حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام (5 بعثت - 11 قمری)، دختر گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و حضرت خدیجه، همسر امام علی علیه‌السلام و مادر امام حسن و امام حسین علیهماالسلام است. حضرت فاطمه، معصومه است و یازده نفر از ائمه شیعه از نسل آن حضرت هستند. آیات و سوری از قرآن کریم همچون سوره کوثر، سوره انسان، آیه تطهیر و آیه مودت در شأن حضرت فاطمه و همسر و فرزندانش نازل گردیده و ایشان به عنوان اهل بیت رسول خدا خوانده شده اند. مطابق با روایتی از پیامبر اکرم، دوستی و دشمنی با حضرت فاطمه به منزله دوستی و دشمنی با پیامبر است و در روایتی دیگر آن حضرت را «سیدة نساء العالمین» نامیده است.

حضرت فاطمه سلام الله علیها پس از رحلت پیامبر اسلام، از حق خلافت همسرش که به تعیین الهی بود به شدت دفاع نمود و در جریان هجوم عمر بن خطاب به خانه‌اش (به هواداری از خلافت ابوبکر)، به شهادت رسید.

مقام	ام الائمه
نام	فاطمه
القاب	زهرا، سیدة نساء العالمین، بتول، صدیقه، طاهره و ...
کنیه	ام ابیها، ام الائمه، ام الحسن، ام الحسین، ام المحسن
پدر	حضرت محمد صلی الله علیه و آله
مادر	ام المؤمنین خدیجه کبری (سلام الله علیها)
زادروز	بیستم جمادی الاخر، پنج سال پس از بعثت
زادگاه	مکه مکرمه
مدت امامت	ـــ
مدت عمر	18 سال
تاریخ شهادت	3 جمادی الثانی سال 11 هجری
علت شهادت	وارد شدن ضربه به پهلوی حضرت در حمله به خانه ایشان
قاتل	توسط مهاجمان به خانه ایشان
مدفن	مدینه منوره

 

محتویات

• 1نام، القاب و کنیه‌ها
  • 1.1معنی فاطمه
  • 1.2القاب و کنیه‌ها
• 2زندگی‌نامه حضرت فاطمه
  • 2.1ولادت
  • 2.2حضرت زهرا در زمان پیامبر اکرم
  • 2.3ازدواج با امیرالمؤمنین
  • 2.4زندگی حضرت زهرا و امیرالمؤمنین
  • 2.5حضرت فاطمه پس از پیامبر
  • 2.6شهادت حضرت فاطمه
• 3آیات نازله در شأن حضرت فاطمه
• 4فضایل حضرت فاطمه
• 5پانویس
• 6پیوندها

برای آن حضرت در منابع القاب بسیاری ذکر شده است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: براى فاطمه نزد خداى عز و جل نه نام است: فاطمه، صدیقه، مبارکة، طاهرة، راضیة، مرضیة، محدثة، زهراء.^[1]

معنی فاطمه

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نام ایشان را فاطمه گذشتند. کلمه فاطمه اسم فاعل است که از مصدر "ف ط م" گرفته شده ؛ فَطمَ در زبان عربی به معنی بریدن، قطع کردن و جدا شدن آمده‌است. در مورد علت این نامگذاری در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: "إنّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَطمَ ابْنَتِی فاطِمَة وَ وُلدَها وَمَنْ أَحَبًّهُمْ مِنَ النّارِ فَلِذلِک سُمّیتْ فاطِمَة؛ خداوند دخترم فاطمه و فرزندانش و هر کس که آنها را دوست داشته باشد را از آتش دوزخ جدا کرده است به این دلیل او فاطمه نامیده شده است."^[2]

در جایی دیگر دلیل گذاشتن نام فاطمه را این گونه بیان کردند که از هر گونه بدی جدا و بریده شده است.^[3]

القاب و کنیه‌ها

از القاب ایشان لقب زهرا از شهرت بیشتری برخوردار است، و گاه با نام او همراه می آید (فاطمه الزهرا). زهرا مونث أَزْهَر است به معانی: روشن، آنکه چهره درخشان دارد، آنکه رنگ پاک و سفید دارد، ماه درخشان‏.^[4]

از امام صادق(ع) پرسیدند چرا فاطمه را زهرا نامیدند؟ فرمود: زیرا فاطمه چنان بود که چون در محراب می ایستاد نوری از او برای اهل آسمان درخشش می کرد همان طور که ستارگان برای اهل زمین درخشش دارند.^[5]

از القاب آن حضرت که نشان از جایگاه بسیار رفیع ایشان دارد، لقب سیدة نساء العالمین (بزرگ بانوی زنان جهان) که پیامبر اکرم (ص) آن حضرت را چنین خوانده است.^[6]

برخی از کنیه های آن حضرت عبارتند از: ام الحسن، ام الحسین، ام المحسن، ام الائمه،^[7] ام ابیها، اُمّ‌الخیرة، اُمّ‌المؤمنین، اُمّ‌الأخیار، اُمّ‌الفضایل، اُمّ‌الأزهار، اُمّ‌العلوم، اُمّ‌الأسماء.^[8]

برای تفصیل رجوع شود به مقاله: «القاب حضرت فاطمه سلام الله علیها».

ولادت

روایات پیرامون سال ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام متعدد و مختلف است اما سه مورد پنج سال پیش از بعثت، سال دوم بعثت و سال پنجم بعثت از شهرت بیشتری برخوردار است. شیخ طوسی در ضمن بیان مناسبتهای ماه جمادی الثانی آورده است:

«روز 20 ماه جمادی الثانی سال دوم مبعث، ولادت فاطمه علیها السلام در برخی روایات است و در روایتی دیگر، سال پنجم ذکر شده است و عامه (اهل سنّت) روایت می کنند که ولادت آن حضرت 5 سال پیش از مبعث بوده است.»^[9]

همچنان که شیخ طوسی گفته، مشهور در میان مورخین اهل سنت، سال پنجم قبل از مبعث است. و عده ای تصریح به همزمانی آن با سال تجدید بناء کعبه یعنی سال پنجم پیش از مبعث نموده اند.^[10]

از علمای شیعه، شیخ مفید ولادت آن حضرت را سال دوم بعثت دانسته است و کفعمی نیز این قول را ترجیح داده است.^[11] این قول مطابق است با روایتی که حاکم نیشابوری از علمای اهل سنت در کتاب مستدرک با استناد به امام جعفر صادق(علیه السلام) پذیرفته است: «فاطمه در 21 سالگی درگذشت و هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) 41 سال داشت به دنیا آمد».^[12]

قول سوم که به نظر می رسد مشهور بین علماء شیعه است، (البته بعضی علمای اهل سنت نیز قائل به آن شده اند)^[13] و روایات چندی نیز بر آن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت می داند.^[14][15]

از میان این اقوال قول پنج سال پیش از بعثت به دلائل زیر نمی توان مورد قبول واقع شود:

• مورخان گفته اند که همه فرزندان خدیجه علیهاالسلام پس از بعثت به دنیا آمدند.^[16]
• نسایی روایت کرده که وقتی ابوبکر و عمر از فاطمه علیهاالسلام خواستگاری کردند، پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله آنان را با این عذر که فاطمه کوچک است، رد کرد.^[17] اگر گفته اهل سنت درست باشد که فاطمه علیهاالسلام پنج سال پیش از بعثت به دنیا آمده، در این صورت باید عمر او به هنگام خواستگاری که به اتفاق همه مورخان پس از هجرت بوده، حدود هجده یا نوزده سال باشد. در حالی که به کسی که در این سن است، کوچک گفته نمی شود.^[18]

مطابق با برخی روایات، رسول خدا (ص) قبل از انعقاد نطفه حضرت زهرا سلام الله علیها، از سوی خدا مأمور شد که چهل شبانه روز از حضرت خدیجه (س) فاصله بگیرد و خانه را ترک نموده در مکانی معتکف گردد. آن حضرت این ایام را به روزه و عبادت سپری نمود و در پایان این اعتکاف چهل روزه جبرئیل بر رسول خدا فرود آمد و در حالى که طعامى با خود به همراه آورده بود، به پیامبر گفت: به فرمان خداوند با این طعامى که به دستور خدا از بهشت براى تو آورده‌ام افطار کن. پس رسول خدا با آن غذا افطار نمود و پس از افطار به سوى خانه خدیجه روان شد و همان شب نطفه پاک فاطمه منعقد گردید.^[19]

در روایتی آمده است که رسول خدا (ص) در دوران حمل حضرت فاطمه سلام الله علیها توسط خدیجه به او فرمود: اى خدیجه! جبرئیل مرا بشارت داده که او دختر است، و گفته که او منشأ نسلى پاک و مبارک است و خداوند تبارک و تعالى مقدّر نموده که نسل من از طریق او برقرار و پایدار بماند، و مقرّر فرموده که فرزندان او پس از انقطاع وحى، امام و خلیفه خدا در زمین باشند.^[20]

حضرت زهرا در زمان پیامبر اکرم

در مکه:

زندگی حضرت فاطمه (س) از آغاز کودکی آمیخته به سختی ها و رنجها و مشکلات فراوان بود. هنوز بیش از دو سال از زندگی حضرت زهرا (س) نگذشته بود که قریش در صدد کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برآمدند.^[21] و چون ابوطالب از این تصمیم مطلع گشت از بنی عبدالمطلب خواست تا داخل شعب ابوطالب شده و از جان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کنند. آنان به جز ابولهب و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب به شعب رفتند.^[22] قریش نیز در واکنش به این حرکت، پیوندهای اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و ... را با آنان قطع کرد. این محاصره سه سال به طول انجامید.^[23] مطابق با گزارش های تاریخی کسانی که درون شعب بوده‌اند، وضعیت سختی داشتند آنها قادر به برطرف کردن مایحتاج خود نبوده و حتی قریش راه ورود طعام و آب را بر روی آنان بسته بودند.^[24]

در سال دهم بعثت پس از آنکه بنی هاشم از شعب ابی طالب بیرون آمدند و وضعیت آنها رو به بهبودی می رفت، حضرت ابوطالب (علیه السلام) از دنیا رفت و به فاصله چند روز پس از آن در حالی حضرت فاطمه سلام الله علیها بیش از پنج سال نداشتند، مادرش حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، از دنیا رفت. در روایتی آمده است، پیش از خاکسپاری، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به قبر ایشان فرود آمدند در حالی که «فاطمه» دامان پدرش، پیامبر را گرفته بود و دور پدر می گشت و می پرسید: پدر جان! مادرم کجاست؟ و پیامبر پرسش او را بی پاسخ می گذاشت. او به سوی دیگران می رفت و از آنان سراغ مادر پرمهر خویش را می گرفت که در این هنگام «جبرئیل» فرود آمد و به پیامبر خبر داد که: «پروردگارت به شما فرمان می دهد که سلام ما را به «فاطمه» برسان و به او بگو: مادرش «خدیجه» اینک در بهشت زیبا و پرطراوت خداست... و او در کنار «آسیه» و «مریم» دختر «عمران» و مادر «مسیح» است. پیامبر، «فاطمه» را در آغوش گرفت و مورد محبت قرار داد و پیام خدا را به او رسانید.^[25]

پس از وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها، سالهای حضور پیامبر در مکه مملوّ از آزارها و اهانت ها و تلاش های مستمر دشمنان برای محو اسلام و مسلمین بود. گاه دشمنان سنگدل، خاک یا خاکستر بر سر پیامبر (صلی الله علیه وآله) می پاشیدند، هنگامی که پیامبر به خانه می آمد، فاطمه (علیها السلام) خاک و خاکستر را از سر و صورت پدر پاک می کرد، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، پیامبر می فرمود: «دخترم! غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر توست».^[26]

در روایت آمده است دشمنان در حِجْر اسماعیل اجتماع داشتند و به بت ها سوگند خوردند که هر کجا «محمّد» را پیدا کنند، او را به قتل برسانند. فاطمه(علیها السلام) این خبر را شنید و به اطلاع پدر رسانید تا مراقبت بیشتری از خود کند.^[27]

در صحیح بخاری آمده است: ابوجهل مشتی از اراذل مکه را تحریک کرد که به هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مسجدالحرام به سجده رفته بود، شکمبه گوسفندی را بیاورند و بر سر حضرت بیفکنند، هنگامی که این عمل انجام شد ابوجهل و اطرافیانش صدا به خنده بلند کردند و پیامبر را به باد مسخره گرفتند. بعضی از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بی رحم چنان آماده بود که توانایی بر دفاع نداشتند. این خبر به گوش دختر کوچکش فاطمه (علیها السلام) رسید، به سرعت به مسجدالحرام آمد و با شجاعت مخصوص خودش ابوجهل و یارانش را با شمشیر زبان مجازات کرد، و به آنها نفرین فرمود.^[28]

هجرت به مدینه:

پس از رحلت ابوطالب و عدم حمایت بنی هاشم از رسول خدا (ص)، مکه دیگر جای امنی برای ایشان نبود و هر لحظه امکان قتل ایشان وجود داشت. پس از آنکه عده ای از مردم یثرب مسلمان شدند و دو بار در عقبه وفاداری خود را به رسول خدا (ص) اعلام کردند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم به هجرت به مدینه گرفتند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در شبی که به لیلة المبیت معروف است و در آن شب قریشیان تصمیم به قتل ایشان گرفته بودند، با فداکاری امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) راهی مدینه شدند.

در آن شب پیامبر (ص)، على (ع) را فرمود که صبح و شام بر دامنه کوه فریاد زند: هر که نزد محمّد امانتى دارد بیاید تا امانتش را به او پس دهیم. سپس به او فرمود: على؛ از این پس ناپسندى از قریش نخواهى دید تا به من بپیوندى. پس امانت مرا در حضور مردم و آشکارا ادا کن. من فاطمه دخترم را به تو مى‌ سپارم و هر دوى شما را به خداوند؛ او شما را حفظ کند.

پس از ورود رسول الله به قباء آن حضرت در منزل عمرو ابن عوف ساکن شدند و زمانی که ابوبکر پیشنهاد رفتن به مدینه را داد، آن حضرت نپذیرفتند و فرمودند: «من داخل مدینه نمی شوم تا اینکه پسر برادرم (یعنی علی علیه السلام) و دخترم فاطمه نزد من بیایند». وقتی شب شد ابوبکر از رسول الله (ص) جدا شده و داخل مدینه شد اما پیامبر در قباء باقی ماند و نامه ای برای علی (ع) نوشت و در آن از او خواست تا به ایشان بپیوندد. وقتی نامه به امیرالمومنین (ع) رسید حضرت به همراه حضرت فاطمه و مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب و به راه افتاد و به دنبال آنها ایمن فرزند ام ایمن (غلام رسول خدا) و ابو واقد فرستاده رسول خدا نیز آمده و به آنها ملحق شدند. وقتی قریشیان مطلع شدند، عده ای را به دنبال آن حضرت و همراهان فرستادند و قصد وادار نمودن امام علی علیه السلام برای بازگرداندن کاروان به مکه را نمودند که با دفاع قهرمانانه ی آن حضرت، خوار و حقیر به مکه بازگشتند. و حضرت علی علیه السلام به همراه همسفرانش راه مدینه را پیش گرفتند و پس از مدتی به ضجنان رسیدند؛ شب را در آنجا مانده و در طول شب به عبادت خداوند مشغول بودند، در حال ایستاده یا نشسته و حتی در حالی که به پهلو دراز کشیده بودند. صبح هنگام مجددا راه مدینه را پیش گرفته و به هر منزلگاهی می رسیدند به همین وضعیت به عبادت می پرداختند.^[29]

در روایت ابو عبیده از پدرش و ابن ابی رافع آمده است که: در شأن آنها قبل از رسیدنشان به پیامبر این آیات نازل گردید: «الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا ...» «آنهائی که در هر حال، ایستاده و نشسته و در حال خفتن، خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمانها و زمین فکر کرده، پروردگارا تو این را بیهوده نیافریده ای ...».(آل عمران، 191) تا آنجا که می فرماید: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکمْ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثى» که «ذکر» علی علیه السلام و «انثی» فاطمه سلام الله علیهاست و «بعضکم من بعض»‏ اشاره دارد به اینکه علی از فاطمه است.^[30]

ازدواج با امیرالمؤمنین

علماى شیعه در تعیین سن حضرت فاطمه علیها السلام به هنگام ازدواج از چهارده سال بیشتر نگفته‌اند.^[31] اکثر عالمان شیعه معتقدند که، سن حضرت در زمان ازدواج، 9 یا 10 یا حداکثر 11 سال بوده است.^[32]

آن حضرت به ازدواج امام علی علیه السلام در آمد که مطابق با برخی منابع در آن زمان 21 سال داشتند.^[33] پیش از حضرت علی علیه السلام افرادی مانند ابوبکر و عمر آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرده بودند و هر دو از پیامبر یک پاسخ شنیده بودند و آن این که درباره ازدواج زهرا منتظر وحی الهی است.^[34]

مطابق با روایات وقتی حضرت علی علیه السلام به خواستگاری فاطمه سلام الله علیها رفت پیامبر به نزد فاطمه رفت و فرمود: «على بن ابى طالب، کسى است که خویشاوندى و فضیلت و اسلامش را مى شناسى و من از خدا خواسته‌ام که تو را به ازدواج بهترینِ آفریدگانش و محبوب ترینِ آنان در نزدش درآورد و على از تو خواستگارى کرده است. چه نظرى دارى؟».

فاطمه علیها السلام ساکت ماند و صورتش را برنگردانْد و پیامبر خدا، کراهتى در چهره اش ندید. پس برخاست، در حالى که مى گفت: «اللّه اکبر! سکوت او [نشانه] رضایت اوست».

پس جبرئیل علیه السلام نزدش آمد و گفت: اى محمّد! او را به ازدواج على بن ابى طالب درآور که خداوند، این دو را براى هم پسندیده است.^[35]

از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که خطاب به على علیه السلام فرمود: «لولاک یا على لما کان لفاطمه کفو على وجه الارض:^[36] یا على اگر تو نبودى، فاطمه را بر روى زمین کفوی نبود».

علامه حسن زاده آملی در شرح این روایت گفته‌اند: نکاح بر کفائت است -که باید مرد و زن کفو هم باشند- و مرد غیر معصوم را بر زنى که صاحب عصمت است راهى نیست.^[37]

برای تفصیل رجوع شود به: «ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)».

زندگی حضرت زهرا و امیرالمؤمنین

حضرت زهرا سلام الله علیها و امام علی علیه السلام زوجی هستند که هر دو معصوم و از خطا و اشتباه مبرا هستند. لذا زندگی ایشان زندگی کامل، سرتاسر طهارت و از هر نقص و اشتباهی بدور است. از روایات اندکی که در این مورد به دست رسیده است بر می آید که رفتار آنها با یکدیگر و با فرزندانشان به بهترین وجه و سرشار از عشق و علاقه بوده است. و آن دو همه امور خویش را بر اساس دستورات پیامبر اکرم (ص) تنظیم می‌نمودند.

رضایتمندی از یکدیگر:

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف زندگی شان با حضرت فاطمه سلام الله علیها می فرمایند: به خدای سوگند که در همه ی عمر زندگی مشترک، هرگز به فاطمه خشم نگرفته و هرگز او را به کاری وادار نساختم... . و او نیز به من هرگز خشم نگرفت و در هیچ کاری مرا نافرمانی نکرد. او به گونه ای بود که هر گاه به او می نگریستم غمها و اندوه هایم زدوده می‌شد.^[38]

تقسیم کارها:

حضرت على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) خدمت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) آمدند و تقاضا کردند که خدمات خانه و زندگى را براى هر یک مقرر فرماید. رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) فاطمه (سلام الله علیها) را به خدمات درون خانه گماشت و بیرون خانه را به على (علیه السلام) واگذاشت.

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: فقط خدا مى‌داند که من چه قدر مسرورم از این که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مرا ماءمور به امورى نساخت که فقط از عهده مردان برمى‌آید (کنایه از این که زنان توانایى حمل بار گران زندگى را ندارند).^[39] البته در موارد متعددی نیز ذکر شده است که امیرالمؤمنین (ع) در کارهای خانه به همسرشان کمک می‌کنند.^[40]

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: حضرت امیر علیه السلام هیزم می‌آورد، آب می‌آورد، جاروب می‌کرد و فاطمه زهراء علیها السلام آسیاب می‎کرد، خمیر می‌کرد، نان می‌پخت.^[41]

تحمل سختی های زندگی:

از روایات و گزارشهای تاریخی مشخص می گردد که زندگی این زوح با سختی و البته صبر ایشان در برابر این سختیها همراه بوده است.

