمین ( جهانیان) 73 بار در قرآن به کار رفته، کلمه آیات ( نشانه ها) به اندازه مجموع واژه ناس و ملائکه و عالمین به کار رفته است.

ایمان:

ایمان و مشتقات آن 118 بار در قرآن به کار رفته و لفظ علم و مشتقان آن 782 بار و مترادف علم یعنی کلمه معرفت با مشتقاتش 29 بار در قرآن کریم آمده است. در نتیجه علم و معرفت و مشتقات آن دو مجموعاً 811 بار تکرار شده اند که مساوی با لفظ ایمان به کار رفته اند.

الناس:

کلمه الناس و مشتقات و مترادفات آن 368 بار در قرآن آمده و این مساوی با واژه رسول می باشد که با مشتقاتش 368 بار در قرآن به کار رفته است.

بُخل:

کلمه بخل در قرآن کریم 12 مرتبه آمده که با لفظ حسرت ( دریغ، اندوه) و طَمَع و جُحُود ( انکار ورزیدن) برابر است.

بَصَر:

تعداد مواردی که در قرآن از ( بَصَر و بَصیر) یاد شده 148 مرتبه می شود، که با تعداد مواردی که از ( قلب و فواد) سخن رفته برابر است.

بَعث:

لفظ بَعث ( زنده کردن مردگان) و مشتقات و مرادفات آن 45 بار در قرآن کریم آمده و درست به اندازه لفظ صراط است.

بِرّ

لفظ بِرّ[7] ( نیکی) و تمام مشتقاتش20 بار در قرآن آمده، که با واژه ثواب و مشتقاتش برابر است.

تِلاوَه:

کلمات تلاوت ( خواندن، پیروی کردن) در قرآن 62 بار آمده و با موارد به کار رفته واژه صالحات برابر است.

جَحیم:

کلمه جحیم ( دوزخ) 26 بار در قرآن تکرار شده ، که برابر با لفظ عِقاب ( کیفر) می باشد.

حِساب

کلمه حساب 29 بار در قرآن به کار رفته که درست به اندازه موارد به کار رفته واژه ( عَدل و قِسط) می باشد. زیرا 14 بار واژه عدل و 15 بار واژه قسط در قرآن کریم به کار رفته است.

حَیاه:

کلمه حیات و مشتقاتش در آنجا که ویژه حیات انسان است به شمار می رود 145 بار در قرآن کریم آمده است و درست به همین اندازه واژه مرگ و مشتقاتش در قرآن به کار رفته است.

حَرث:

واژه حرث ( کشت) 14 بار در قرآن آمده، و به همین اندازه واژه زراعت         ( کشاورزی) به کار رفته، جالب است که لفظ فاکهه ( میوه) نیز به همین اندازه آمده است.

حَرب:

کلمه حرب ( جنگ) و مشتقاتش 6 بار در قرآن آمده، و جالب این که تعداد واژه أسری ( اسیران) نیز به همین اندازه به کار رفته است.

دُنیا و آخره:

کلمه دنیا در قرآن 115 بار به کار رفته، و واژه آخرت نیز عیناً 115 بار در قرآن آمده است. در صورتی که لفظ دنیا به تنهایی و جدا از لفظ آخرت و همچنین لفظ آخرت جدای از لفظ دنیا در آیاتی چند به کار رفته اند با این همه تعداد واژه دنیا و آخرت برابرند.

خِیانَه:

کلمه خیانت 16 بار در قرآن آمده که درست مساوی لفظ خُبث ( ناپاک) می باشد.

دین:

کلمه دین و مشتقات آن 92 بار در قرآن به کار رفته است که با واژه ی مساجد و مشتقاتش که در قرآن آمده برابر است.

رُسُل:

واژه رسل 368 بار تکرار شده و واژه نبی 75 بار و بشیر 18 بار و نذیر 57 بار که مجموع ارقام مذکور 581 مرتبه است، جای شگفتی است که این عدد با تعداد مواردی که اسامی پیامبران آمده برابر است، یعنی اسامی پیامبران الهی ( آدم، نوح، ابراهیم...) نیز 518 بار در قرآن به کار رفته است.

رحیم:

لفظ رحیم که از اسماء حسنی برای خداوند است 114 بار در قرآن آمده، در حالی که رحمان 57 بار آمده که در ست نصف لفظ رحیم می باشد. به علاوه رقم 114 همان عددی است که سوره های قرآن کریم به تعداد آن نازل شده است.

سَلام:

واژه سلام و مشتقاتش 50 بار در قرآن آمده و به همین اندازه واژه طیبات ( پاکیزه ها) به کار رفته است.