فرزندان:

بی شک هیج زندگی در عالم، ثمره اش پربارتر و گرانبهاتر از زندگی این دو بزرگوار نیست. ثمره این زندگی درخت امامت است. امیرالمؤمنین و حضرت زهرا(س) صاحب سه پسر و دو دختر شدند. فرزندان این دو بزرگوار عبارتند از:

1. امام حسن (ع) دومین امام شیعیان که در سال سوم هجرت به دنیا آمدند.
2. امام حسین (ع) سومین امام شیعیان که در سال چهارم هجرت به دنیا آمدند.
3. حضرت زینب (س) که در سال پنجم هجری به دینا آمدند.
4. حضرت ام کلثوم (س)
5. حضرت محسن (ع) اولین شهید راه ولایت که به علت ضربه ای که به حضرت زهرا(س) وارد شد، ایشان در شکم مادرشان سقط شدند و به شهادت رسیدند.

حضرت فاطمه پس از پیامبر

جریان غصب خلافت:

گر چه پیامبر اکرم (ص) قبل از وفات خویش در جایگاه های مختلفی از جمله غدیر خم، حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خویش تعیین نموده بودند، اما پس از انتشار خبر رحلت پیامبر (صلى الله علیه وآله)، در حالى که على (علیه السلام) و برخى اصحاب در تدارک غسل و تدفین پیامبر بودند، جمعى از انصار در سقیفه بنى ساعده، جمع شده و بر آن بودند تا سعد بن عباده، شیخى از بزرگان خزرج را به جانشینى رسول خدا نصب کنند. ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح با شنیدن این خبر، بى درنگ و شتابان روانه سقیفه شدند. و پس از رد و بدل شدن سخنانی بین افراد حاضر از قبیله های اوس و خزرج که در این جریان مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند و عده اندک مهاجرین حاضر در جلسه که مدعی بودند طبق سخن پیامبر ائمه باید از قریش باشند، در نهایت ابوبکر، عمر و ابوعبیده توانستند به کمک فضای مخالفت پیش آمده بین اوس و خزرج توانستند برای ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمین -علی رغم تعیین علی علیه السلام توسط پیامبر- از جمع حاضر در سقیفه بیعت بگیرند.

این امر با اعتراضات اهل بیت و اصحاب ایشان مواجه شد. در روایات آمده است که امام علی علیه السلام به همراه حضرت زهرا (ع) و حسنین (ع) در هنگام شب برای اتمام حجت با اصحاب به درب خانه های آنان می رفت و واقعه غدیر و سخنان پیامبر در حق خود، آنان را به دفاع از حق خویش فرا می خواند.^[42]

همچنین آمده است که عده ای از اصحاب ضمن سر باز زدن از بیعت، در خانه حضرت زهرا (س) به نشانه اعتراض تحصن کردند. خلیفه اول و دوم خبر یافتند که گروهى از مهاجرین و انصار با على بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شده‎اند، پس با گروهى آمدند و به خانه هجوم آوردند.

طبری گوید: پس زبیر (پسر عمه امام علی)، با شمشیر کشیده، به مقابله او شتافت، ولی پایش لغزید و شمشیر از دستش بر زمین افتاد. پس مهاجمان حمله بردند و او را دستگیر کردند. نص طبری در این مورد این چنین است: بایعَ النّاسُ و استَشْبَتُوا لِلْبَیعه و تَخَلَّفَ عَلِیَّ و الزُّبَیرُ وَ اخْتَرطَ الزُّبَیرُ سَیفَه وَ قالَ لا اَعمَدُهُ حَتّی یبایعَ عَلیّ. فَبَلَغَ ذلِک اَبابکرِ وَ عُمَرَ. فقالَ عُمَرُ: خُذُوا سَیفَ الزُّبَیرِ فَاضْرِبوا بِهِ الحَجَر.^[43]

عمر به همراه دیگر مهاجمان با خشونت وارد خانه شدند. در این میان، حضرت فاطمه(س) مهاجمان را تهدید کرد که اگر از خانه بیرون نروند به خدا شکایت خواهد کرد.^[44] از این رو مهاجمان خانه را ترک کردند و به جز علی و بنی‌هاشم همه تحصن‌کنندگان را به مسجد بردند تا با ابوبکر بیعت کنند.^[45]

غصب فدک:

پس از ماجرای سقیفه و غصب خلافت، از نخستین اقدام های خلیفه این بود که فدک را از تصرف زهرا علیهاالسلام و امیرالمؤمینین علیه السلام خارج کند. از این رو ابوبکر دستور داد تا عوامل و کارگران آن حضرت را از فدک اخراج کردند و آن را به بیت‌المال ملحق نمودند.^[46] وی برای توجیه کار خود به روایتی دست یازید که جز او هیچ یک از صحابه و روات آن را نقل نکرده‌اند. در صحیح بخاری آمده است که ابوبکر در پاسخ حضرت زهرا (سلام الله علیها)، که به اقدام وی اعتراض نمود، چنین گفت: «إنّ رسول اللّه قال: لانورث ما ترکناه صدقة؛ ما ارث نمی‌گذاریم، هر چه از ما بماند صدقه است.^[47]»

پس از غصب فدک حضرت زهرا(سلام الله علیها) حضرت زهرا(سلام الله علیها) با گروهى از زنان نزد ابوبکر آمد و فرمود: آیا مى‏ خواهى زمینى را که پدرم پیغمبر خدا به من عطا فرموده بگیرى؟! ابو بکر دوات خواست تا بنویسد که فدک مال فاطمه باشد. عمر وارد شد و به او گفت: اى خلیفه پیامبر خدا! مبادا سند فدک را براى زهرا بنویسى مگر اینکه براى ادّعاى خود شاهد بیاورد.

حضرت فاطمه علیها السّلام فرمود: على و امّ ایمن براى مدّعاى من شهادت مى‏ دهند. عمر گفت: شهادت زن عجمى که فصاحت ندارد قبول نیست. على هم روى خمیر خود آتش مى ‏کشد. حضرت فاطمه با حالتى خشمناک بازگشت.^[48]

پس از آنکه حضرت زهرا(سلام الله علیها) موفق نشدند تا فدک را با سند و شاهد از خلیفه پس بگیرند، ایشان سرپوش بر سر افکند و خود را در چادرى پیچیده با گروهى از زنان به جانب مسجد به راه افتاد. حضرت خود را سخت مستور داشته بود و همچون پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بدون هیچ کاستى قدم برمى‏ داشت، تا اینکه بر ابو بکر وارد شد. ابوبکر در مسجد نشسته بود و گروهى از مهاجرین و انصار بر گردش جمع شده بودند. براى دور ماندن حضرت از نگاه نامحرمان، پرده‌‏اى در مسجد آویخته شد و فاطمه علیها السّلام در پس آن قرار گرفتند و خطبه فدکیه را در مسجد رسول خدا ایراد کردند.

هجوم به خانه حضرت زهرا:

مطابق با آنچه به تفصیل در منابع شیعه نقل شده، دستگاه خلافت پس از بیعت گرفتن از مردم به انحاء گوناگون، متوجه امام علی علیه السلام شد تا به هر نحوی از آن حضرت بیعت بگیرند. عمر و عده ای دیگر از طرف خلیفه مامور شدند که به درب خانه امام علی علیه السلام رفته و ایشان را -که خلافت را مطابق تعیین خدا و ابلاغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حق خود می دانست و از بیعت با ابوبکر سر باز می زد- برای بیعت به مسجد ببرند. آنها به زور وارد خانه فاطمه سلام الله علیها شده و آن حضرت را مضروب نموده، علی علیه السلام را با خشونت به سمت مسجد برای بیعت کشیدند.

فیض کاشانی در نوادر الاخبار کیفیت این واقعه را به نقل از منابع "التهاب نیران الأحزان‏" چنین می آورد: عمر گروهی را جمع کرد و با آنان به منزل امیر المومنین علیه السلام آمد. آنها به پشت در آمدند و در بسته بود، پس فریاد زدند ای علی خارج شو! خلیفه رسول خدا تو را می خواند، چون درب خانه به روی آنها باز نشد هیزم آوردند و آن را پشت در خانه ریختند و آتش آوردند تا آن را روشن کنند. در این هنگام عمر فریاد زد: به خدا قسم اگر در را باز نکنید آن را آتش می زنم. حضرت زهرا علیها السلام چون فهمید آنها منزلش را آتش می زنند برخواست و در را باز کرد. پس آن در را کنار زدند قبل از آنکه آن حضرت خود را از آنان بپوشاند. پس فاطمه پشت درب پنهان شد، سپس عمر در را به شدت کنار زد تا به حدی که او را بین درب و دیوار فشرد.

سپس آنها به سمت امیر المومنین علیه السلام هجوم آوردند و بر علیه او با هم یکدست شدند تا اینکه او را از خانه اش بیرون کشیدند در حالی که لباسش را به سرش کشیده بودند او را به مسجد کشیدند. پس فاطمه بین آنها و شوهرش حائل شد و گفت به خدا قسم نمی گذارم پسر عمویم را ظالمانه بکشید و ببرید وای بر شما چه زود بر خدا و رسولش در مورد ما اهل بیت خیانت کردید در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله شما را به پیروی از ما و دوستی ما و و تمسک به ما فراخوانده بود. و خداوند تعالی فرمود: «قُلْ لَا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی؛ بگو من مزدی از شما طلب نمی کنم مگر دوستی نزدیکانم‏».

راوی گوید: پس اکثر آن گروه علی علیه السلام را به خاطر فاطمه سلام الله علیها رها کردند. پس عمر به قنفذ بن عمر امر نمود که او را به تازیانه بزند. پس قنفذ با تازیانه بر پشت او و بر پهلوهایش زد تا اینکه او را بی رمق نمود و آثار آن تازیانه ها بر جسم شریفش بر جای ماند و آن زدن، قویترین سبب در سقط جنین بود، جنینی که پیامبر اکرم (ص) او را محسن نامگذاری نموده بود... .^[49]

منابع اهل سنت برخی از نقل این واقعه سرباز زده یا آن را انکار نموده اند. اما تعداد زیادی از آنها مواردی را گزارش داده اند که نشان از هتک حرمت خانه حضرت زهرا یا فراهم نمودن مقدمات آتش زدن خانه دارد. گر چه به تفصیل واقعه نپرداخته اند. موارد زیر نمونه هایی از این دست است:

احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای 270)، این رویداد تاریخی را در کتاب «انساب الاشراف» به این نحو نقل می کند: ابوبکر به دنبال علی علیه السلام فرستاد تا بیعت کند، ولی علی از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!!^[50]

ابن قتیبه دینوری (212-276) در کتاب «الإمامة و السیاسة» چنین می نویسد: ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سربرتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علی(علیه السلام) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش می زنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفصدر این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!!^[51]

برخی دیگر از منابعی که به این موضوع اشاره دارند عبارتند از:

• تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، چاپ بیروت، ج2، ص443
• مصنف ابن ابی شیبه، ج8، ص572
• عقد الفرید، ابن عبد ربه، چاپ مکتبة هلال، ج4، ص93
• فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جوینی، طبع بیروت، ج 2، ص 34، 35.

تعدادی از منابع اهل سنت نیز به نقل مطالبی پرداخته‌اند که نشان از وقوع این واقعه دارد. یا به بخشهایی از آن تصریح می نماید. به عنوان نمونه این روایت از ابوبکر در منابعی چند یافت می شود: ابوبکر درحال احتضار چنین گفت: سه چیز انجام دادم که ای کاش انجام نمی‌دادم، یکی از آن سه چیز: آرزو می کردم که ای کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمی‌کردم.^[52]

ابراهیم بن سیار نظام معتزلی (160-231) در کتاب «الوافی بالوفیات» می گوید: عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد.^[53]

ذهبی در کتاب «میزان الاعتدال» در شرح حال ابن أبی دارم می نویسد: «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابی دارم»، محدث کوفی (م، 357 ق)، -کسی که محمّد بن أحمد بن حماد کوفی درباره او می گوید: «کان مستقیم الأمر عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود- نقل می کند که در محضر او این خبر خوانده شد: عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد.^[54]

عیادت ابوبکر و عمر از حضرت زهرا:

مطابق با آنچه در روایات آمده است ابوبکر به همراه عمر بن خطاب پس از واقعه هجوم و در حالی که حضرت زهرا در بستر بیماری بودند به عیادت آن حضرت آمدند و به ایشان سلام کردند، ولى آن حضرت روى خود را برگردانید و پاسخ آن‌ها را نداد. ابوبکر گفت: اى دختر پیامبر! ما آمده‌ایم تا رضایت شما را بدست آوریم از شما خواهش می‌‌کنیم که ما را ببخشید و از آن چه بر شما رسیده از ما درگذرید! زهرا سلام الله علیها فرمود: «شما اول جواب مرا بدهید، آیا از پیامبر شنیدید که درباره من فرمود: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم. هر که او را بیازارد مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. هر که پس از مرگم فاطمه را بیازارد، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا آزرده است».

آن دو گفتند: آرى شنیدیم، آنگاه فاطمه فرمود: «پروردگارا! شاهد باش این دو نفر مرا آزردند! با شما سخن نمی‌‌گویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و از شما شکایت نمایم».^[55]

برای تفصیل رجوع شود به «عیادت خلفا از حضرت زهرا (س)».

شهادت حضرت فاطمه

حضرت فاطمه سلام الله علیها بر اثر ضربه وارده به آن حضرت در هجوم به خانه شان، پس از چند روز از این واقعه، به شهادت رسیدند. درباره روز شهادت حضرت زهرا(س) در میان کتاب های تاریخی چند نظر وجود دارد. بعضی از مورخین این زمان را چهل روز و کسانی این مدت را شش ماه بعد از وفات پیامبر (ص) ذکر کرده‌اند. همچنین در روایاتی که از ائمه (ع) به ما رسیده است دو تاریخ ذکر شده است که بسیاری از علمای شیعه تاریخ 95 روز بعد از رحلت پیامبر را معتبر تر می دانند. مطابق با این نقل، شهادت آن حضرت در 3 جمادی الاخر سال 11 هجری رخ داد.^[56]

آیه مباهله:

واقعه مباهله واقعه ای مربوط به سال نهم یا دهم هجری است. وقتى مسیحیان نجران از روى لجاجت و عناد سخن پیامبر را درباره یگانگى آفریدگار و شخصیت حضرت عیسی علیه‌السلام نپذیرفتند، آیه نازل شد که: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ». (سوره آل عمران، آیه 61) پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله در موعد مقرر به همراه خویش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها و دامادش حضرت علی علیه‌السلام را آورد.^[57]

علامه طباطبائی در مورد آیه مباهله می گوید: رسول خدا در مقام امتثال این فرمان از «انفسنا» به غیر از علی و از «نسائنا» بجز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از «ابنائنا» بجز حسنین علیهم‌السلام را نیاورد. معلوم می‌شود برای کلمه اول به جز علی علیه‌السلام و برای کلمه دوم به جز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از سوم بجز حسنین علیهم‌السلام مصداق نیافت و کانه منظور از «ابناء» و «نساء» و «انفس» همان اهل بیت رسول خدا بوده، همچنان ‌که در بعضی روایات به این معنا تصریح شده، بعد از آن که رسول خدا نام‌بردگان را با خود آورد عرضه داشت: «بارالها اینان‌اند اهل بیت من»، چون این عبارت می‌فهماند پروردگارا من به‌جز اینان کسی را نیافتم تا برای مباهله دعوت کنم.^[58]

این مطلب را نقلی از روایت مباهله که زمخشری از علمای اهل سنت در تفسیر کشاف از عایشه نقل می کند تایید می نماید: حضرت رسول(ص) در روز مباهله بیرون آمد و عبایی از موی سیاه پوشیده بود چون امام حسن رسید، او را در ذیل عبای خود جای داد، سپس امام حسین رسید، او را نیز در ذیل عبای خود جای داد، و پس از آن، فاطمه و سپس علی؛ آنگاه گفت: «...إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا...» (سوره احزاب/آیه33) (ترجمه: جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند.)^[59]

برای تفصیل رجوع شود به مقاله «مباهله».

آیه تطهیر:

منظور از آیه تطهیر بخش دوم آیه 33 سوره احزاب/33 است که می فرماید: «...انَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا»

این آیه بیان می کند که اراده خداوند بر این امر تعلق گرفته است که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله از هر رجس و پلیدی پاک باشند. تعبیر «یُطهِّرکم» در پى «لِیُذهِبَ عَنکم الرِّجسَ» تأکیدى بر طهارت و پاکیزگى به دنبال دور شدن پلیدى‌ها است و «تَطهِیرًا» که مفعول مطلق است نیز تأکیدى دیگر براى طهارت به شمار مى‌رود. «الرِجسَ» که با الف و لام جنس است، هر گونه پلیدى فکرى و عملى اعم از شرک، کفر، نفاق و جهل و گناه را دربر مى‌گیرد.^[60] مطابق با روایاتی که در منابع شیعه^[61] و برخی از منابع اهل سنت^[62] آمده است، منظوراز اهل البیت علیهم‌السلام؛ خمسه طیبه یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم‌السلام هستند.

آیه مودت:

آیه مودت بخشی از آیه 23 سوره شوری است که می فرماید: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی...».

سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کند وقتى که این آیه نازل شد. گفتند: یا رسول اللّه اقربا و خویشاوندان شما چه کسانى هستند که مودت و دوستى آن‌ها بر ما واجب گردیده است؟ فرمود: على و فاطمه و حسن و حسین.^[63]

برای تفصیل رجوع شود به «آیه 23 سوره شوری».

سوره کوثر:

مطابق با نقل ابن عباس، شأن نزول سوره کوثر آن است که عاص بن وائل پیامبر را نزد درب مسجد الحرام ملاقات نمود و با او گفتگو نمود. گروهى از بزرگان قریش در مسجد الحرام نشسته بودند، هنگامی که عاص بن وائل وارد بر افراد قریش شد در مسجد از او سؤال نمودند که با چه شخصى گفتگو و صحبت مى ‏نمودى؟ عاص پاسخ داد: با «ابتر» سخن می گفتم. و این سخن را بدین علت گفت که در همان ایام فرزند پیامبر از خدیجه بنام عبداللّه وفات نموده بود و کسی که پسر نداشت را ابتر و مبتور مى‏ نامیدند (یعنی کسی که از او نسلی باقی نمی ماند).^[64]

این سوره کوتاهترین سوره قرآن است و متن آن چنین است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (1) إِنَّا أَعْطَینَاک الْکوْثَرَ (2) فَصَلِّ لِرَبِّک وَانْحَرْ (3) إِنَّ شانِئَک هُوَ الْأَبْتَرُ(4)» اى پیامبر، ما به تو خیر و برکت فراوان (فاطمه) عطا کردیم، کنون در برابر این نعمت بزرگ، براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى کن، مسلّما دشمن تو که مى ‏گوید صاحب فرزندى نخواهى شد و بلا عقب خواهى ماند، خود او ابتر و بلا عقب است.

مفسران گویند ظاهر آنست که بمناسبت شأن نزول سوره، مراد از کوثر، کثرت نسل باشد و منظور از آن فاطمه زهرا سلام اللّه علیها است که چهار فرزند مانند حسن و حسین علیهما السّلام و دو دختر داشت و از آنان نیز فرزندانى بسیار بوجود آمدند.^[65]

سوره انسان:

در شأن ‌نزول مشهور سوره انسان از ابن‌عباس آمده است: حسن و حسین علیهماالسلام بیمار شدند. پیامبر صلى الله علیه و آله به همراه جمعى اصحاب به عیادت آنان آمدند و به على علیه‌السلام پیشنهاد کردند تا براى شفاى فرزندان خود نذر کند. على علیه‌السلام و فاطمه علیهاالسلام و کنیزشان (فضه) نذر کردند که اگر آن‌ها شفا یابند سه روز روزه بگیرند. حسنین علیهماالسلام از بیمارى شفا یافتند (و آنان روزه گرفتند در حالى که) چیزى در خانه آنان نبود. على علیه‌السلام از شمعون خیبرى سه صاع جو به قرض گرفت.

فاطمه علیهاالسلام یک صاع آن را آرد کرد و 5 قرص نان پخت. هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت: سلام بر شما اى خاندان محمد صلى الله علیه و آله بى‌توانى مسلمان هستم، غذایى به من دهید، خداوند به شما از غذاهاى بهشتى عطا کند. آنان مسکین را بر خود مقدم داشتند و در آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم را همچنان روزه گرفتند و به هنگام افطار یتیمى بر در خانه آمد و غذاى خود را به وى دادند. در سومین روز نیز به هنگام افطار اسیرى بر در خانه آمد و آنان سهم غذاى خود را به او بخشیدند.

صبح هنگام امام على علیه‌السلام دست حسنین علیهماالسلام را گرفته به نزد پیامبر آورد. پیامبر صلى الله علیه و آله آن‌ها را مشاهده کرد که از شدت گرسنگى مى‌لرزیدند. فرمود: مشاهده چنین حالى در شما براى من بسیار دشوار است، سپس برخاست و به همراهى آنان وارد خانه فاطمه علیهاالسلام شد و دخترش را دید که در محراب ایستاده در حالى که از شدت گرسنگى شکم او به پشت چسبیده و چشم‌هایش به گودى نشسته است. پیامبر صلى الله علیه و آله ناراحت شد. در همین هنگام جبرئیل فرود آمد و گفت: اى محمد این سوره را بگیر. خداوند با چنین خاندانى به تو تهنیت مى‌گوید، آنگاه سوره هل اتى (انسان) را بر او خواند.^[66]

برای تفصیل رجوع شود به «شأن نزول سوره انسان».

برخی از فضایل و مناقب حضرت فاطمه علیهاالسلام طبق روایات چنین است:

1. اشتراک حضرت فاطمه علیهاالسلام با پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهم السلام در مقام عصمت و طهارت (بلکه طبق روایات آن حضرت عصمت کبرای الهی است).
2. اشتراک حضرت صدیقه سلام الله علیها با پدر و همسر و فرزندانش در مجاز بودن به ورود و توقف در مسجد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در جمیع حالاتشان.
3. مادر ائمه اطهار علیهم السلام است.
4. هنگام ولادت فاطمه علیهاالسلام نور او تمام خانه هاى مکه را فراگرفت.
5. نام گذارى زهرا علیهاالسلام از طرف خداوند متعال مى باشد.
6. نام فاطمه بر ساق عرش و درهای بهشت درج شده است.
7. جنگ و یا صلح با آن حضرت مانند جنگ و صلح با پیامبر و على و حسنین است.
8. سیده ى زنان عالم است.
9. دوستى و دشمنى با او مانند دوستى و دشمنى با پیامبر است.
10. آن حضرت محدثه است یعنی فرشتگان با او سخن می‌گفتند.
11. شیعیان آن حضرت به بهشت بشارت داده شده‌اند.
12. مخالفان حضرتش به هلاکت می‌افتند.
13. در روز قیامت همانند پدر و همسر و فرزندانش سواره محشور می‌شود.
14. شفیعه کبرای روز قیامت است.
15. حبّ فاطمه علیهاالسلام همانند حبّ همسر و فرزندان معصومش (که اجر رسالت خاتم الانبیاء است)، بر همگان واجب است.
16. با پدر و همسر و فرزندانش در قبة الوسیله یا درجةالوسیله‌ى بهشت جای دارند.
17. با پدر و همسر و فرزندانش در قبه اى از نور که زیر عرش برپا مى شود و جز پنج تن علیهم السلام کسى را به آن رتبه ى والا راه نیست جای دارد.
18. در صفات و ارزش‌هاى معنوى هم کفو امام على علیه السلام است.
19. بشر از آدم تا خاتم مأمور به توسل به حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام بوده است.
20. هنگام ورود فاطمه علیهالسلام به صحنه محشر، از جانب حضرت حق تبارک و تعالى ندا مى شود: «اى اهل محشر نگاهتان را فروافکنید تا فاطمه عبور نماید».^[67]

1. شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 414
2. کنز العمال ج6 ص219 ؛ الصواعق المحرقة 96
3.  ترجمه مسند فاطمه زهرا سلام الله علیها،ص 25
4.  فرهنگ ابجدی عربی فارسی (ترجمه المنجد)، فواد افرام البستانی؛ ترجمه رضا مهیار، ج1، ص 48
5. بحارالأنوار (ط بیروت)، ج 43، ص 12، ح 6.
6. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص170، ح4740؛ امالی شیخ صدوق، ص 245، حدیث 12
7. مجلسی، بحارالانوار، 1404ق، ج43، ص16
8.  فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ج 1
9. المصباح، شیخ طوسی، طبع هند، ص554
10.  تاریخ الخمیس، ج1، ص277؛ ذخائرالعقبی، ص49؛ مقاتل الطالبیین، ص48.
11. رجوع شود به تاریخ ولادت صدیقه کبرا فاطمه زهرا(س)، سید ضیاء مرتضوى، پیام زن، آبان 1377، شماره80
12.  المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 178، ح 4765. نقل از ولادت فاطمه زهرا(س)، پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی
13.  نک: تاریخ الخمیس، ج1، ص278، و ذخائرالعقبی، ص52.
14.  نک: بحارالانوار، ج43، صص6 ـ 10.
15. تاریخ ولادت صدیقه کبرا فاطمه زهرا(س)، سید ضیاء مرتضوى، پیام زن، آبان 1377، شماره80
16.  مناقب آل ابی طالب؛ ج 3، ص 393؛ تذکره الخواص، ص 306- 307؛ ضیاءالعالمین، ج 2، ص 46.
17. ر. ک: خصائص امیرالمؤمنین علی، ص 228؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ ج 3، ص 393؛ تذکرة الخواص، ص 306؛ ضیاءالعالمین، ج 2، ص 46.
18.  علامه جعفر مرتضی عاملی ، رنج های حضرت زهرا ( سلام الله علیها )، ص29
19. علّامه مجلسى در بحار الانوار، ج 16 ص 78 و 79
20.  زندگانى حضرت زهرا علیها السلام، ترجمه بحار الأنوار ،ص:33
21.  الدر فی اختصار المغازی و السیر،ص27
22.  ترجمه دلائل النبوه،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،ج 2 ص 65-66
23.  سیره ابن هشام، ج 1، ص 375، ابن سعد، طبقات، ج 1، ص 208 و طبرسی، اعلام الوری، ص 49، بیهقی، دلایل النبوة، ج 2، ص 311.
24.  انساب الاشراف ، ج1، ص234
25.  فاطمه زهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ، محمدکاظم قزوینی؛ ص 159
26.  سیره ابن هشام، جلد 1، صفحه 416
27.  مناقب ابن شهر آشوب، جلد 1، صفحه 71
28. صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 8
29.  بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏19، ص64-66
30.  بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏19، ص66
31.  امین، سید محسن ، أعیان الشیعة، ج 1، ص 313، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406 ق
32.  انصاری، اسماعیل،الموسوعة الکبرى عن فاطمة الزهراء،ج‌4،ص21، دلیل ما، قم، 1428ق
33. پ ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب ، ج 4، ص 1893، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، 1412/1992.
34.  ابن سعد، طبقات، ج 8، ص 11،در سنن نسائی آمده است: پیغمبر(ص) در پاسخ آنان گفت: «فاطمه خردسال است» و چون علی(ع) او را از وی خواستگاری کرد، پذیرفت.(نسائی، سنن، ج 6، ص 62؛ فاطمـه الزّهراء، ص 25، ج 2)،الصواعق المحرّقه، ص 162 و رجوع به انساب الاشراف، ص 402 شود،بحار، ص 92 و نک: فصل «گزیده ای از شعرای عربی».
35. الأمالی للطوسی : ص 39 ح 44 ، بشارة المصطفى : ص 261
36.  بحارالانوار ج 43/ 107
37. حسن زاده آملی؛ حسن، شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة، ص178
38.  بحارالانوار، ج 43
39.  ناسخ التواریخ ، حالات حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، ص417
40.  فضائل الزهراء، ص 77
41. زندگانى حضرت زهرا علیها السلام (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار)، ترجمه نجفى، ص169
42.  رجوع شود به صفحه «اتمام حجت امام علی علیه السلام با اصحاب»
43.  طبری، 2: 443 و 444 و 446 و در چاپ اروپا، 1: 1819 و 1820 و الریاض النضره، محبّ الدّین طبری، 1: 167 و تاریخ الخمیس، 188: 1 و ابن ابی الحدید، 2: 122 و 132 و 134 و 58 و 6: 2 و کنزالعمال، 3: 128.
44. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج2، ص105.
45. ابن‌ ابی‌الحدید، شرح نهج‌ البلاغه، 1378ق، ج2، ص21.
46.  کلینی، اصول کافی، 1369ش، ج1، ص543؛ شیخ مفید، المقنعة، 1410ق، ص289 و 290
47.  صحیح بخاری، جلد 5، ص 198
48. بحارالانوار، ج 29، ص 645-646
49.  فیض کاشانی، نوادر الاخبار، تحقیق مهدی انصاری قمی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى‏، تهران‏، چاپ اول، 1371 ش‏، ص 183
50.  انساب الأشراف، دار معارف، قاهره، ج1، ص586
51.  الامامه و السیاسه، ج 1، ص12
52.  معجم کبیر طبرانی، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج1، ص62، شماره حدیث 34: «أمّا الثلاث اللائی وددت أنی لم أفعلهنّ، فوددت انّی لم أکن أکشف بیت فاطمة و ترکته»

عقد الفرید، ابن عبد ربه، چاپ مکتبة هلال، ج4، ص93: «وددت انّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی و إن کانوا اغلقوه علی الحرب.»

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، چاپ مصر، ج2، ص46 و 47: «وددت انّی لم أکن کشفت عن بیت فاطمة و ترکته ولو أغلق علی الحرب.»

مروج الذهب، مسعودی، چاپ دار اندلس، بیروت، ج2، ص301: « فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً!»

53.  الوافی بالوفیات:، ج6، ص17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانی، ص57
54. میزان الاعتدال، ج3، ص459:«انّ عمر رفس فاطمة حتی أسقطت بمحسن.»
55. اعلام النساء، ج 3، ص 1214-1215.
56.  تاریخ دقیق شهادت حضرت زهرا (ع) کدام است؟، سایت اسلام کوئست
57.  شیخ مفید، الإرشاد، ج‏1، ص166 تا 169. برای مشاهده اسناد روایت در منابع شیعه و سنی رک: تفسیر آیه «مباهله» از دیدگاه اهل بیت(ع) و اهل سنت، ایلقار اسماعیل زاده، طلوع، شماره 10 و 11 در دسترس در سایت حوزه، بازیابی: 15 اسفند 1396
58.  المیزان فى تفسیر القرآن، ج‌3، ص237
59.  زمخشری، تفسیر الکشاف، ج1، صص 369-370
60.  المیزان، ج‌ 16، ص‌ 312.
61.  به عنوان نمونه: کلینی، الکافی، ج 1، ص 286 ـ 287‌؛ شیخ صدوق، الخصال‌، ص 403، حدیث‌ 113‌، و ص 580، حدیث 1؛ شیخ‌ طوسی‌، الامالی‌، ص 368‌ و 783‌؛ طبرسی، مجمع البیان، ج7 ص559 و ج8 ص 357.
62.  طبری، جامع البیان، ج 12، جزء 22، ص 6؛ ابن ابی حاتم رازی، تفسیر القـرآن العـظیم، ج 9، ص 3131، حدیث 17673؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم‌، ج 3، ص 494؛ نیشابوری، اسباب النزول، ص 295؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج 6، ص 604؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 416.
63. ابن حنبل، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، 1433ق، ص295.
64.  انوار درخشان در تفسیر قرآن، محمد حسینى همدانى، ج‏18، ص308
65.  انوار درخشان در تفسیر قرآن، محمد حسینى همدانى، ج‏18، ص309- اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج‏14، ص 244 - المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏20، ص 370 - مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص: 836
66. الکشاف، ج 4، ص 670؛ مجمع البیان، ج 10، ص 611 ـ 614؛ روح المعانى، مج 16، ج 29، ص 269 ـ 270.
67.  منبع این بخش کتاب فاطمه زهرا سلام الله علیها نوشته علامه عبدالحسین امینی می‌باشد.

 

ترجمه عربی

بسم الله الرحمن الرحیم

كوثر الله (مقدمة موجزة لحضرة فاطمة الزهراء عليها السلام)

مقدمة موجزة لحضرة فاطمة الزهراء عليها السلام

حضرة فاطمة الزهراء عليه السلام (5 بعث - 11 شهرًا قمريًا) هي الفتاة الحبيبة لنبي الإسلام صلى الله عليه وسلم ، وحضرة خديجة زوجة الإمام علي عليه السلام ، والدة الإمام الحسن والإمام الحسين عليه السلام. حضرة فاطمة معصومة وأحد عشر من الأئمة الشيعة من ذريتها. نزلت آيات وسور من القرآن الكريم مثل سورة كوثر وسورة إنسان وآية الطهارة وآية ماود تكريما لحضرة فاطمة وزوجتها وأولادها ، وسميت بأهل البيت رسول الله. وبحسب رواية عن الرسول الكريم ، فإن الصداقة والعداء مع حضرة فاطمة يعني الصداقة والعداء للنبي ، وفي رواية أخرى أطلق عليها اسم "سيدة النساء العلمين".

وقد دافعت حضرة فاطمة صلى الله عليه وسلم بعد وفاة نبي الإسلام بشدة عن حق زوجها في الخلافة التي أمرها الله واستشهدت أثناء هجوم عمر بن الخطاب على منزلها (نصرة خلافة). أبو بكر).

 

موقف أم العيمة

اسم فاطمة

الألقاب: زهرة ، السيدة نيسة العلمين ، بيتول ، صديقة ، طاهرة ، إلخ.

الألقاب: أم أبيها ، أم الأيمة ، أم الحسن ، أم الحسين ، أم المحسن.

والد الرسول محمد صلى الله عليه وسلم

 

والدة أم المؤمنين خديجة كوباري (عليها السلام).

الذكرى العشرين لميلاد جمادى الآخر بخمس سنوات على النبي صلى الله عليه وسلم

مسقط رأس مكة

 

فترة الإمامة -

العمر الافتراضي 18 سنة

تاريخ الاستشهاد 3 جمادي الثاني 11 هجرية

سبب الاستشهاد كان صفعة للنبي في الاعتداء على منزله

القاتل من قبل المهاجمين لمنزله

مدفان منورة

محتويات

• 1 الأسماء والألقاب والألقاب

o 1.1 معنى فاطمة

o 1.2 الألقاب والألقاب

• 2 سيرة ذاتية لحضرة فاطمة

o 2.1 ولادتك

o 2.2 حضرة الزهراء في زمن الرسول الكريم

o 2.3 الزواج من أمير المؤمنين

o 2.4 حياة حضرة الزهراء وأمير المؤمنين

o 2.5 حضرة فاطمة بعد النبي

o 2.6 استشهاد فاطمة

• 3 آيات نزلت على شرف حضرة فاطمة

• 4 فضائل حضرة فاطمة

• 5 تعليق

• 6 روابط

الأسماء والألقاب والألقاب

تم ذكر العديد من الألقاب له في المصادر. قيل في حديث الإمام الصادق عليه السلام: تسعة أسماء لفاطمة عند الله تعالى: فاطمة ، صدقة ، مباركة ، طاهرة ، راضية ، مرزية ، محدث ، زهراء. [1]

معنى فاطمة

سماها الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم بفاطمة. كلمة فاطمة هي اسم موضوع مشتق من المصدر "فاطمة". فاطمة في اللغة العربية تعني القطع والقطع والانفصال. وأما سبب هذا الاسم فقد جاء في حديث الرسول الكريم صلى الله عليه وآله وصحبه وسلم: "إن الله تعالى بنت فاطمة وأولادها ومن أحبهم من نار الله". سمعت فاطمة حديداً ، حفظ الله ابنتي فاطمة وأولادها وكل من يحبهم ، "انفصلت عن نار جهنم ، لذلك سميت فاطمة". [2]

وفي موضع آخر ، ذكر سبب تسمية فاطمة على نحو يجعلها منفصلة عن كل شر. [3]

الألقاب والألقاب

من بين ألقابه ، فإن لقب زهرة هو الأكثر شهرة ، وفي بعض الأحيان يأتي مع اسمها (فاطمة الزهراء). الزهراء هي أنوثة الأزهر ، أي: النيرة ، ذات الوجه المشرق ، ذات اللون الأبيض النقي ، القمر الساطع. [4]

سألوا الإمام الصادق (ع) لماذا سميت فاطمة الزهراء؟ قال: لأن فاطمة كانت هكذا حتى إذا وقفت في المحراب أضاء منها نورها على أهل السماء كما أضاءت النجوم لأهل الأرض. [5]

ومن ألقاب الرسول الكريم ، التي تدل على مكانته الرفيعة ، لقب السيدة نساء العلمين (سيدة نساء العالم) التي سماه الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم. [6]

ومن ألقاب هذا النبي: أم الحسن ، أم الحسين ، أم المحسن ، أم الأيمة ، [7] أم أبيها ، أم الخير ، أم المؤمنين ، أم الأخيار ، أم الفضيل ، أم الأزهر ، أم العلوم ، أم الأسماء. [8]

لمزيد من التفاصيل راجع مقال: "ألقاب حضرة فاطمة عليها السلام".

سيرة حضرة فاطمة

ولادة

الأحاديث التي أحاطت بسنة ميلاد حضرة الزهراء (صلى الله عليه وسلم) عديدة ومختلفة ، لكن هناك ثلاث حالات أكثر شهرة: خمس سنوات قبل المولد ، والسنة الثانية للميلاد ، والسنة الخامسة للنبي. ولادة. قال الشيخ الطوسي في وصفه لأحداث شهر جمادي آل ثاني:

"في اليوم العشرين من جمادى الثانية ، السنة الثانية من المبسط ، جاءت ولادة فاطمة (عليه السلام) في بعض الروايات ، وفي رواية أخرى ذكرها في السنة الخامسة ، وعامة الناس (من السنة) أن مولد النبي كان قبل الموباست بخمس سنين ". [9]

كما قال الشيخ الطوسي ، اشتهرت بين المؤرخين السنة ، السنة الخامسة قبل مباعث. وقد ذكر البعض أنها تتزامن مع سنة تجديد بناء الكعبة المشرفة ، أي السنة الخامسة قبل النبي. [10]

ومن علماء الشيعة اعتبر الشيخ مفيد ولادة الرسول الكريم في السنة الثانية من النبوة ، وفضل الكافامي هذا القول أيضا. في كتاب المستردك نقلاً عن الإمام جعفر الصادق (صلى الله عليه وسلم): "ماتت فاطمة عن عمر 21 وولدت للنبي صلى الله عليه وسلم 41 سنة". [12]

القول الثالث ، الذي يبدو أنه يحظى بشعبية بين علماء الشيعة (بالطبع يتفق معه بعض علماء السنة أيضًا) [13] وهناك عدة أحاديث تشير إليه ، يعتبر أن السنة الخامسة بعد مباعت هي وقت الولادة. 14 [ 15]

ومن بين هذه الأقوال لا يمكن قبول الوعد قبل النبوة بخمس سنوات للأسباب التالية:

• ذكر المؤرخون أن جميع أبناء خديجة عليه السلام ولدوا بعد المولد النبوي. [16]

• وروى النسائي أنه لما تقدم أبو بكر وعمر على فاطمة ، رفضهما النبي صلى الله عليه وسلم بحجة أن فاطمة صغيرة ، وولد البعث في هذه الحالة في سنه. يجب أن يكون وقت الخطوبة ، الذي كان وفقًا لجميع المؤرخين بعد الهجرة ، حوالي ثمانية عشر أو تسعة.

كن عشر سنوات. في حين أن الشخص في هذا العمر لا يسمى صغيرًا. [18]

وبحسب بعض الروايات ، أمر الله رسول الله صلى الله عليه وسلم بالابتعاد عن حضرة خديجة (عليه السلام) أربعين يومًا وليلة قبل أن يفرز حيوان منوي حضرة الزهراء (عليه السلام). قضى هذه الأيام صائماً وعبادة ، وفي نهاية هذه الخلوة الأربعين نزل جبرائيل على رسول الله صلى الله عليه وسلم ، وبينما كان يحضر معه طعاماً ، قال للنبي: بأمر الله بهذا الطعام. بأمر الله جئت بك من السماء افطر. ففطر رسول الله صلى الله عليه وسلم بهذا الطعام وبعد أن أفطر ذهب إلى بيت خديجة وفي نفس الليلة ولدت نطفة فاطمة النقية. [19]

يقال في حديث أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لفاطمة صلى الله عليه وسلم وهي تحملها خديجة: يا خديجة! لقد بشرني جبرائيل بأنها بنت ، وقالت إنها أصل جيل طاهر ومبارك ، وقد أمر الله تبارك وتعالى أن يقوم جيلي بها ويستقر من خلالها ، وأمر أن يكون أولادها بعد ذلك. انقطاع الوحي والإمام وأن يكونوا خلفاء الله في الأرض. [20]

حضرة الزهراء في زمن الرسول الكريم

في مكة:

اختلطت حياة حضرة فاطمة (عليها السلام) بالعديد من المصاعب والمعاناة والمشاكل منذ بداية طفولتها. لم يمر أكثر من عامين على حياة حضرة الزهراء (ع) عندما حاولت قريش قتل رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) فتصبح أبا طالب ودافع عن حياة رسول الله صلى الله عليه وسلم وصلى الله عليه وسلم). فيما عدا أبو الحب وأبو سفيان بن حارث بن عبد المطلب ، فقد ذهبوا إلى شعب. [22] وردا على هذه الخطوة قطعت قريش العلاقات الاقتصادية والاجتماعية والأسرية معهم. استمر هذا الحصار لمدة ثلاث سنوات. [23] وبحسب التقارير التاريخية لمن كانوا داخل الفروع ، فقد كانوا في وضع صعب ، ولم يتمكنوا من تلبية احتياجاتهم ، وحتى قريش منعت دخول الطعام والماء إلى لهم [24].]