شَهر:

خداوند در قرآن می فرماید : « اِنَّ عِدَّهَ الشُّهورِ عِندَ اللهِ اثنا عَشَرَ شَهراً فِی کِتابِ الله»؛[8] یعنی « تعداد ماه ها نزد خدا و در کتاب او دوازده ماه است» آنگاه می بینیم واژه شهر ( ماه) 12 بار در قرآن مجید تکرار شده است، یعنی درست به اندازه ماه های سال و واژه یوم ( روز) با سایر موارد 365 بار در قرآن آمده است که درست به تعداد روزهای سال است[9] و نیز واژه یوم به صورت جمع یعنی ( ایام) و مثنی ( دو روز) و ایاماً جمعاً 30 بار به کار رفته که به اندازه ی روزهای ماه می باشد.

صالحات:

صالحات ( کارهای درست) و همه مشتقات آن 167 بار در قرآن به کار رفته، و عیناً به همین تعداد لفظ (سیئات) یعنی بدیها با تمام مشتقاتش به کار رفته است.

صَیف:

واژه صَیف و اَلحَرّ ( تابستان و گرما) و اَلشِّتاء و اَلبَرد ( زمستان و سرما) در قرآن کریم با یکدیگر برابرند و هر کدام 5 بار آمده است. با آن که جز در سوره قریش آیه 2 و 3 در جای دیگر از قرآن با یکدیگر به کار نرفته اند.

صِیام:

واژه صیام ( روزه) و صبر ( شکیبایی) و درجات و شفقت ( بیمناکی، مهربانی) هر کدام 14 بار در قرآن آمده و با هم به طور مساوی به کار رفته اند.

صلاه:

واژه صلوه ( نماز، دعا) 67 بار در قرآن به کار رفته، که با واژه نجات و ملائکه و قران برابر است.

طُهر:

واژه طهر ( پاکی) و تمام مشتقاتش 31 بار در قرآن کریم آمده است که با موارد به کار رفته واژه اخلاص و تمام مشتقاتش برابر است.

عقل:

کلمه عقل و مشتقاتش 49 بار در قرآن آمده و با موارد به کار رفته واژه نور در قرآن برابر است.

فُجار:

واژه فجار ( بدکاران) 3 بار در قرآن آمده، در حالی که لفظ ابرار (نیکوکاران) 6 مرتبه، یعنی دو برابر فجار آمده است.

لِسان:

کلمه لِسان ( زبان ) 25 بار در قرآن آمده که با تعداد مواردی که واژه موعظه ( پند و اندرز) آمده برابر است.

مُحَمَّد:

نام شریف پیامبر اسلام (ص) یعنی ( محمد) 4 بار در قرآن آمده و به لحاظ تعداد با واژه روح القدوس و ملکوت و سراج ( چراغ) برابر است.

و نیز نام محمد (ص) با روح القدوس و ملکوت و سراج و شریعت برابر آمده است.

مُصیبه:

لفظ مصیبت ( پیش آمد ناگوار) و مشتقات آن 75 بار در قرآن آمده که درست مساوی با تعداد به کار رفته واژه شکر می باشد.

مَحَبَّه:

واژه محبت و تمام مشتقاتش 83 بار در قرآن آمده، که با واژه طاعت ( فرمانبرداری) برابر است.

مَصیر

واژه مصیر ( بازگشت) 28 بار در قرآن آمده است که با همین تعداد 28 بار واژه أبد ( همیشه) آمده است.

مُسملین:

کلمه مسلمین 41 بار در قرآن آمده است و جای شگفتی است که مساوی لفظ جهاد می باشد که در قرآن آمده به کار رفته است.

عدد هفت:

قرآن می فرماید: عدد آسمان ها 7 است و این حقیقت را هفت بار در آیات تکرار کرده است و نیز وقتی قرآن کریم از آفرینش آسمان ها و زمین در شش روز یاد می کند این حقیقت را نیز 7 بار در آیات می آورد و همچنین عرضه شدن آفریدگان بر خداوند را نیز 7 بار ذکر کرده است و نیز فرموده است: کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند عمل آن ها به این می ماند که دانه ای هفت خوشه بر آورد.

و در مورد کلمات خداوند که اگر هفت دریا مرکب آن شوند پایان نمی پذیرد، عدد هفت آمده و در مورد دوزخ نیز می فرماید: دوزخ هفت باب ( در) دارد.

و باز نخستین سوره قرآن سوره فاتحه است که هفت آیه دارد و عدد کلمات شهادتین یعنی لا اله الا الله، محمدٌ رَسُولُ الله نیز هفت است.



[1] - تفسیر الامیزان، ج 1

[2] - قمر/ 44 و 45

[3] - روم/ 2 و 3

[4] - فتح /27

[5] . به عنوان مثال تفاوت زبان مردم چین را با زبان مردم آفریقا در نظر بگیرید.

[6] - برای درک فنی تر این بحث باید به درس استعلاء و استفال و ( تفخیم و ترقیق) تجوید قرآن مراجعه کرد.

[7] - نکته جالب: بر: خشکی، بِرّ، نیکی، بُرّ: گندم.

[8] - توبه / 26.

[9] - البته به سال شمسی

 

مطالب مرتبط
تنظیمات
این پرونده را به اشتراک بگذارید :
Facebook Twitter Google LinkedIn