في السنة العاشرة من النبوة ، بعد خروج بني هاشم من فروع أبي طالب وتحسن حالهم ، توفي حضرة أبو طالب (عليه السلام) وبعد ذلك بأيام قليلة ، بينما حضرة فاطمة ، السلام عليكم ورحمة الله وبركاته. عليه ، كان عمره أكثر من خمس سنوات ، توفيت والدته حضرة خديجة (عليه السلام). يقال في الرواية أن النبي صلى الله عليه وسلم نزل قبل الدفن إلى قبره وفاطمة ممسكة بحجر النبي وتدور حول الأب وتسأل: أيها الأب يوحنا! أين أمي وترك النبي سؤاله بلا إجابة. كان يذهب للآخرين ويسألهم عن أمه المحبة ، فلما نزل جبريل وأخبر النبي: "ربك يأمرك أن تنقل سلامنا إلى فاطمة ، فقال: أمه" خديجة "الآن في الجمال. وجنة الله المنعشة .. وهي ابنة "عمران" وأم "المسيح" بجانب "آسيا" و "مريم". واحتضن النبي فاطمة وأعطاها رسالة الله. [25]

بعد وفاة حضرة خديجة صلى الله عليه وسلم ، كانت سنوات وجود الرسول في مكة مليئة بالمضايقات والإهانات وجهود الأعداء المتواصلة للقضاء على الإسلام والمسلمين. تارة يرش الأعداء قساة القلوب التراب أو الرماد على رأس النبي صلى الله عليه وسلم ، فعندما يأتي الرسول إلى البيت ، تمسح فاطمة (صلى الله عليه وسلم) التراب والرماد عن رأس أبيه ووجهه ، قال الرسول صلى الله عليه وسلم: "يا ابنتي! لا تحزن ولا تذرف الدموع لأن الله حامي والدك ". [26]

وبحسب الرواية ، فإن الأعداء تجمعوا في حجر إسماعيل وأقسموا للأصنام أنهم سيقتلون محمد أينما وجدوا. وسمعت فاطمة (عليه السلام) هذا الخبر وأبلغت والدها أن يعتني بنفسه. [27]

جاء في صحيح البخاري: أن أبو جهل حرض حفنة من بلطجية مكة على جلب بطن شاة ورميها على رأس النبي وهو صلى الله عليه وسلم يسجد في المسجد الحرام. وضحك أبو جهل والناس من حوله واستهزأوا بالنبي. رأى بعض الرفاق المشهد ، لكن العدو الذي لا يرحم كان مستعدًا لدرجة أنهم لم يتمكنوا من الدفاع عن أنفسهم. وصل هذا الخبر إلى آذان ابنته الصغيرة فاطمة (عليه السلام) ، وسرعان ما جاءت إلى المسجد الحرام وبشجاعتها الخاصة عاقبت أبو جهل ورفاقه بالسيف وشتمهم. [28]

الهجرة الى المدينة المنورة:

بعد وفاة أبي طالب وعدم دعم بني هاشم لرسول الله صلى الله عليه وسلم ، لم تعد مكة مكانًا آمنًا لهم وكان هناك احتمال لقتلهم في أي لحظة. بعد أن أسلم بعض أهل يثرب وأعلنوا ولائهم لرسول الله (صلى الله عليه وسلم) مرتين في العقبة ، قرر رسول الله صلى الله عليه وسلم الهجرة إلى المدينة المنورة. خرج النبي صلى الله عليه وسلم إلى المدينة المنورة مع ذبيحة أمير المؤمنين علي (صلى الله عليه وسلم) ليلة ليلة المبيت ، وفي تلك الليلة قررت قريش. لقتله.

في تلك الليلة ، قال النبي صلى الله عليه وسلم لعلي (صلى الله عليه وسلم) أن يصرخ صباحًا ومساءً على سفح الجبل: من له توكل على محمد ، تعال حتى نعيد إليه ثقته. فقال له: عليّ. من الآن فصاعدا ، لن ترى أي شيء يستاء من قريش للانضمام إلي. لذا ادفع ثقتي أمام الناس وبصراحة. أستودع ابنتي فاطمة إليك ، وأعهدكما إلى الله ؛ أتمنى أن يحميك.

وبعد وصول رسول الله صلى الله عليه وسلم ، استقر في بيت عمرو بن عوف ، وعندما عرض أبو بكر الذهاب إلى المدينة ، رفض وقال: لن أدخل المدينة حتى ابن أخي (أي علي السلام). عليه) ودع ابنتي فاطمة تأتي إليّ ". ولما حل الليل انفصل أبو بكر عن رسول الله صلى الله عليه وسلم ودخل المدينة المنورة وبقي النبي في قباء. مكث وكتب رسالة إلى علي (ع) وطلب منه الانضمام إليهم. عندما وصلت الرسالة إلى أمير المؤمنين (ع) ، انطلق حضرة فاطمة ووالدته فاطمة بنت أسد وفاطمة بنت الزبير بن عبد المطلب ، تلاهما أيمن بن أم أيمن (عبد رسول الله) وأبو. وقيد رسول الله صلى الله عليه وسلم انضموا اليهم. فلما علمت قريش بعثوا ببعض الناس وراء النبي وأصحابه وحاولوا إجبار الإمام علي (صلى الله عليه وسلم) على إعادة القافلة إلى مكة. وسلك حضرة علي (عليه السلام) وأصحابه الطريق إلى المدينة المنورة وبعد فترة وصلوا إلى دجنان. مكثوا هناك طوال الليل وعبدوا الله طوال الليل ، واقفين أو جالسين وحتى مستلقين على جانبيهم. في الصباح ، بدأوا من جديد في طريقهم إلى المدينة المنورة ووصلوا إلى كل مكان يعبدون فيه. [29]

در روایت ابو عبیده از پدرش و ابن ابی رافع آمده است که: در شأن آنها قبل از رسیدنشان به پیامبر این آیات نازل گردید: «الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا ...» « أولئك الذين يقفون ويجلسون وينامون يتذكرون الله ويفكرون باستمرار في خلق السماوات والأرض يا رب ما خلقت هذا عبثًا ... "(آل عمران ، 191) على حد قوله: فاجيبهم ربي اني لا اضيع عمل ذكر ولا انثى. هذا "الذكر" علي عليه السلام و "الانثى" فاطمة عليها السلام و "بعض مني هو بعض "يشير إلى حقيقة أن علي من فاطمة. [30]]

الزواج من أمير المؤمنين

لم يذكر علماء الشيعة أكثر من أربعة عشر عامًا عند تحديد عمر حضرة فاطمة (عليه السلام) وقت الزواج. [31] يعتقد معظم علماء الشيعة أن سن حضرة فاطمة (عليه السلام) كان 9 أو 10 أو 11 سنة على الأكثر وقت الزواج. [32]

تزوج من الإمام علي (صلى الله عليه وسلم) الذي يبلغ من العمر 21 عاما حسب بعض المصادر ، وقد أعلنا السلام وسمعا كلاهما نفس الجواب من الرسول ، وهو ينتظر الوحي الإلهي عن صلاة الزهراء. الزواج. [34]

في الأحاديث ، عندما ذهب حضرة علي (صلى الله عليه وسلم) لخطبة فاطمة صلى الله عليه وسلم ، ذهب الرسول إلى فاطمة وقال: "علي بن أبي طالب من قرابته وفضله وفضله. الإسلام تعلمون ، وقد طلبت من الله أن يتزوجكم "أفضل خلقه وأحبابهم ، علي خطبك. ما رأيك؟"

فاطمة (صلى الله عليه وسلم) بقيت صامتة ولم تقلب وجهها ، ولم ير نبي الله في وجهها اشمئزازاً. فقام وهو يقول: "الله أكبر!" صمته [علامة] على رضاه ".

فجاءه جبريل عليه السلام فقال: يا محمد! تزوجها من علي بن أبي طالب ، لأن الله فضل هذين معا. [35]

عن الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم أنه خاطب عليّ صلى الله عليه وسلم فقال: لولاك يا علي ، فلتستريح فاطمة على الأرض: [36] يا علي إن لم تكن لك ، فاطمة ما كانت لتستريح على الارض ".

وقد قال العلامة حسن زاده أمولي في تفسير هذه الرواية: `` الزواج على الاكتفاء - أن يكون كافيا الرجل والمرأة - ولا مجال للزواج غير المعصوم من المرأة المخطئة. [37) ]

لمزيد من التفاصيل ، راجع: "زواج حضرة علي (ع) وحضرة فاطمة (ص)".

حياة حضرة الزهراء وأمير المؤمنين

حضرة الزهراء (صلى الله عليه وسلم) والإمام علي (عليه السلام) زوجان بريان وخالٍ من الأخطاء. لذلك فإن حياته حياة كاملة ، مليئة بالنقاء وخالية من العيوب والأخطاء. من الروايات القليلة التي تم الحصول عليها في هذه الحالة ، يبدو أن سلوكهم مع بعضهم البعض ومع أطفالهم كان على أفضل وجه ومليء بالحب والاهتمام. وهذان الاثنان رتبوا كل شؤونهم بأمر الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم.

الرضا عن بعضنا البعض:

أمير المؤمنين صلى الله عليه وسلم في وصف حياته مع حضرة فاطمة صلى الله عليه وسلم يقول: أقسم بالله أنه في كل حياتنا معًا ، لم أغضب أبدًا على فاطمة ولم أجبرها أبدًا. لها أن تفعل أي شيء ... ولم يغضب مني ولم يعصني في شيء. كان من هذا القبيل أنه كلما نظرت إليه ، كانت أحزاني تزول. [38]

تقسيم العمل:

جاء حضرة علي (صلى الله عليه وسلم) وفاطمة (عليه السلام) إلى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) وطلبا منه ترتيب الخدمات المنزلية والمعيشية لكل منهما. كلف الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم فاطمة (صلى الله عليه وسلم) بالخدمات داخل البيت وترك خارج البيت لعلي (عليه السلام).

قالت حضرة فاطمة (عليها السلام): الله وحده يعلم مدى سعادتي لأن رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يشغلني بأشياء لا يستطيع إلا الرجال التعامل معها (سخرية من الحقيقة). أن النساء لديهن القدرة على الحمل ليس لديهن عبء الحياة الباهظة).

عن الإمام الصادق (عليه السلام) أنه قال: كان حضرة أمير (صلى الله عليه وسلم) يجلب الحطب وجلب الماء والكنس ، وكانت فاطمة الزهراء (عليه السلام) تطحن وتعجن. العجين واخبز الخبز. [41]

تحمل مصاعب الحياة:

يتضح من الروايات والتقارير التاريخية أن حياة هذا الزوه كانت مصحوبة بمصاعب وطبعا صبره في مواجهة هذه المشقات.

أطفال:

مما لا شك فيه أنه لا توجد حياة في العالم أغلى وأغلى من حياة هذين النبلاء. ثمرة هذه الحياة هي شجرة الإمامة. أنجب أمير المؤمنين وحضرة زهرة (عليه السلام) ثلاثة أبناء وبنتان

نيد. أبناء هذين النبلاء هم:

1. الإمام الحسن (ع) هو الإمام الشيعي الثاني الذي ولد في السنة الثالثة للهجرة.

2. الإمام الحسين (ع) هو ثالث إمام شيعي من مواليد السنة الرابعة للهجرة.

3. حضرة زينب (عليها السلام) التي جاءت إلى دينا في السنة الخامسة للهجرة.

4 - حضرة أم كلثوم (عليه السلام)

5. حضرة محسن (ع) أول شهيد على طريق الولاية ، أجهضت في بطن أمها واستشهدت جراء الضربة التي أصابت حضرة الزهراء (ع).

حضرة فاطمة بعد النبي

عملية اغتصاب الخلافة:

على الرغم من أن الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم قد عين حضرة علي خلفًا له قبل وفاته في أماكن مختلفة بما في ذلك غدير خام ، ولكن بعد نشر خبر وفاة النبي (صلى الله عليه وسلم) ، بينما علي (صلى الله عليه وسلم) وبعض من الصحابة كانوا يستعدون لحمام النبي ودفنه ، اجتمعت جماعة من الأنصار في سقيفة بني سعيدة ، وأرادوا تنصيب سعد بن عبادة شيخ خزرج خليفة لرسول الله. عند سماع هذا الخبر هرع أبو بكر وعمر وأبو عبيدة جراح إلى الصقيفة. وبعد تبادل الكلمات بين الناس الحاضرين من قبائل أوس والخزرج ، الذين كانوا يواجهون بعضهم البعض في هذه العملية ، والقليل من المهاجرين الحاضرين في الاجتماع الذين ادعوا أنه وفقًا لكلام الرسول ، يجب أن يكون الأئمة من قريش أخيرًا استطاع أبو بكر وعمر وأبو عبيدة أداء يمين الولاء لأبي بكر خليفة للمسلمين بمساعدة أجواء الخصومة بين أوس والخزرج - رغم تعيين علي (عليه السلام). له) النبي - من أهل الصقيفة.

وقد قوبل ذلك باحتجاجات أهل البيت ورفاقه. يقال في الأحاديث أن الإمام علي عليه السلام وحضرة الزهراء (ع) وحسنين (ع) كانوا يذهبون إلى أبواب منازلهم ليلاً لإكمال الحج مع الصحابة ، حادثة الغدير وكلام الرسول في حقه جعلهما يدافعان عن نفسه ، يدعو بحقه. [42]

كما ورد أن بعض الصحابة رفضوا البيعة جلسوا في منزل حضرة الزهراء (عليه السلام) كعلامة احتجاج. اكتشف الخلفاء الأول والثاني أن جماعة من المهاجرين والأنصار اجتمعت مع علي بن أبي طالب في بيت فاطمة بنت رسول الله ، فجاءوا مع جماعة واقتحموا المنزل.

يقول الطبري: فأسرع الزبير (ابن عم الإمام علي) إلى مواجهته بسيف مسلول ، لكن قدمه انزلقت وسقط السيف من يده إلى الأرض. فهاجمه المهاجمون واعتقلوه. ونص الطبري في هذه الحالة هو كالتالي: بيع النناس واستشباطه للبيعة والتخلف علي والزبير وأختارتا الزبير سيفا وقلعة لا ماداها حتي يابيع العلي. تكلم أبو بكر وعمر. قال عمر: خذ سيف الزبير صاحبها إلى الحجار. [43]

دخل عمر ومهاجمون آخرون المنزل بعنف. في غضون ذلك ، هدد حضرة فاطمة (عليها السلام) المهاجمين بأنهم إذا لم يغادروا المنزل فإنها ستشتكي إلى الله ، ويبايع أبو بكر. [45]

اغتصاب فدك:

بعد حادثة السقيفة واغتصاب الخلافة ، كان من أولى أعمال الخليفة إخراج فدك من ملك الزهراء (عليه السلام) وأمير المؤمنين (عليه السلام). فأمر أبو بكر بطرد أعوانه وعماله من فدك وضمه إلى بيت المال. [46] ولتبرير عمله جاء برواية لم يروها أحد من الصحابة والرواة إلا له. جاء في صحيح البخاري أن أبو بكر قال في رده على حضرة الزهراء (عليها السلام) الذي اعترض على فعله: لا نترك ميراثًا ، فما بقي منا فهو صدقة. [47]

بعد اغتصاب حضرة الزهراء فدك (عليه السلام) ، جاء حضرة الزهراء (عليه السلام) إلى أبي بكر مع مجموعة من النساء وقال: أتريد أن تأخذ الأرض التي أعطاني إياها أبي رسول الله؟ ؟! طلب أبو بكر من دوات أن يكتب أن فدك لفاطمة. دخل عمر وقال له: يا الخليفة نبي الله! لا تكتب وثيقة فدك لزهراء إلا إذا قدمت شاهدًا على ادعائها.

قال حضرة فاطمة (عليه السلام): يشهد علي وأم أيمن دعائي. قال عمر: لا تجزئ شهادة الأجنبية غير الفصاحة. يشعل علي النار في عجينته. عاد حضرة فاطمة بغضب. [48]

بعد أن فشل حضرة الزهراء (عليهم السلام) في استعادة فدك من الخليفة بوثيقة وشهادة ، لبست الحجاب ولفت نفسها في خيمة وسارت باتجاه المسجد مع مجموعة من النساء. كان حضرته قد اختبأ ، ومثل رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يسير بلا عيب حتى جاء على أبي بكر. كان أبو بكر جالسا في المسجد وتجمع مجموعة من المهاجرين والأنصار. وعلق ستارة في المسجد لإبعاد الرسول الكريم عن أعين الغرباء ، ووقفت فاطمة عليه السلام وألقت خطبة الفدقية في مسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم.

الاعتداء على منزل حضرة زهرة:

وبحسب ما ورد بالتفصيل في المصادر الشيعية ، فإن نظام الخلافة ، بعد حصوله على الولاء من الناس بشتى الطرق ، لجأ إلى الإمام علي (عليه السلام) ليبايعه بأي شكل من الأشكال. أرسل الخليفة عمر وآخرون إلى باب بيت الإمام علي (صلى الله عليه وسلم) ويسألونه من اعتبر الخلافة حقه بحكم الله ورسالة الرسول الكريم ، صلى الله عليه وسلم ورفض البيعة لأبي بكر .. زيد - اصطحبهم إلى المسجد للبيعة. اقتحموا منزل فاطمة عليه السلام بالقوة واعتدوا عليها بالضرب ، وسحبوا علي (عليه السلام) بعنف إلى المسجد ليبايعوها.

فايز كاشاني في نوادار الاخبار يستشهد بنوعية هذا الحدث نقلا عن مصادر "اطلاعت نيران الاحزان" كالتالي: عمر جمع جماعة وجاء معهم الى منزل امير المؤمنين عليه السلام. له. جاءوا إلى الباب الخلفي وكان مغلقًاصرخوا يا علي ، اخرج! الخليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم لما لم يفتح لهم باب البيت احضروا الحطب وسكبوه خلف باب البيت واشعلوا النار فيه. وقتها صاح عمر: أقسم بالله إن لم تفتح الباب أشعله. عندما أدرك حضرة الزهراء (عليه السلام) أنهم يحرقون منزلها ، قامت وفتحت الباب. فدفعوا هذا الباب جانبًا قبل أن يستر النبي نفسه عنهم. فاختبأت فاطمة خلف الباب ، ثم دفع عمر الباب بقوة لدرجة أنه حشرها بين الباب والحائط.

ثم اندفعوا نحو أمير المؤمنين (عليه السلام) واتحدوا عليه حتى أخرجوه من بيته وشدوا ثيابه على رأسه وجروه إلى المسجد. فتدخلت فاطمة بينهم وبين زوجها وقالت: أقسم بالله أني لا أقتل ابن عمي بوحشية وأذهب به ، ويل لك متى خنت الله ورسوله فينا أهل البيت ، بينما رسول الله صلى الله عليه وسلم دعانا لنتبعنا ونكون صديقنا ونتشبث بنا. وقال الله تعالى: "قل إني لا أسألك أجرًا إلا القريب منك ؛ قل: لا أطلب منك أجر إلا صداقة أقاربي.

يقول الراوي: فكان أغلب هؤلاء ترك علي (صلى الله عليه وسلم) من أجل فاطمة (عليهم السلام). فأمر عمر غنفوث بن عمر بجلده. فضربها القنفذ بسوط على ظهرها وعلى جنبيها حتى غابت عن الوعي ، وبقيت آثار تلك السياط على جسدها الكريم ، وكان ذلك الضرب أقوى سبب للإجهاض ، جنين الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم. ) يُدعى محسن. وقد سمى .... [49]

ورفضت بعض المصادر السنية أو نفت رواية هذا الحدث. لكن عددًا كبيرًا منهم أبلغ عن حالات تشير إلى تدنيس منزل حضرة زهرة أو اتخاذ ترتيبات لإشعال النار في المنزل. على الرغم من أنهم لم يغطوا الحادث بالتفصيل. فيما يلي أمثلة على ذلك:

يروي أحمد بن يحيى جابر البغدادي بالازري (ت 270) هذا الحدث التاريخي في كتاب "أنصب الأشرف" على النحو التالي: أرسل أبو بكر علي (عليه السلام) ليبايعه ، لكن علي رفض البيعة. ثم تحرك عمر بالفتيل ، والتقى بفاطمة أمام المنزل ، فقالت فاطمة: يا ابن الخطاب ، أراك تحرق بيتي ؟! قال عمر: نعم ، هذا إعانة بعث بها والدك !! [50]

كتب ابن قتيبة الدينوري (212-276) في كتابه "الإمامة والسياسة": علم أبو بكر بمن رفض البيعة فاجتمع في بيت علي وأرسل عمر من بعدهم. وجاء علي (عليه السلام). ودعوا الجميع للخروج ورفضوا مغادرة المنزل. في هذا الوقت طلب عمر الحطب فقال: تعال إلى الله الذي حياة عمر بيده ، أو أحرق البيت. قال رجل لعمر: يا أبهاف صدر ، هذا البيت فاطمة بنت النبي ، قال: فليكن !! [51]

بعض المصادر الأخرى التي تشير إلى هذا هي:

• تاريخ الطبري ، محمد بن جرير الطبري ، طبعة بيروت ، ج 2 ، ص 443

مؤلف كتاب ابن ابي شيبة ج 8 ص 572

• أغد الفريد ، ابن عبد ربه ، إصدار مدرسة الهلال ، ج 4 ، ص 93.

• فريد الساماتين ، إبراهيم بن محمد جوفيني ، طابا بيروت ، المجلد 2 ، ص 34 ، 35.

كما اقتبس عدد من المصادر السنية مواد تشير إلى وقوع هذا الحدث. أو تحدد أجزاء منه. على سبيل المثال ، يمكن العثور على هذه الرواية عن أبي بكر في عدة مصادر: قال أبو بكر وهو يحتضر: فعلت ثلاثة أشياء لم أفعلها ، أحد هذه الأشياء الثلاثة: تمنيت ألا أدنست زهراء. منزل .52]

يقول إبراهيم بن سير نظام المعتزلي (160-231) في كتاب الوافي بالوفيات أن عمر ضرب فاطمة على بطنها يوم مبايعة أبي بكر. [53]

في كتاب "ميزان العتدال" في سيرة ابن أبي درم ، كتب الذهبي: "أحمد بن محمد" المعروف بـ "ابن أبي درم" ، محدث الكوفي (ت 357 هـ) ، - الشخص الذي محمد بن. يقول عنه أحمد بن حماد كوفي ، فيقول: "كان مستيق عمرو عمي ظهرة": كان من أتباع الصراط المستقيم طوال حياته - يروي أن هذا الخبر قرأ في حضوره: عمر ركل فاطمة فسقطت. الطفل الذي أنجبته في بطنها اسمه محسن.

زيارة أبو بكر وعمر من حضرة الزهراء:

وفي ما ورد في الأحاديث ، جاء أبو بكر مع عمر بن الخطاب لزيارة حضرة الزهراء بعد الغارة ، وبينما كان على فراش المرض وسلم عليه ، فأدار وجهه ولم يجبهما. قال أبو بكر: يا بنت النبي! لقد جئنا لننال رضاك ​​، نطلب منك أن تسامحنا وتجنبنا ما حدث لك! قالت الزهراء صلى الله عليه وسلم: أجبتني أولاً ، هل سمعت النبي يقول عني: فاطمة من جسدي وأنا ملكه؟ من أساء إليه فقد أساء إلي ومن أساء إلي فقد أساء إلى الله. من آذى فاطمة بعد موتي فهو كمن آذاني في حياتي.

قال الاثنان: نعم ، سمعنا ، فقالت فاطمة: يا رب! شاهد ، هذان الشخصان آذاني! لن أكلمك حتى أقابل ربي وأشكو منك ". [55]

لمزيد من التفاصيل ، يرجى الرجوع إلى "زيارة الخلفاء لحضرة الزهراء (ص)".

استشهاد حضرة فاطمة

استشهد حضرة فاطمة صلى الله عليه وسلم بعد أيام قليلة من هذا الحادث جراء الضربة التي أصابته بها أثناء هجوم على منزله. هناك العديد من الآراء حول يوم استشهاد حضرة الزهراء (عليه السلام) بين الكتب التاريخية. وقد ذكر بعض المؤرخين هذه الفترة بأربعين يومًا وبعضها بعد ستة أشهر من وفاة النبي صلى الله عليه وسلم. أيضا في التقاليد التي من الأئمة (ع) ذكر تاريخان يعتبرهما كثير من علماء الشيعة أن تاريخ 95 يوماً بعد وفاة الرسول صلى الله عليه وسلم أكثر صحة. وبحسب هذه الرواية ، فإن استشهاد ذلك النبي كان في الثالث من جمادى الآخر من سنة 11 هجرية. [56]

الآيات التي نزلت على شرف حضرة فاطمة

آية المبحلة:

حادثة المبلة مرتبطة بالسنة التاسعة أو العاشرة من الهجرية. وقتى مسیحیان نجران از روى لجاجت و عناد سخن پیامبر را درباره یگانگى آفریدگار و شخصیت حضرت عیسی علیه‌السلام نپذیرفتند، آیه نازل شد که: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ على الكذابين. (سورة العمران آية 61) فمن جادلك في المسيح بعد أن علمت حالته فقل: دعنا وأنتم تدعون الأطفال والنساء ومن هم مثلنا ثم مبلة. قوموا (لعنوا بعضهم البعض) لتجعل الكاذبين (والكافرين) يعانون لعنة الله وعقابه.

وقد أحضر النبي صلى الله عليه وسلم الإمام الحسن والإمام الحسين عليه السلام وحضرة فاطمة عليه السلام وصهره حضرة علي عليه السلام. [57]

يقول العلامة الطباطبائي عن آية المبهلة: لم يسلم رسول الله صلى الله عليه وسلم على طاعة هذا الأمر من "إنفصانة" إلا علي من "ناسينة" إلا فاطمة ومن "أبنين" إلا حسنين عليهم السلام. يتبين أن للكلمة الأولى لا مثال إلا علي ، وللكلمة الثانية ما عدا فاطمة عليهم السلام ، وللكلمة الثالثة إلا حسنين عليه السلام والمعنى. من "الأطفال" و "النساء" و "النفس" هو نفس أهل البيت لرسول الله أيضًا ، وقد تم توضيحه بهذا المعنى في بعض الأحاديث ، بعد أن جاء رسول الله صلى الله عليه وسلم بالمذكور. قال الناس معه: البارال أهلي ، لأن هذه العبارة تعني يا رب لم أجد من أدعوه لمبلة .58]

وهذا الأمر يؤكده اقتباس من رواية مبحلة ، رواه الزمخشري ، وهو عالم سني ، في شرح الكشاف على عائشة: أن النبي صلى الله عليه وسلم خرج يوم المبلة وكان يرتدي عباءة من الشعر الأسود. وصل حسن فوجده في ثوبه ثم جاء الإمام الحسين ووضعه تحت ثوبه ، وبعد ذلك فاطمة ثم علي. ثم قال: "... إنامة يريدو ليزهاب أنكم الرجاس أهل البيت ويطهركم ..." (سورة الأحزاب / آية 33) منك أهل البيت وتجعلك تستحق الطهارة. [59]

لمزيد من التفاصيل ، راجع مقال "مباهلة".

آية التنقية:

ومعنى آية الطهارة هو الجزء الثاني من الآية 33 من سورة الأحزاب / 33 التي تقول: ".. ولكن الله يريد أن يضع عليك الرجاسات عليك يا أهل البيت ويطهرك".

تنص هذه الآية على أن إرادة الله أن يكون أهل بيت النبي صلى الله عليه وسلم خالياً من كل نجاسة. وتفسير "يوتاهيركم" بعد "ليوزاهبة أنكم الرجصة" هو تأكيد على الطهارة والنقاء للتخلص من الشوائب ، كما أن "الثيرة" التي هي الشيء المطلق تعتبر تأكيداً آخر على الطهارة. والرجسة ، وهي شبيهة باللم ، فيها أي نوع من النجاسة الفكرية والعملية ، ومنها الشرك والكفر والنفاق والجهل والمعصية ، وهي سنة [62] أي من أهل البيت السلام. عليهم؛ خمسة طيبة تعني النبي صلى الله عليه وسلم وعلي وفاطمة والحسن والحسين.

آية المودات:

آية مود جزء من الآية الثالثة والعشرين من سورة الشوري التي تقول: "قل لن أسألك إلا بموت القريب ...".

يروي سعيد بن جبير عن ابن عباس عندما نزلت هذه الآية. قالوا: يا رسول الله من أقاربك وأصدقائك تجب علينا محبتنا وصداقتهم؟ قال: علي وفاطمة وحسن وحسين. [63]

لمزيد من التفاصيل ، راجع "الآية 23 من سورة الشوري".

سورة كوثر:

في رواية ابن عباس ، فإن كرامة نزول سورة كوثر أن بن وائل التقى النبي عند باب المسجد الحرام وتحدث معه. مجموعة من شيوخ قريش كانوا جالسين في المسجد الحرام ، فلما جاء بن وائل إلى أهل قريش في المسجد سألوه إلى من يتحدث؟ كما أجاب: كنت أتحدث مع أبتر. وقال هذا لكونه في تلك الأيام مات ابن النبي من خديجة اسمه عبد الله ، ومن ليس له ولد يسمى أبتر ومباتور (أي من ليس له ولد). نسل اليسار).

هذه السورة هي أقصر سورة في القرآن ، ونصها كالتالي: بسم الله الرحمن الرحيم (1) إني أرحمك (2) فاصل للربك. وإنهار (3) بل هو الرحمن الرحيم (4) "يا رسول الله لنا بركات كثيرة وبركاته (فاطمة) لقد وهبنا ، الآن أمام هذه النعمة العظيمة ، صل على ربك وجعل ضحى بالتأكيد عدوك الذي يقول لن يكون لك أولاد وسوف تترك وراءك ، هو نفسه هو الأول والأخير.

ويقول المفسرون: من الواضح أنه نظرا لكرامة نزول السورة ، فإن كوثر يشير إلى تعدد الأجيال ، وهو يعني فاطمة الزهراء عليهم السلام ، التي أنجبت أربعة أبناء مثل حسن وحسين عليهم السلام ، وبنتان ، ومنهم ولد كثير من الأطفال .65]

سورة إنسان:

وأما نزول سورة الإنسان المشهورة عن ابن عباس فقد قيل: مرض الحسن والحسين عليه السلام. وقد جاء النبي صلى الله عليه وسلم لزيارتهم جماعة من الصحابة واقترح على علي صلى الله عليه وسلم نذرًا بشفاء أولاده. نذر علي (صلى الله عليه وسلم) وفاطمة (عليه السلام) وخادمتهما (فضحة) أنهما إذا إذا وجدوا فا ، صوموا لمدة ثلاثة أيام. وقد شفي حسنين عليه السلام من مرضه (وصاموا) ولم يكن في بيتهم شيء. استعار علي (صلى الله عليه وسلم) ثلاث صاسات قمح من شمعون من خيبر.

قامت فاطمة (عليه السلام) بطحنها إلى دقيق لمدة ساعة وخبز 5 أرغفة من الخبز. في وقت الإفطار جاء شحاذ إلى الباب وقال: السلام عليكم يا آل محمد صلى الله عليه وسلم. وضعوا الفقراء أمام أنفسهم ولم يشربوا سوى الماء في تلك الليلة. استمروا في الصيام في اليوم الثاني وفي وقت الإفطار جاء يتيم إلى المنزل وأعطاه طعامه. في اليوم الثالث ، عند الإفطار ، جاء الأسير إلى باب المنزل وأعطوه نصيبهم من الطعام.

وفي الصباح أخذ الإمام علي (صلى الله عليه وسلم) يد حسنين (عليه السلام) وأتى به إلى النبي. ورآهم النبي يرتجفون من الجوع. قال: صعب عليّ أن أرى فيك مثل هذه الحالة ، فقام وصحبهم إلى بيت فاطمة عليه السلام ، فرأى ابنته واقفة في المحراب وبطنها عالق. في ظهرها وغرقت عيناها من الجوع. استاء النبي صلى الله عليه وسلم. وفي ذلك الوقت نزل جبريل وقال: يا محمد خذ هذه السورة. وبارك الله لك بهذه الأسرة ، ثم قرأ عليه سورة هل عتي (رجل). [66]

لمزيد من التفاصيل ، راجع "كرامة سورة الإنسان".

فضائل حضرة فاطمة

في الأحاديث ، فإن بعض فضائل وفضائل حضرة فاطمة (عليه السلام) هي كما يلي:

1. يشترك حضرة فاطمة صلى الله عليه وسلم مع الرسول الكريم أمير المؤمنين الحسن والحسين عليهما السلام في موقف العصمة والطهارة (في الواقع ، حسب رواياتها ، العصمة هي: الكوبرا الإلهية).

2. حضرة صدّيقه صلى الله عليه وسلم ، شارك والده وزوجته وأولاده في السماح بالدخول والإقامة في مسجد الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم في كل ما لديهم. تنص على.

3. هي أم الإمامين الأثر (عليهم السلام).

4. عندما ولدت فاطمة ، ملأ نورها جميع بيوت مكة.

5. تسمية الزهراء عليه السلام من عند الله تعالى.

6. اسم فاطمة مكتوب على ساق العرش وأبواب الجنة.

7. الحرب أو السلام مع هذا النبي مثل الحرب والسلام مع النبي وعلي وحسنين.

8. السيدة عالمة في شؤون المرأة.

9. الصداقة والعداوة معه مثل الصداقة والعداوة للنبي.

10. أن النبي محدث ، أي أن الملائكة كانوا يتحدثون إليه.

11. بُشرَت شيعة ذلك الرسول ببشارة الجنة.

12. سوف يموت خصومه.

13. يوم القيامة يحيط به والده وزوجته وأولاده.

14. شفاعة الكوبرا هي يوم القيامة.

15. حب فاطمة عليه السلام واجبة على الجميع ، مثل حب زوجته وأولاده الأبرياء (وهو أجر خاتم النبي صلى الله عليه وسلم).

16. يوضعون مع والدهم وزوجته وأولادهم في قبة الوسيلة أو مستوى الوسيلة الجنة.

17. يوضع مع أبيه وزوجته وأولاده في قبة نور مقامة تحت العرش ، ولا مكان لأحد إلا خمسة أشخاص عليه السلام لهذه الرتبة الرفيعة.

18. من حيث الصفات والقيم الروحية ، فهو مساوٍ للإمام علي (عليه السلام).

19. من آدم إلى النهاية ، أُمر البشر بالاستئناف إلى حضرة صدقة الزهراء عليه السلام.

20. عندما دخلت فاطمة (صلى الله عليه وسلم) مكان محشر ، دعا الرسول الكريم: "يا أهل المحشر ، أغمضوا أعينكم حتى تمر فاطمة". [67]

هامش

1. الشيخ صدوق ، الخصال ، ج 2 ، ص 414

2. كنز الأمل ، المجلد 6 ، ص 219 ؛ الصواعق الحارقة 96

3. ترجمة فاطمة الزهراء عليها السلام ص 25

4. الثقافة الأبجدية العربية الفارسية (ترجمة المنجد) ، فؤاد افرام البستاني. ترجمه رضا مهيار ، المجلد 1 ، ص 48

5. بيهار الأنوار (ت.بيروت) ج 43 ص 12 ح 6.

6. حكيم نيشابوري ، المستدرك علي الصحيحين ، ج 3 ، ص 170 ، ح 4740 ؛ أمالي الشيخ صدوق ، ص .245 ، الحديث 12

7. المجلس ، بيهار الأنوار ، 1404 هـ ، المجلد 43 ، ص 16

8. فاطمة الزهراء ، بهجة قلب المصطفى ، ج 1

9. المسبح ، الشيخ الطوسي ، طباب هند ، ص 554

10 ـ تاريخ الخميس ج 1 ص 277. العقابي ص 49. مقتل الطالبين ص 48.

11. راجع تاريخ ميلاد الصادقة الكبرى ، فاطمة الزهراء (ع) ، سيد ضياء مرتضوي ، بايام زان ، تشرين الثاني (نوفمبر) 1377 ، العدد 80.

12. المستدرك ، حكيم نيشابوري ، المجلد 3 ، ص 178 ، هـ 4765. حكاية ولادة فاطمة الزهراء (ع) قاعدة معلومات آية الله مكارم الشيرازي

13. انظر: تاريخ الخميس ج 1 ص 278 والعقابي ص 52.

14. انظر: بيهار الأنوار ، ج 43 ، ص 6-10.

15. تاريخ ميلاد الصديقة الكبرى فاطمة الزهراء (ع) ، سيد ضياء مرتضوي ، بايام زان ، نوفمبر 1377 ، رقم 80.

16 - مناقب أبي طالب. المجلد 3 ، ص 393 ؛ تذكير الخواص ، ص 306-307. ضياء العلمين ج 2 ص 46.

17. ر. ك: صفات أمير المؤمنين علي ص 228. مناقب الابي طالب. المجلد 3 ، ص 393 ؛ تذكر الخواص ص 306. ضياء العلمين ج 2 ص 46.

18- علامة جعفر مرتضى عاملي ، معاناة حضرة الزهراء (عليهم السلام) ص 29.

19. العلامة المجلس في بيهار الأنوار ، المجلد 16 ، ص 78 و 79

20. سيرة حضرة الزهراء عليه السلام ترجمة بيهار الأنوار ص 33

(21) ألدر في أختار المغازي والسير ص 27

22- ترجمة الدالاي النبوة ترجمة محمود مهدوي دمغاني المجلد 2 ص 65-66.

23. سيرة ابن هشام ، ج 1 ، ص 375 ، ابن سعد ، طبقات ، ج 1 ، ص 208 ، والطبرسي ، إعلان الواري ، ص 49 ، البيهقي ، الردعال النبوة ، 2 ، ص 311.

24. أنصب الأشراف ج 1 ص 234

25. فاطمة الزهراء عليها السلام منذ ولادتها حتى الشهادة محمد كاظم قزويني. ص 159

26. سيرة ابن هشام ج 1 ص 416

27. مناقب بن شهر عشوب ج 1 ص 71

28. صحيح البخاري ج 5 ص 8

29. بيهار الأنوار (1 - بيروت) ج 19 ص 64 - 66

30. بيهار الأنوار (ط - بيروت) ج 19 ص 66

31 ـ أمين ، سيد محسن ، أعيان الشيعة ، ج 1 ، ص 313 ، دار التقين للصحافة ، بيروت 1406 هـ.

32. الأنصاري ، إسماعيل ، المسوع الكبير على فاطمة الزهراء ، ج 4 ، ص 21 ، ديل ما ، قم ، 1428 هـ.

33. ب.ابن عبد البر ، الاستياب في معرفة السحاب ، ج 4 ، ص 1893 ، بيروت ، دار الجيل ، ج 1 ، 1412/1992.

34. ابن سم ، طبقات ، ج 8 ، ص 11 ، ورد في سنن النسائي: أجابهم النبي صلى الله عليه وسلم: "فاطمة صغيرة" وعندما تقدم عليه علي (ع) قبلها (ناسا). الأول ، سنن ، المجلد 6 ، ص 62 ؛ فاطمة الزهراء ، ص 25 ، المجلد 2) ، السويق المحرَّقة ، ص 162 والرجوع إلى أنصب الأشراف ، ص 402 ، بيهار. ص 92 وانظر: "مختارات من الشعراء العرب" باب.

35. أمالي للتوسي: ص 39 هـ 44 ، بشارة المصطفى: ص 261

36. بيهار الأنوار ، المجلد 107/43

37 - حسن زاده أمولي. حسن ، شرح حكمة الكلمة الفاطمية ، ص 178

38. بيهار الأنوار ، المجلد 43

39 ـ نسخ الطوارخ منزلة حضرة فاطمة (عليها السلام) ص 417.

40. فضيل الزهراء ص 77

41. حياة حضرة الزهراء عليه السلام (ترجمة المجلد 43 من بيهار الأنوار) ​​ترجمة النجفي ص 169.

42- الرجوع إلى صفحة "استكمال سلطة الإمام علي (صلى الله عليه وسلم) مع أصحابه".

43. الطبري 2: 443 و 444 و 446 وفي الطبعة الأوروبية 1: 1819 و 1820 والرياض الندرة ، مهاب الدين الطبري ، 1: 167 وتاريخ الخميس ، 188: 1 وابن. أبي الحديد 2: 122 و 132 و 134 و 58 و 6: 2 وكنزال عامل 3: 128.

44. اليعقوبي ، طارق اليعقوبي ، دار صدر ، ج 2 ، ص 105.

45. ابن أبي الحديد ، شرح نهج البلاغة ، 1378 هـ ، ج 2 ، ص 21.

46 كيليني أصول الكافي 1369 المجلد 1 ص 543. الشيخ مفيد المقنع 1410 هـ ص 289 و 290

47. صحيح البخاري ج 5 ص 198

48. بيهار الأنوار ، المجلد 29 ، الصفحات 645-646

49. فايز كاشاني ، نوادر الأخبار ، بحث لمهدي أنصاري قمي ، معهد الدراسات والبحوث الثقافية ، طهران ، الطبعة الأولى ، 1371 ، ص 183.

50. أنصب الأشراف ، دار المعارف ، القاهرة ، ج 1 ، ص 586

51. الامامة والسياسة ج 1 ص 12

52. مجيم كبير طبراني ، بحث حمدي عبد المجيد سلفي ، المجلد 1 ، ص 62 ، الحديث رقم 34: "لكن الآلهة الثلاثة ، لم أفعلهم ، لم أفعلهم ، اكتشفت منزل فاطمة. وتركها ".

عقد الفريد ، ابن عبد ربه ، اصدار مدرسة الهلال ، ج 4 ، ص 93: "ودت عني لام اخصف بيت فاطمة ان شي وفي كانوة اغلاكوة علي حرب".

شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد طبعة مصر ج 2 ص 46 و 47: "لم أكن أعلم أني سأكتشفك من بيت فاطمة وأتركها حتى لو أغلقت الحرب. . "

مروج الذهب ، المسعودي ، دار الأندلس ، بيروت ، ج 2 ، ص 301: "أتمنى أن تزور بيت فاطمة وتذكره بعدة كلمات!"

53. الوافي بالوفيات: المجلد 6 ص 17 العدد 2444. الأمم و ناحال شهرستان ، ص 57

54. ميزان الاتدال ، المجلد 3 ، ص 459: "حياة رفس فاطمة حتى أسقطتها".

55. إعلان المرأة ، المجلد 3 ، ص 1214-1215.

56. ما هو التاريخ الدقيق لاستشهاد حضرة الزهراء (ع)؟ موقع إسلام كويست

57. الشيخ مفيد ، الإرشاد ، المجلد الأول ، الصفحات من 166 إلى 169. لعرض وثائق الرواية في المصادر الشيعية والسنية ، ريك: تفسير آية "المبحلة" من وجهة نظر أهل البيت (ع) وأهل السنة ، والقر إسماعيل زاده ، وطلو ، رقم 10 و 11 ، متاح على موقع Hozha ، تم استرجاعه: 15 مارس 2016

58. الميزان في تفسير القرآن ج 3 ص 237

الزمخشري ، تفسير الكشاف ، ج 1 ، ص 370-369

60 الميزان ج 16 ص 312.

61- كمثال: كيليني ، الكافي ، المجلد 1 ، ص 286-287 ؛ الشيخ صدوق ، الخصل ، ص 403 ، حديث 113 ، ص 580 ، حديث 1. الشيخ الطوسي ، العمالي ، ص 368 و 783. الطبرسي ، مجمع البيان ، المجلد 7 ، ص 559 والمجلد 8 ص 357.

62. الطبري جامع البيان ج 12 ج 22 ص 6. ابن أبي حاتم الرازي ، تفسير القرآن العظيم ، ج 9 ، ص 3131 ، حديث 17673 ؛ ابن كثير ، تفسير القرآن العظيم ، ج 3 ، ص 494 ؛ نيشابوري ، عصب النُزول ، ص 295 ؛ السيوطي الدار المنثور ج 6 ص 604. حكيم نيشابوري ، المستدرك علي الصحيحين ، ج 2 ، ص 416.

63. ابن حنبل ، في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (ع) 1433 هـ ، ص 295.

64. الأضواء الساطعة في تفسير القرآن ، محمد حسيني همداني ، المجلد 18 ، ص 308.

65. أضواء ساطعة في تفسير القرآن ، محمد حسيني همداني ، المجلد 18 ، ص 309 - أتيب البيان في تفسير القرآن ، المجلد 14 ، ص 244 - الميزان في تفسير القرآن. - القرآن ج 20 ص 370 - البيان في تفسير القرآن ج 10 ص 836

66 الكشاف ج 4 ص 670. مجلس البيان ، المجلد 10 ، الصفحات 611-614 ؛ روح المعاني ، المجلد 16 ، المجلد 29 ، ص 269 - 270.

68. مصدر هذا الباب كتاب فاطمة الزهراء عليها السلام من تأليف العلامة عبد الحسين أميني.
69. ترجمه
70.  

 

ترجمه انگلیسی:

in the name of God

Kausar Khuda (a brief introduction to Hazrat Fatima Zahra, peace be upon her)

A brief introduction to Hazrat Fatima Zahra, peace be upon her

Hazrat Fatima Zahra, peace be upon him (5 Ba'ath - 11 lunar month), is the beloved daughter of the Prophet of Islam, peace be upon him, and Hazrat Khadijah, the wife of Imam Ali, peace be upon him, and the mother of Imam Hasan and Imam Hussain, peace be upon him. Hazrat Fatima is Masoumeh and eleven of the Shia imams are from her descendants. Verses and chapters of the Holy Quran such as Surah Kauthar, Surah Insan, Verse of Purification and Verse of Maudt were revealed in honor of Hazrat Fatima and her wife and children, and they were called as Ahl al-Bayt of the Messenger of God. According to a narration from the Holy Prophet, friendship and enmity with Hazrat Fatima means friendship and enmity with the Prophet, and in another narration, he called her "Syida Nisa al-Alamin".

Hazrat Fatimah, peace be upon him, after the death of the Prophet of Islam, fiercely defended the right of her husband's caliphate, which was ordained by God, and was martyred during the attack of Umar bin Khattab on her house (supporting the caliphate of Abu Bakr).

 

The position of Umm al-A'imah

The name of Fatima

Nicknames: Zahra, Seyida Nisa Al-Alamin, Betul, Siddiqa, Tahira, etc.

Nicknames: Umm Abiha, Umm Al-Aima, Umm Al-Hassan, Umm Al-Hussein, Umm Al-Mohsen

Father of Prophet Muhammad, may God bless him and grant him peace

 

Mother of Umm al-Mu'minin, Khadijah Kobari (peace be upon them)

The 20th birthday of Jumadi al-Akhr, five years after the Prophet

The birthplace of Mecca

 

Imamate period -

Life span of 18 years

The date of martyrdom was 3 Jumadi al-Thani, 11 Hijri

The cause of the martyrdom was a blow to the side of the Prophet in the attack on his house

Killer by the attackers to his house

Madfan Munorah

 

 

 

Contents

• 1 Names, nicknames and nicknames

o 1.1 The meaning of Fatima

o 1.2 Nicknames and nicknames

• 2 Biography of Hazrat Fatima

o 2.1 Your birth

o 2.2 Hazrat Zahra during the time of the Holy Prophet

o 2.3 Marriage with Amirul Momineen

o 2.4 The life of Hazrat Zahra and Amirul Momineen

o 2.5 Hazrat Fatimah after the Prophet

o 2.6 Martyrdom of Hazrat Fatima

• 3 verses revealed in honor of Hazrat Fatimah

• 4 virtues of Hazrat Fatima

• 5 captions

• 6 links

Names, nicknames and nicknames

Many titles have been mentioned for him in the sources. In a hadith of Imam Sadiq, peace be upon him, it is said: There are nine names for Fatima in the sight of God Almighty: Fatima, Siddiqa, Mubaraka, Tahirah, Raziya, Marzia, Muhaddith, Zahra.[1]

The meaning of Fatima

The Holy Prophet, may God bless him and grant him peace, named her Fatima. The word Fatimah is a subject noun that is derived from the infinitive "Fat'm"; Fatma in Arabic means to cut, to cut off and to separate. Regarding the reason for this name, it is stated in a hadith of the Holy Prophet, may God bless him and his family: "Indeed, Allah Almighty, Fatimah's daughter, her children, and those who loved them, are from the fire of the poisoned metal of Fatimah; may God protect my daughter Fatimah, her children, and everyone who loves them." She has separated from the fire of Hell, that is why she is called Fatimah."[2]

In another place, the reason for naming Fatimah was stated in such a way that she is separated and cut off from any kind of evil.[3]

Nicknames and nicknames

Among his nicknames, the nickname Zahra is more famous, and sometimes it comes together with her name (Fateme al-Zahra). Zahra is the feminine of Azhar, which means: bright, the one with a bright face, the one with a pure and white color, the bright moon.[4]

They asked Imam Sadiq (a.s.) why Fatimah was called Zahra? He said: Because Fatimah was such that when she stood in the mihrab, a light from her shone for the people of the sky, just as the stars shine for the people of the earth.[5]

One of the titles of the Holy Prophet, which shows his high status, is the title of Seyida Nisa al-Alamin (the great lady of women of the world), which the Holy Prophet (PBUH) called him.[6]

Some of the epithets of that Prophet are: Umm al-Hasan, Umm al-Hussein, Umm al-Mohsen, Umm al-Aima, [7] Umm Abiha, Umm al-Khaira, Umm al-Momineen, Umm al-Akhyar, Umm al-Fadayl, Umm al-Azhar, Umm al-Uloom, Umm al-Asma.[8]

For details, refer to the article: "Titles of Hazrat Fatima, peace be upon them".

Biography of Hazrat Fatima

birth

The traditions surrounding the year of birth of Hazrat Zahra (peace be upon him) are numerous and different, but three cases are more famous: five years before the Prophet's birth, the second year of the Prophet's birth, and the fifth year of the Prophet's birth. While describing the events of the month of Jumadi al-Thani, Sheikh Tusi said:

"On the 20th day of Jumadi al-Thani, the second year of the Mubast, the birth of Fatimah (peace be upon him) is in some narrations, and in another tradition, it is mentioned in the fifth year, and the common people (of the Sunnah) narrate that the birth of the Prophet was 5 years before the Mubast." [9]

As Sheikh Tusi said, it is famous among Sunni historians, the fifth year before Muba'ath. And some have stated that it coincides with the year of renewal of the building of the Kaaba, i.e. the fifth year before the Prophet.[10]

Among the Shiite scholars, Sheikh Mufid has considered the birth of the Holy Prophet in the second year of the Prophethood, and Kafami also preferred this saying. [11] This saying is in accordance with the narration of Hakim Nishaburi, one of the Sunni scholars, in the book of Mustardak, citing Imam Jafar Sadiq. (peace be upon him) accepted: "Fatima died at the age of 21 and was born when the Prophet (peace be upon him) was 41 years old".[12]

The third saying, which seems to be popular among Shiite scholars (of course, some Sunni scholars also agree with it) [13] and several hadiths indicate it, considers the fifth year after Muba'at to be the time of birth. 14 [15]

Among these sayings, the promise made five years before the Prophethood cannot be accepted for the following reasons:

• Historians have said that all the children of Khadija, peace be upon him, were born after the Prophet's birth.[16]

• An-Nasa'i narrated that when Abu Bakr and Umar proposed to Fatimah, the Prophet, peace and blessings be upon him, rejected them with the excuse that Fatimah was small. Ba'ath was born, in this case, his age at the time of courtship, which according to all historians was after the Hijra, must have been around eighteen or nine. Be ten years. While someone who is at this age is not called small.[18]

According to some narrations, the Messenger of God (PBUH) was ordered by God to stay away from Hazrat Khadijah (PBUH) for forty days and nights before conceiving the sperm of Hazrat Zahra (peace be upon him). He spent these days fasting and worshiping, and at the end of this 40-day retreat, Gabriel descended upon the Messenger of God and while he had brought food with him, he said to the Prophet: By the command of God, with this food that was given by the command of God. I have brought you from heaven, break your fast. So the Messenger of God broke his fast with that food and after breaking his fast he went to Khadijah's house and the same night the pure sperm of Fatima was conceived.[19]

It is said in a tradition that the Messenger of God (PBUH) said to Fatimah, peace be upon him, when she was being carried by Khadijah: O Khadijah! Gabriel gave me the good news that she is a girl, and said that she is the source of a pure and blessed generation, and God blessed and exalted has decreed that my generation will be established and stable through her, and decreed that her children after the interruption of revelation, Imam and May they be the caliphs of God on earth. [20]

Hazrat Zahra during the time of the Holy Prophet

In Mecca:

The life of Hazrat Fatima (PBUH) was mixed with many hardships and sufferings and problems from the beginning of her childhood. Not more than two years had passed since the life of Hazrat Zahra (pbuh) when the Quraysh tried to kill the Messenger of God (peace be upon him and his family). become Abu Talib and defend the life of the Messenger of God (peace and blessings of Allah be upon him). Except for Abulhab and Abu Sufyan bin Harith bin Abdul Muttalib, they went to Sha'b. [22] Quraysh, in response to this move, severed economic, social, and family ties with them. This siege lasted for three years. [23] According to the historical reports of those who were inside the branches, they were in a difficult situation, they were not able to meet their needs and even the Quraysh blocked the entrance of food and water to them [24]. ]

In the 10th year of the Prophethood, after the Bani Hashim came out of the branches of Abi Talib and their condition was improving, Hazrat Abu Talib (peace be upon him) passed away and a few days after that, while Hazrat Fatima, peace be upon him, was more than They were not five years old, his mother Hazrat Khadijah (peace be upon him) passed away. It is said in a narration that before the burial, the Prophet (peace and blessings of Allah be upon him) descended to his grave while Fatima was holding the Prophet's lap and was going around the father and asking: Father John! where is my mother And the Prophet left his question unanswered. He used to go to others and ask them about his loving mother, when Gabriel came down and informed the Prophet that: "Your Lord commands you to convey our greetings to Fatimah and to He said: His mother "Khadija" is now in the beautiful and refreshing paradise of God... and she is the daughter of "Imran" and the mother of "Messiah" next to "Asia" and "Maryam". The Prophet embraced Fatimah and gave her the message of God.[25]

After the death of Hazrat Khadijah, peace be upon him, the years of the Prophet's presence in Mecca were full of harassment and insults and continuous efforts of the enemies to wipe out Islam and Muslims. Sometimes the hard-hearted enemies would sprinkle dirt or ashes on the head of the Prophet (peace be upon him). When the Prophet came home, Fatima (peace be upon him) would wipe the dust and ashes from his father's head and face, while tears would flow down his face. His eyes were closed, the Prophet said: "My daughter! Don't be sad and don't shed tears because God is your father's protector and protector".[26]

According to the narration, the enemies had a gathering in Hajr Ismail and swore to the idols that they would kill Muhammad wherever they found him. Fatimah (peace be upon him) heard this news and informed her father to take better care of himself.[27]

It is stated in Sahih Bukhari: Abu Jahl incited a handful of thugs of Makkah to bring a sheep's stomach and throw it on the Prophet's head when the Prophet (peace and blessings of God be upon him) was prostrating in Masjid al-Haram. When this was done, Abu Jahl and The people around him laughed and mocked the Prophet. Some companions saw the scene, but the ruthless enemy was so prepared that they were unable to defend themselves. This news reached the ears of his little daughter Fatimah (peace be upon him), she quickly came to Masjid al-Haram and with her special courage punished Abu Jahl and his companions with a sword and cursed them.[28]

Migration to Medina:

After the death of Abu Talib and the lack of support of Bani Hashim for the Messenger of God (PBUH), Mecca was no longer a safe place for them and there was a possibility of killing them at any moment. After some of the people of Yathrab became Muslims and declared their loyalty to the Messenger of God (PBUH) twice in Aqaba, the Messenger of God (PBUH) decided to migrate to Medina. The Prophet (peace and blessings of Allah be upon him) left for Madinah with the sacrifice of Amir al-Mu'minin Ali (peace be upon him) on the night known as Lailat al-Mubayt, and on that night the Quraysh had decided to kill him.

That night, the Prophet (PBUH) told Ali (PBUH) to shout morning and evening on the mountainside: Whoever has a trust with Muhammad, come so that we will return his trust to him. Then he said to him: Ali; From now on, you will not see anything displeasing from Quraysh to join me. So pay my trust in front of people and openly. I entrust my daughter Fatima to you and both of you to God; May he protect you.

After the arrival of the Messenger of Allah, he settled in the house of Amr ibn Awf, and when Abu Bakr offered to go to Madinah, he refused and said: "I will not enter Madinah until my brother's son (i.e. Ali, peace be upon him) and Let my daughter Fatima come to me." When night fell, Abu Bakr separated from the Messenger of God (PBUH) and entered Medina, but the Prophet remained in QubaHe stayed and wrote a letter to Ali (AS) and asked him to join them. When the letter reached Amir al-Mu'minin (a.s.), Hazrat Fatimah and his mother Fatimah bint Asad and Fatimah daughter of Zubair bin Abdul Muttalib set out, followed by Ayman son of Umm Ayman (slave of the Messenger of God) and Abu Waqid, the messenger of the Messenger of God. They joined them. When the Quraysh were informed, they sent some people after the Prophet and his companions and tried to force Imam Ali (peace be upon him) to return the caravan to Mecca. And Hazrat Ali (peace be upon him) along with his companions took the road to Madinah and after some time they reached Dhajnan. They stayed there for the night and worshiped God throughout the night, standing or sitting and even lying on their sides. In the morning, they started again on the way to Madinah and reached every place where they worshiped.[29]

در روایت ابو عبیده از پدرش و ابن ابی رافع آمده است که: در شأن آنها قبل از رسیدنشان به پیامبر این آیات نازل گردید: «الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا ...» « Those who, standing, sitting and sleeping, remember God and constantly think about the creation of the heavens and the earth, O Lord, you did not create this in vain..." (Aal Imran, 191) as far as He said: "So answer them, my Lord, that I do not waste the work of a male or female male." That "male" is Ali, peace be upon him, and "female" is Fatima, peace be upon her, and "some of me is some" refers to the fact that Ali is from Fatima.[30] ]

Marriage with Amir al-Mu'minin

Shia scholars did not say more than fourteen years when determining the age of Hazrat Fatimah (peace be upon him) at the time of marriage.[31] Most Shia scholars believe that the age of Hazrat Fatimah (peace be upon him) was 9 or 10 or at most 11 years at the time of marriage.[32]

He married Imam Ali (peace be upon him), who according to some sources was 21 years old. They had announced peace and both of them had heard the same answer from the Prophet, and that is that he is waiting for divine revelation about Zahra's marriage.[34]

According to the hadiths, when Hazrat Ali (peace be upon him) went to propose to Fatimah, may God bless him and grant him peace, the Prophet went to Fatimah and said: "Ali bin Abi Talib is someone whose kinship, virtue, and Islam you know, and I have asked God to marry you." The best of his creations and the most beloved among them, Ali has proposed to you. What do you think?"

Fatimah (peace be upon him) remained silent and did not turn her face, and the Prophet of God did not see disgust on her face. So he stood up while saying: "Allah Akbar!" His silence is [a sign] of his satisfaction."

So Gabriel (peace be upon him) came to him and said: O Muhammad! Get her married to Ali bin Abi Talib, because God has favored these two together.[35]

It has been narrated from the Holy Prophet (PBUH) that he addressed Ali, peace be upon him, and said: "Lolak, O Ali, let Fatimah rest on the earth: [36] O Ali, if it were not for you, Fatimah would not have rested on the earth."

Allameh Hassanzadeh Amoli has said in the explanation of this narration: Marriage is based on sufficiency - that both the man and the woman must be sufficient - and there is no way for a non-infallible man to marry a woman who has fault.[37]

For details, refer to: "Marriage of Hazrat Ali (AS) and Hazrat Fatima (S)".

The life of Hazrat Zahra and Amirul Momineen

Hazrat Zahra (peace be upon him) and Imam Ali (peace be upon him) are a couple who are both innocent and free from mistakes. Therefore, his life is a complete life, full of purity and free from any defects and mistakes. From the few narrations that have been obtained in this case, it appears that their behavior with each other and with their children was in the best way and full of love and interest. And those two arranged all their affairs based on the orders of the Holy Prophet (PBUH).

Satisfaction with each other:

Amirul Momineen, peace be upon him, in describing his life with Hazrat Fatimah, may God bless him and grant him peace, says: I swear by God that in all our life together, I have never been angry with Fatimah and I have never forced her to do anything... And he never got angry with me and did not disobey me in anything. He was such that whenever I looked at him, my sorrows and sorrows were removed. [38]

Division of work:

Hazrat Ali (peace be upon him) and Fatima (peace be upon him) came to the Messenger of God (peace be upon him) and requested him to arrange household and life services for each of them. The Holy Prophet (peace and blessings of Allah be upon him) assigned Fatimah (peace be upon him) to the services inside the house and left the outside of the house to Ali (peace be upon him).

Hazrat Fatima (peace be upon her) said: Only God knows how pleased I am that the Messenger of God (peace and blessings of God be upon him) did not make me busy with things that only men can handle (an irony about the fact that women have the ability to carry They do not have the burden of expensive life).

It has been narrated from Imam Sadiq (peace be upon him) that he said: Hazrat Amir (peace be upon him) used to bring firewood, bring water, and sweep, and Fatima Zahra (peace be upon him) used to grind, knead dough, and bake bread.[41]

Tolerating the hardships of life:

It is clear from the narrations and historical reports that the life of this Zoh was accompanied by hardships and of course his patience in the face of these hardships.

Children:

Undoubtedly, no life in the world is more fruitful and precious than the life of these two nobles. The fruit of this life is the Imamate tree. Amirul Momineen and Hazrat Zahra (PBUH) had three sons and two daughtersNed. The children of these two nobles are:

1. Imam Hasan (a.s.) is the second Shia imam who was born in the third year of Hijrah.

2. Imam Hussain (a.s.) is the third Shiite Imam who was born in the fourth year of Hijrah.

3. Hazrat Zainab (PBUH) who came to Dina in the fifth year of Hijri.

4. Hazrat Umm Kulthum (PBUH)

5. Hazrat Mohsen (a.s.) was the first martyr of the way of Wilayat, who was miscarried in her mother's womb and martyred due to the blow that was inflicted on Hazrat Zahra (a.s.).

Hazrat Fatimah after the Prophet

The process of usurping the caliphate:

Although the Holy Prophet (PBUH) had appointed Hazrat Ali as his successor before his death in various places including Ghadir Kham, but after the news of the death of the Prophet (PBUH) was published, while Ali (peace be upon him) and some of the Companions were preparing for the Prophet's bath and burial, a group of Ansar gathered in the Saqifa of Bani Sa'idah and they wanted to install Saad bin Ubadah, a sheikh of Khazraj, as the successor of the Messenger of God. Upon hearing this news, Abu Bakr, Umar and Abu Ubaidah Jarrah rushed to Saqeefah. And after the exchange of words between the people present from the tribes of Aus and Khazraj, who were facing each other in this process, and the few immigrants present in the meeting who claimed that according to the words of the Prophet, the imams must be from Quraysh, finally Abu Bakr, Umar And Abu Ubaidah was able to take the oath of allegiance for Abu Bakr as the Caliph of the Muslims with the help of the atmosphere of opposition between Aus and Khazraj - despite the appointment of Ali (peace be upon him) by the Prophet - from the people present in Saqeefah.

This was met with protests from Ahl al-Bayt and his companions. It is said in the hadiths that Imam Ali, peace be upon him, along with Hazrat Zahra (a.s.) and Hasnain (a.s.) used to go to the doors of their houses at night to complete the Hajjat ​​with the Companions, and the incident of Ghadir and the Prophet's words in his own right made them defend themselves. He calls for his right.[42]

It is also stated that some of the Companions, while refusing to pledge allegiance, sat in the house of Hazrat Zahra (PBUH) as a sign of protest. The first and second caliphs found out that a group of Muhajirin and Ansar had gathered with Ali bin Abi Talib in the house of Fatima, the daughter of the Messenger of God, so they came with a group and stormed the house.

Tabari says: So Zubair (Imam Ali's cousin) rushed to confront him with a drawn sword, but his foot slipped and the sword fell from his hand to the ground. So the attackers attacked and arrested him. Tabari's text in this case is as follows: Bai' al-Nanasu wa istashbatwa lal-bai'ah wa takhalf' Ali and al-Zubayr wa akhtarta al-Zubayr saifah wa qa'la la amadaha hatti yabai' al-Ali. Abu Bakr and Umar spoke. Umar said: Take the sword of Al-Zubayr, the one who wields it, to Al-Hajjar.[43]

Omar and other attackers entered the house violently. In the meantime, Hazrat Fatimah (PBUH) threatened the attackers that if they do not leave the house, she will complain to God. Abu Bakr pledge allegiance. [45]

usurpation of Fadak:

After the incident of Saqeefah and the usurpation of the caliphate, one of the first actions of the caliph was to remove Fadak from the possession of Zahra (peace be upon him) and Amir al-Mu'minin (peace be upon him). Therefore, Abu Bakr ordered that the agents and workers of that Prophet were expelled from Fadak and joined it to Bait al-Mal. [46] To justify his work, he came up with a narration that none of the Companions and narrators have narrated except him. . It is stated in Sahih Bukhari that Abu Bakr said in response to Hazrat Zahra (peace be upon her), who objected to his actions: We do not leave an inheritance, whatever remains from us is charity.[47]

After usurping Hazrat Zahra's Fadak (peace be upon him), Hazrat Zahra (peace be upon him) came to Abu Bakr with a group of women and said: Do you want to take the land that my father, the Prophet of God, gave me?! Abu Bakr asked Dawat to write that Fadak belongs to Fatimah. Umar entered and said to him: O Caliph, Prophet of God! Don't write the Fadak document for Zahra unless she brings a witness for her claim.

Hazrat Fatima (peace be upon him) said: Ali and Umm Ayman testify for my claim. Omar said: The testimony of a foreign woman who is not eloquent is not acceptable. Ali puts fire on his dough. Hazrat Fatima returned with an angry state.[48]

After Hazrat Zahra (peace be upon them) failed to get Fadak back from the Caliph with a document and a witness, she put on a veil and wrapped herself in a tent and walked towards the mosque with a group of women. His Holiness had hidden himself hard and like the Prophet of God, peace and blessings of God be upon him, he was walking without any deficiency, until he came upon Abu Bakr. Abu Bakr was sitting in the mosque and a group of Muhajireen and Ansar had gathered. A curtain was hung in the mosque in order to keep the Holy Prophet away from the eyes of strangers, and Fatimah (peace be upon him) stood behind it and delivered the sermon of Fadakiyya in the mosque of the Messenger of God.

Attack on Hazrat Zahra's house:

According to what has been reported in detail in the Shia sources, the caliphate system, after obtaining allegiance from the people in various ways, turned to Imam Ali (peace be upon him) to obtain allegiance from him in any way. Umar and some others were sent by the caliph to go to the door of the house of Imam Ali (peace be upon him) and ask him, who considered the caliphate to be his right according to God's decree and the message of the Holy Prophet, peace be upon him, and refused to pledge allegiance to Abu Bakr. Zed - Take them to the mosque to pledge allegiance. They forcibly entered the house of Fatimah, peace be upon him, and beat her, and violently dragged Ali (peace be upon him) to the mosque to pledge allegiance.

Faiz Kashani in Nawadar al-Akhbar cites the quality of this event by quoting the sources of "Atlaat Niran Al-Ahzan" as follows: Umar gathered a group and came with them to the house of Amir al-Mu'minin, peace be upon him. They came to the back door and it was closed, soThey shouted, Ali, get out! Caliph, the Messenger of God calls you, when the door of the house did not open for them, they brought firewood and poured it behind the door of the house and brought fire to light it. At this time, Omar shouted: I swear to God, if you don't open the door, I will set it on fire. When Hazrat Zahra (peace be upon him) realized that they were setting her house on fire, she got up and opened the door. So they pushed that door aside before that Prophet covered himself from them. So Fatima hid behind the door, then Umar pushed the door hard to the extent that he squeezed her between the door and the wall.

Then they rushed towards Amirul Momineen (peace be upon him) and united against him until they pulled him out of his house with his clothes pulled over his head and dragged him to the mosque. So Fatima intervened between them and her husband and said, "I swear by God, I will not kill my cousin cruelly and take him away. Woe to you, how soon you betrayed God and His Messenger regarding us, the Ahl al-Bayt, while the Messenger of God, may God's prayers and peace be upon you, He called us to follow us and be our friend and cling to us. And God, the Most High, said: "Say, I do not ask you for a reward except for those who are close to you; Say, "I don't ask you for a salary, except for the friendship of my relatives."

The narrator says: So most of that group left Ali (peace be upon him) because of Fatimah (peace be upon them). So Umar ordered Ghanfuth bin Umar to whip him. So the hedgehog hit her with a whip on her back and on her sides until she became unconscious, and the traces of those whips remained on her noble body, and that beating was the strongest reason for miscarriage, the fetus that the Holy Prophet (PBUH) called Muhsin. had named... .[49]

Some Sunni sources have rejected or denied the narration of this event. But a large number of them have reported cases that indicate the desecration of Hazrat Zahra's house or making arrangements to set the house on fire. Although they have not covered the incident in detail. The following are examples of this:

Ahmad bin Yahya Jabir Baghdadi Balazri (died 270) narrates this historical event in the book "Ansab al-Ashraf" as follows: Abu Bakr sent for Ali (peace be upon him) to pledge allegiance, but Ali refused to pledge allegiance. Then Umar moved with the wick (incendiary), and met Fatima in front of the house, Fatima said: O son of Khattab, I see you are trying to burn my house?! Umar said: Yes, this is helping something for which your father was sent!![50]

Ibn Qutaiba Dinuri (212-276) writes in his book "Imamate and Politics": Abu Bakr found out about those who refused to pledge allegiance to him and gathered at Ali's house and sent Umar after them. Ali (peace be upon him) came and called everyone to come out and they refused to leave the house. At this time Omar asked for firewood and said: Come out to the God in whose hand Omar's life is, or I will set the house on fire. A man said to Umar: O Abahaf Sadr, this house is Fatimah, the daughter of the Prophet, he said: So be it!![51]

Some other sources that refer to this are:

• Tarikh Tabari, Muhammad bin Jarir Tabari, Beirut edition, vol.2, p.443

Author of Ibn Abi Shaiba, vol. 8, p. 572

• Ughd al-Farid, Ibn Abd Rabbah, published by Hilal School, vol. 4, p. 93

• Faraid al-Samatin, Ibrahim bin Mohammad Jovini, Taba Beirut, vol. 2, pp. 34, 35.

A number of Sunni sources have also quoted material that indicates the occurrence of this event. or specifies parts of it. As an example, this narration from Abu Bakr can be found in several sources: Abu Bakr said while dying: I did three things that I wish I hadn't done, one of those three things: I wished that I didn't desecrate Zahra's house. 52]

Ibrahim bin Siyar Nizam Mu'tazili (160-231) says in the book "Al-Wafi Balofiyat" that Umar hit Fatimah on the stomach on the day of pledging allegiance to Abi Bakr. [53]

In the book "Mizan al-Aitdal" in the biography of Ibn Abi Daram, Dhahabi writes: "Ahmed bin Muhammad" known as "Ibn Abi Daram", the Muhaddith of Kufi (d. 357 AH), - the person who Muhammad bin Ahmed bin Hammad Kufi says about him. He says: "Kan Mastiq al-Amr Aamae Dahra": He was a follower of the right path throughout his life - he narrates that this news was read in his presence: Umar kicked Fatimah and she miscarried the child she had in her womb named Mohsen. [54]

Visiting Abu Bakr and Umar from Hazrat Zahra:

According to what is mentioned in the hadiths, Abu Bakr along with Umar Ibn Khattab came to visit Hazrat Zahra after the attack and while he was on the bed of illness and greeted him, but he turned his face away and did not answer them. . Abu Bakr said: O daughter of the Prophet! We have come to get your satisfaction, we ask you to forgive us and spare us what happened to you! Zahra, peace be upon him, said: "You answer me first. Did you hear the Prophet saying about me: Fatimah is part of my body and I belong to him?" Whoever offends him has offended me, and whoever offends me has offended God. Whoever hurts Fatimah after my death is like the one who hurt me during my life.

The two said: Yes, we heard, then Fatimah said: "Lord! Witness, these two people hurt me! I will not speak to you until I meet my Lord and complain about you".[55]

For details, refer to "The Caliphs' Visit to Hazrat Zahra (S)".

Martyrdom of Hazrat Fatima

Hazrat Fatimah, may God bless him and grant him peace, was martyred after a few days of this incident due to the blow inflicted on him during an attack on his house. There are several opinions about the day of martyrdom of Hazrat Zahra (PBUH) among historical books. Some historians have mentioned this period as forty days and some as six months after the death of the Prophet (PBUH). Also in the traditions thatFrom the imams (pbuh), two dates have been mentioned, which many Shia scholars consider the date of 95 days after the Prophet's death to be more valid. According to this narration, the martyrdom of that Prophet took place on the 3rd Jumadi al-Akhir of the year 11 Hijri.[56]

The revealed verses in honor of Hazrat Fatimah

Mubahlah verse:

Mubahlah incident is related to the 9th or 10th year of Hijri. وقتى مسیحیان نجران از روى لجاجت و عناد سخن پیامبر را درباره یگانگى آفریدگار و شخصیت حضرت عیسی علیه‌السلام نپذیرفتند، آیه نازل شد که: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ On the liars. (Surah Al-Imran, verse 61) So whoever disputes with you about Jesus, after you have learned about his condition, say: Let us and you call the children, women, and those who are like us, then to Mubahlah. Let us stand up (to curse each other) to make the liars (and disbelievers) suffer God's curse and punishment.

The Prophet, peace and blessings of God be upon him, brought Imam Hasan and Imam Hussain, peace be upon him, Hazrat Fatima, peace be upon him, and his son-in-law Hazrat Ali, peace be upon him, with him.[57]

Allameh Tabataba'i says about the verse of Mubahlah: The Messenger of God did not bring the peace of Allah upon the Alis in the position of obeying this command from "Infsana" except for Ali, from "Nasaena" except for Fatima, and from "Abnaina" except for Hasnain, peace be upon them. It turns out that for the first word, there is no example except for Ali, and for the second word, except for Fatimah, peace be upon them, and for the third word, except for Hasnain, peace be upon him, and the meaning of "children", "women" and "self" is the same as the Ahl al-Bayt of the Messenger of God, as well. In some hadiths, it has been clarified in this sense, after the Messenger of God brought the mentioned people with him, he said: "The Barals are my family", because this phrase means, O Lord, I have not found anyone to invite for Mubahlah. 58]

This matter is confirmed by a quote from the narration of Mubahlah, which Zamakhshari, a Sunni scholar, narrates in Kashaf's commentary on Aisha: The Prophet (PBUH) came out on the day of Mubahlah and was wearing a cloak of black hair. When Imam Hasan arrived, he found him in He placed under his robe, then Imam Hussain arrived, he also placed him under his robe, and after that, Fatima and then Ali; Then he said: "...Innama yareedu lizihab ankum al-rijjas Ahl al-Bayt and purifies you..." (Surah Al-Ahzab/Ayah 33) (Translation: It is nothing but that God wants you to remove every impurity from you Ahl al-Bayt and make you worthy of purity. [59]

For details, refer to the article "Mubahela".

Purification verse:

The meaning of the verse of purification is the second part of verse 33 of Surah Al-Ahzab/33, which says: "...but Allah wants to put the abominations against you, the people of the house, and purify you."

This verse states that God's will is that the Ahlul Bayt of the Prophet, may God bless him and grant him peace, be free from all impurities. The interpretation of "yotahirkam" after "liyuzaheba ankam al-rijsa" is an emphasis on purity and purity in order to get rid of impurities, and "tatheerah" which is an absolute object is also considered another emphasis on purity. Al-Rajsa, which is similar to Al and Lam, includes any kind of intellectual and practical impurity, including polytheism, disbelief, hypocrisy, ignorance, and sin. There is a Sunnah [62], meaning from Ahl al-Bayt, peace be upon them; Khamsa Tayyaba means the Prophet, peace be upon him, Ali, Fatima, Hasan and Hussain.

Mudat verse:

The Maudt verse is a part of the 23rd verse of Surah Shuri which says: "Say: I will not ask you for a reward except for the death of the near...".

Saeed bin Jubayr narrates from Ibn Abbas when this verse was revealed. They said: O Messenger of God, who are your relatives and friends whose love and friendship is obligatory on us? He said: Ali, Fatima, Hasan, and Hussein.[63]

For details, refer to "verse 23 of Surah Shuri".

Surah Kauthar:

According to the narration of Ibn Abbas, the dignity of the revelation of Surah Kauthar is that As bin Wael met the Prophet at the door of the Grand Mosque and had a conversation with him. A group of Quraish elders were sitting in the Haram Mosque, when As bin Wael came to the people of Quraish in the mosque, they asked him who he was talking to? As answered: I was talking to Abtar. And he said this for the reason that in those days the son of the Prophet by Khadija, named Abdullah, had died, and the person who did not have a son was called Abtar and Mabatur (that is, the person who does not have any offspring left).[64]

This surah is the shortest surah of the Qur'an, and its text is as follows: "In the name of Allah, the Most Merciful, the Most Merciful (1) I will give you all the blessings (2) Fasal l'Rabik wa Anhar (3) Indeed, He is the Most Merciful (4)" O Prophet, we have many blessings and blessings upon you. (Fatima) We have granted, now in front of this great blessing, pray for your Lord and make a sacrifice, surely your enemy who says that you will not have children and will be left behind, he himself is the first and the last.

The commentators say that it is apparent that due to the dignity of the Surah's revelation, Kauthar refers to the multiplicity of generations, and it means Fatima Zahra, peace be upon them, who had four sons like Hasan and Hussain, peace be upon them, and two daughters, and from them many children were born. 65]

Surah Insan:

Regarding the revelation of the famous Surah Al-Insan from Ibn Abbas, it is said: Hasan and Husayn, peace be upon him, fell ill. The Prophet, peace and blessings of God be upon him, came to visit them with a group of companions and suggested to Ali, peace be upon him, to make a vow for the healing of his children. Ali (peace be upon him) and Fatima (peace be upon him) and their maidservant (Fadha) vowed that if theyIf they find Fa, fast for three days. Hasnain (peace be upon him) was cured of his illness (and they fasted while) there was nothing in their house. Ali (peace be upon him) borrowed three sa's of wheat from Shimoun of Khyber.

Fatima (peace be upon him) ground it into flour for one hour and baked 5 loaves of bread. At the time of breaking the fast, a beggar came to the door and said: Peace be upon you, O family of Muhammad, may God bless him and grant him peace. They put the poor before themselves and drank nothing but water that night. They continued to fast on the second day and at the time of breaking the fast, an orphan came to the house and gave him his food. On the third day, at the time of breaking the fast, a captive came to the door of the house and they gave him their share of food.

In the morning, Imam Ali (peace be upon him) took the hand of Hasnain (peace be upon him) and brought him to the Prophet. The Prophet saw them shivering from hunger. He said: It is very difficult for me to see such a state in you, then he got up and accompanied them into the house of Fatimah, peace be upon him, and he saw his daughter standing in the mihrab, while her stomach was stuck to her back and her eyes were sunken due to hunger. The Prophet, peace be upon him, was upset. At the same time Gabriel came down and said: O Muhammad, take this surah. God congratulates you with such a family, then he recited Surah Hal Ati (Man) over him.[66]

For details, refer to "The Dignity of Surah Al-Insan".

The virtues of Hazrat Fatima

According to the hadiths, some of the virtues and virtues of Hazrat Fatimah (peace be upon him) are as follows:

1. Hazrat Fatima, peace be upon him, shares with the Holy Prophet, Commander of the Faithful, Hassan and Hussain, peace be upon them, in the position of infallibility and purity (in fact, according to the narrations of her, infallibility is a divine cobra).

2. Hazrat Siddiqa, may God bless him and grant him peace, share with his father, wife, and children in being allowed to enter and stay in the mosque of the Holy Prophet, may God bless him and grant him peace, in all their states.

3. She is the mother of Imams Athar (peace be upon them).

4. When Fatima was born, her light filled all the houses of Mecca.

5. The naming of Zahra, peace be upon him, is from God Almighty.

6. The name of Fatima is written on the leg of the throne and the doors of heaven.

7. War or peace with that Prophet is like war and peace with the Prophet, Ali and Hassanein.

8. Sayyidah is a scholar of women.

9. Friendship and enmity with him is like friendship and enmity with the Prophet.

10. That Prophet is Muhaddith, which means angels used to talk to him.

11. The Shiites of that Prophet have been given the good news of heaven.

12. His opponents will perish.

13. On the Day of Judgment, he will be surrounded by his father, his wife and his children.

14. The cobra's intercession is the Day of Judgment.

15. The love of Fatima, peace be upon him, is obligatory on everyone, just like the love of his wife and innocent children (which is the reward of the Prophet's seal of the Prophet).

16. They are placed with their father, wife and children in the dome of al-Wasila or the level of al-Wasila of heaven.

17. With his father, wife and children, he is placed in a dome of light that is erected under the throne, and there is no place for anyone except five people, peace be upon him, to that high rank.

18. In terms of qualities and spiritual values, he is equal to Imam Ali (peace be upon him).

19. From Adam to the end, mankind has been commanded to appeal to Hazrat Sadiqa Zahra, peace be upon him.

20. When Fatimah (peace be upon him) entered the scene of Mahshar, the Holy Prophet called: "O people of Mahshar, lower your gaze so that Fatimah will pass".[67]

Footnote

1. Sheikh Sadouq, Al-Khasal, vol. 2, p. 414

2. Kenz al-Amal, vol. 6, p. 219; The incendiary thunderbolts 96

3. Translation of Masnad Fatima Zahra, peace be upon them, p. 25

4. Farsi Arabic alphabetic culture (Al-Munjad translation), Fouad Afram Al-Bustani; Translated by Reza Mahyar, vol. 1, p. 48

5. Bihar al-Anwar (T. Beirut), vol. 43, p. 12, h 6.

6. Hakim Neishaburi, al-Mustadrak Ali al-Sahiheen, vol.3, p.170, H4740; Amali Sheikh Sadouq, p. 245, Hadith 12

7. Majlesi, Bihar al-Anwar, 1404 AH, vol.43, p.16

8. Fatima al-Zahra, Bahja Qalb al-Mustafi, vol. 1

9. Al-Masbah, Sheikh Tusi, Tabab Hind, p. 554

10. Tarikh al-Khamis, vol. 1, p. 277; Al-Aqhabi, p. 49; Muqatil al-Talbeyin, p. 48.

11. Refer to the date of birth of Sadiqa Kobra Fatemeh Zahra (pbuh), Seyyed Zia Mortazavi, Payam Zan, November 1377, number 80

12. Al-Mustadrak, Hakim Neishaburi, vol. 3, p. 178, H. 4765. Narration of the birth of Fatima Zahra (pbuh), Ayatollah Makarem Shirazi's information base

13. See: Tarikh al-Khamis, vol. 1, p. 278, and Al-Aqhabi, p. 52.

14. See: Bihar al-Anwar, vol. 43, pp. 6-10.

15. Date of birth of Siddiqa Kobra Fatemeh Zahra (pbuh), Seyyed Zia Mortazavi, Payam Zan, November 1377, No. 80

16. Manaqib Al Abi Talib; Vol. 3, p. 393; Tazkire Al-Khawas, pp. 306-307; Zia al-Alamin, vol. 2, p. 46.

17. R. K: The characteristics of Amirul Mominin Ali, p. 228; Manaqib Al Abi Talib; Vol. 3, p. 393; Tazkira Al-Khawas, p. 306; Zia al-Alamin, vol. 2, p. 46.

18. Allameh Jafar Morteza Ameli, Sufferings of Hazrat Zahra (peace be upon them), p. 29

19. Allama Majlisi in Bihar al-Anwar, vol. 16, pp. 78 and 79

20. The life of Hazrat Zahra, peace be upon him, translated by Bihar al-Anwar, p.33

21. Alder fi Akhtasar Al-Maghazi and Al-Sir, p. 27

22. Translation of Dalai al-Nabwah, translated by Mahmoud Mahdavi Damghani, vol. 2, pp. 65-66

23. Ibn Hisham's biography, vol. 1, p. 375, Ibn Sa'd, Tabaqat, vol. 1, p. 208, and Tabarsi, Al-Wari's announcement, p. 49, Baihaqi, al-Radaal al-Nabwa, vol. 2, p. 311.

24. Ansab al-Ashraf, Vol. 1, p. 234

25. Fatima Zahra, peace be upon her, from birth to martyrdom, Mohammad Kazem Qazvini; P. 159

26. Ibn Hisham's biography, volume 1, page 416

27. Manaqib Ibn Shahr Ashub, volume 1, page 71

28. Sahih Bukhari, volume 5, page 8

29. Bihar al-Anwar (I - Beirut), vol. 19, pp. 64-66

30. Bihar al-Anwar (I - Beirut), vol. 19, p. 66

31. Amin, Seyyed Mohsen, Aayan al-Shi'a, vol. 1, p. 313, Dar al-Taqqin for the press, Beirut, 1406 A.H.

32. Ansari, Ismail, Al-Masua'a al-Kabri on Fatima al-Zahra, vol. 4, p. 21, Dilil Ma, Qom, 1428 AH

33. P. Ibn Abd al-Barr, Al-Istiyab fi Marafah al-Sahhab, vol. 4, p. 1893, Beirut, Dar al-Jeel, vol. 1, 1412/1992.

34. Ibn SAd, Tabaqat, vol. 8, p. 11, it is stated in Sunan Nasa'i: The Prophet (PBUH) answered them: "Fatima is young" and when Ali (AS) proposed to him, he accepted her. (Nasa'i, Sunan, Vol. 6, p. 62; Fatima al-Zahra, p. 25, vol. 2), Al-Sawaiq Al-Muharraqa, p. 162 and refer to Ansab al-Ashraf, p. 402, Bihar, p. 92 and see: "A selection of Arabic poets" chapter.

35. Amali Laltoosi: p. 39 H 44, Bashara Al-Mustafa: p. 261

36. Bihar al-Anwar, vol. 107/43

37. Hassanzadeh Amoli; Hasan, Commentary on the wisdom of the Fatimid word, p. 178

38. Bihar al-Anwar, vol. 43

39. Naskh al-Tawarikh, the status of Hazrat Fatima (peace be upon her), p. 417

40. Fadael al-Zahra, p. 77

41. The life of Hazrat Zahra, peace be upon him (translation of volume 43 of Bihar al-Anwar), translated by Najafi, p. 169

42. Refer to the page "Completing the authority of Imam Ali (peace be upon him) with his companions"

43. Tabari, 2: 443, 444 and 446 and in the European edition, 1: 1819 and 1820 and al-Riyad al-Nadrah, Muhab al-Din Tabari, 1: 167 and Tarikh al-Khamis, 188: 1 and Ibn Abi al-Hadid, 2: 122 and 132 and 134, 58, 6:2 and Kanzal Amale, 3:128.

44. Yaqoubi, Tarikh Yaqoubi, Dar Sader, vol. 2, p. 105.

45. Ibn Abi al-Hadid, Commentary on Nahj al-Balaghah, 1378 AH, vol.2, p.21.

46. ​​Kilini, Usul Kafi, 1369, vol. 1, p. 543; Sheikh Mofid, al-Maqnaa, 1410 AH, pp. 289 and 290

47. Sahih Bukhari, volume 5, page 198

48. Bihar al-Anwar, vol. 29, pp. 645-646

49. Faiz Kashani, Nawader al-Akhbar, research by Mehdi Ansari Qomi, Institute of Cultural Studies and Research, Tehran, first edition, 1371, p. 183

50. Ansab al-Ashraf, Dar Maarif, Cairo, vol. 1, p. 586

51. Al-Imamah and Al-Siyaseh, vol. 1, p. 12

52. Majim Kabir Tabarani, research by Hamdi Abdul Majid Salafi, vol. 1, p. 62, hadith no. 34: "But the Three Gods, I did not do them, I did not do them, I discovered the house of Fatima and left her."

Aqd al-Farid, Ibn Abd Rabbah, published by the Hilal School, vol. 4, p. 93: "Weddat Anni Lam Akhsaf Bayt Fatima An Shi Wa In Kanwa Oghlakwah Ali Harb."

Commentary on Nahj al-Balagheh, Ibn Abi al-Hadid, Misr Edition, vol. 2, p. 46 and 47: "I did not know that I would discover you from the house of Fatima and leave her even if I closed the war."

Moruj al-Dhahab, Masoudi, Andalus Publisher, Beirut, vol. 2, p. 301: "I wish you to visit the house of Fatima and mention it in many words!"

53. Al-Wafi Balofyat:, vol.6, p.17, number 2444; Nations and Nahal Shahristan, p. 57

54. Mizan al-Etdal, vol. 3, p. 459: "The life of Rafs Fatimah even made her fall."

55. The Declaration of Women, Vol. 3, pp. 1214-1215.

56. What is the exact date of the martyrdom of Hazrat Zahra (AS)?, Islam Quest site

57. Sheikh Mufid, Al-Irshad, Vol. 1, pp. 166 to 169. To view the narration documents in Shia and Sunni sources, Rek: Tafsir of the verse "Mubahlah" from the point of view of Ahl al-Bayt (a.s.) and Ahl al-Sunni, Ilqar Ismailzadeh, Tolo, No. 10 and 11, available on the Hozha website, retrieved: 15 March 2016

58. Al-Mizan in Tafsir al-Qur'an, vol. 3, p. 237

59. Zamakhshari, Tafsir al-Kashaf, vol. 1, pp. 370-369

60. Al-Mizan, vol. 16, p. 312.

61. As an example: Kilini, Al-Kafi, vol. 1, pp. 286-287; Sheikh Sadouq, Al-Khasal, p. 403, hadith 113, and p. 580, hadith 1; Sheikh Tusi, Al-Amali, pp. 368 and 783; Tabarsi, Majma al-Bayan, vol. 7 p. 559 and vol. 8 p. 357.

62. Tabari, Jame al-Bayan, vol. 12, part 22, p. 6; Ibn Abi Hatim Razi, Tafsir al-Qur'an al-Azeem, vol. 9, p. 3131, hadith 17673; Ibn Kathir, Tafsir al-Qur'an al-Azeem, vol. 3, p. 494; Nishaburi, Asab al-Nuzul, p. 295; Siyuti, Al-Dar al-Manthor, vol. 6, p. 604; Hakim Neishaburi, al-Mustadrak Ali al-Sahihin, vol. 2, p. 416.

63. Ibn Hanbal, The Virtues of Amir al-Mu'minin Ali Ibn Abi Talib (AS), 1433 AH, p. 295.

64. Bright lights in the interpretation of the Qur'an, Mohammad Hosseini Hamedani, vol. 18, p. 308

65. Shining lights in Tafsir al-Qur'an, Mohammad Hosseini Hamedani, vol. 18, p. 309 - Atib al-Bayan fi Tafsir al-Qur'an, vol. 14, p. 244 - Al-Mizan fi Tafsir al-Qur'an, vol. 20, p. 370 - Al-Bayan fi Tafsir al-Qur'an, vol. 10, p.: 836

66. Al-Kashaf, vol. 4, p. 670; Majlum al-Bayan, vol. 10, pp. 611-614; Ruh al-Ma'ani, vol. 16, vol. 29, pp. 269-270.

67. The source of this section is the book of Fatima Zahra, peace be upon her, written by Allameh Abdul Hossein Amini.

ترجمه آلمانی:

im Namen Gottes

Kausar Khuda (eine kurze Einführung in Hazrat Fatima Zahra, Friede sei mit ihr)

Eine kurze Vorstellung von Hazrat Fatima Zahra, Friede sei mit ihr

Hazrat Fatima Zahra, Friede sei mit ihm (5 Ba'ath - 11 Mondmonat), ist die geliebte Tochter des Propheten des Islam, Friede sei mit ihm, und Hazrat Khadijah, der Frau von Imam Ali, Friede sei mit ihm, und die Mutter von Imam Hasan und Imam Hussain, Friede sei mit ihm. Hazrat Fatima ist Masoumeh und elf der schiitischen Imame stammen von ihren Nachkommen ab. Verse und Kapitel des Heiligen Quran wie Sure Kauthar, Sure Insan, Vers der Reinigung und Vers von Maudt wurden zu Ehren von Hazrat Fatima und ihrer Frau und ihren Kindern offenbart und sie wurden als Ahl al-Bayt des Gesandten Gottes bezeichnet. Gemäß einer Überlieferung des Heiligen Propheten bedeutet Freundschaft und Feindschaft mit Hazrat Fatima Freundschaft und Feindschaft mit dem Propheten, und in einer anderen Überlieferung nannte er sie „Syida Nisa al-Alamin“.

Hazrat Fatimah, Friede sei mit ihm, verteidigte nach dem Tod des Propheten des Islam erbittert das Recht des von Gott verordneten Kalifats ihres Mannes und starb während des Angriffs von Umar bin Khattab auf ihr Haus (Unterstützung des Kalifats von Abu Bakr).

 

Die Position von Umm al-A'imah

Der Name Fatima

Spitznamen: Zahra, Seyida Nisa Al-Alamin, Betul, Siddiqa, Tahira usw.

Spitznamen: Umm Abiha, Umm Al-Aima, Umm Al-Hassan, Umm Al-Hussein, Umm Al-Mohsen

Vater des Propheten Muhammad, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden schenken

 

Mutter von Umm al-Mu'minin, Khadijah Kobari (Friede sei mit ihnen)

Der 20. Geburtstag von Jumadi al-Akhr, fünf Jahre nach dem Propheten

Der Geburtsort von Mekka

 

Imamatzeit -

Lebensdauer von 18 Jahren

Das Datum des Martyriums war der 3. Jumadi al-Thani, der 11. Hijri

Die Ursache des Martyriums war ein Schlag in die Seite des Propheten bei dem Angriff auf sein Haus

Killer von den Angreifern zu seinem Haus

Madfan Munorah

 

 

 

Inhalt

• 1 Namen, Spitznamen und Spitznamen

o 1.1 Die Bedeutung von Fatima

o 1.2 Spitznamen und Spitznamen

• 2 Biographie von Hazrat Fatima

o 2.1 Ihre Geburt

o 2.2 Hazrat Zahra während der Zeit des Heiligen Propheten

o 2.3 Heirat mit Amirul Momineen

o 2.4 Das Leben von Hazrat Zahra und Amirul Momineen

o 2.5 Hazrat Fatimah nach dem Propheten

o 2.6 Martyrium von Hazrat Fatima

• 3 Verse, die zu Ehren von Hazrat Fatimah offenbart wurden

• 4 Tugenden von Hazrat Fatima

• 5 Bildunterschriften

• 6 Glieder

Namen, Spitznamen und Spitznamen

Viele Titel sind für ihn in den Quellen erwähnt. In einem Hadith von Imam Sadiq, Friede sei mit ihm, heißt es: Es gibt neun Namen für Fatima in den Augen des allmächtigen Gottes: Fatima, Siddiqa, Mubaraka, Tahirah, Raziya, Marzia, Muhaddith, Zahra.[1]

Die Bedeutung von Fatima

Der Heilige Prophet, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden schenken, nannte sie Fatima. Das Wort Fatimah ist ein Substantiv, das vom Infinitiv „Fat'm“ abgeleitet ist; Fatma bedeutet auf Arabisch schneiden, abschneiden und trennen. Bezüglich des Grundes für diesen Namen heißt es in einem Hadith des Heiligen Propheten, möge Gott ihn und seine Familie segnen: „Wahrlich, Allah der Allmächtige, Fatimahs Tochter, ihre Kinder und diejenigen, die sie liebten, stammen aus dem Feuer der vergiftetes Metall von Fatimah; möge Gott meine Tochter Fatimah, ihre Kinder und alle, die sie lieben, beschützen." Sie hat sich vom Feuer der Hölle getrennt, deshalb wird sie Fatimah genannt."[2]

An anderer Stelle wurde der Grund für die Benennung von Fatimah so angegeben, dass sie von jeglichem Bösen getrennt und abgeschnitten sei.[3]

Spitznamen und Spitznamen

Unter seinen Spitznamen ist der Spitzname Zahra bekannter und kommt manchmal mit ihrem Namen zusammen (Fateme al-Zahra). Zahra ist die weibliche Form von Azhar, was bedeutet: hell, die mit einem hellen Gesicht, die mit einer reinen und weißen Farbe, der helle Mond.[4]

Sie fragten Imam Sadiq (a.), warum Fatimah Zahra genannt wurde? Er sagte: Weil Fatimah so war, dass, wenn sie im Mihrab stand, ein Licht von ihr für die Menschen des Himmels strahlte, so wie die Sterne für die Menschen der Erde leuchten.[5]

Einer der Titel des Heiligen Propheten, der seinen hohen Status zeigt, ist der Titel Seyida Nisa al-Alamin (die große Dame der Frauen der Welt), wie ihn der Heilige Prophet (PBUH) nannte.[6]

Einige der Beinamen dieses Propheten sind: Umm al-Hasan, Umm al-Hussein, Umm al-Mohsen, Umm al-Aima, [7] Umm Abiha, Umm al-Khaira, Umm al-Momineen, Umm al-Akhyar, Umm al-Fadayl, Umm al-Azhar, Umm al-Uloom, Umm al-Asma.[8]

Einzelheiten finden Sie im Artikel: „Titel von Hazrat Fatima, Friede sei mit ihnen“.

Biografie von Hazrat Fatima

Geburt

Die Traditionen rund um das Geburtsjahr von Hazrat Zahra (Friede sei mit ihm) sind zahlreich und unterschiedlich, aber drei Fälle sind berühmter: fünf Jahre vor der Geburt des Propheten, das zweite Jahr der Geburt des Propheten und das fünfte Jahr der Geburt des Propheten Geburt. Während er die Ereignisse des Monats Jumadi al-Thani beschrieb, sagte Sheikh Tusi:

„Am 20. Tag von Jumadi al-Thani, dem zweiten Jahr des Mubast, ist die Geburt von Fatimah (Friede sei mit ihm) in einigen Überlieferungen, und in einer anderen Tradition wird es im fünften Jahr und dem einfachen Volk erwähnt (der Sunna) erzählen, dass die Geburt des Propheten 5 Jahre vor Mubast war.“ [9]

Wie Sheikh Tusi sagte, ist es unter sunnitischen Historikern berühmt, das fünfte Jahr vor Muba'ath. Und einige haben erklärt, dass es mit dem Jahr der Erneuerung des Baus der Kaaba zusammenfällt, d. h. dem fünften Jahr vor dem Propheten.[10]

Unter den schiitischen Gelehrten betrachtete Sheikh Mufid die Geburt des Heiligen Propheten im zweiten Jahr des Prophetentums, und auch Kafami bevorzugte diese Aussage.[11] Diese Aussage steht im Einklang mit der Überlieferung von Hakim Nishaburi, einem der sunnitischen Gelehrten , im Buch Mustardak, unter Berufung auf Imam Jafar Sadiq (Friede sei mit ihm) akzeptierte: „Fatima starb im Alter von 21 Jahren und wurde geboren, als der Prophet (Friede sei mit ihm) 41 Jahre alt war.“[12]

Der dritte Spruch, der unter schiitischen Gelehrten beliebt zu sein scheint (natürlich stimmen ihm auch einige sunnitische Gelehrte zu) [13] und mehrere Hadithe weisen darauf hin, betrachtet das fünfte Jahr nach Muba'at als den Zeitpunkt der Geburt.14 [ fünfzehn]

Unter diesen Aussagen kann das Versprechen, das fünf Jahre vor dem Prophetentum gemacht wurde, aus folgenden Gründen nicht akzeptiert werden:

• Historiker haben gesagt, dass alle Kinder von Khadija, Friede sei mit ihm, nach der Geburt des Propheten geboren wurden.[16]

• An-Nasa'i überlieferte, dass Abu Bakr und Umar Fatimah einen Heiratsantrag machten und der Prophet, Friede und Segen auf ihm, sie mit der Entschuldigung ablehnte, dass Fatimah klein sei.Ba'ath wurde in diesem Fall in seinem Alter geboren Die Zeit der Balz, die allen Historikern zufolge nach der Hijra lag, muss um achtzehn oder neun gewesen sein. Seien Sie zehn Jahre. Während jemand in diesem Alter nicht als klein bezeichnet wird.[18]

Gemäß einigen Überlieferungen wurde dem Gesandten Gottes (Friede sei mit ihm) von Gott befohlen, sich vierzig Tage und Nächte von Hazrat Khadijah (Friede sei mit ihm) fernzuhalten, bevor er das Sperma von Hazrat Zahra (Friede sei mit ihm) empfängt. Er verbrachte diese Tage mit Fasten und Anbeten, und am Ende dieses 40-tägigen Retreats stieg Gabriel zum Gesandten Gottes herab und während er Essen mitgebracht hatte, sagte er zum Propheten: Auf Befehl Gottes, mit diesem Essen das ist auf Gottes Befehl gegeben, ich habe dich vom Himmel geholt, brich dein Fasten. Also brach der Gesandte Gottes sein Fasten mit diesem Essen und nachdem er sein Fasten gebrochen hatte, ging er zu Khadijahs Haus und in derselben Nacht wurde das reine Sperma von Fatima empfangen.[19]

Es wird in einer Überlieferung gesagt, dass der Gesandte Gottes (PBUH) zu Fatimah, Friede sei mit ihm, sagte, als sie von Khadijah getragen wurde: O Khadijah! Gabriel gab mir die gute Nachricht, dass sie ein Mädchen ist, und sagte, dass sie die Quelle einer reinen und gesegneten Generation ist, und der gesegnete und erhabene Gott hat verfügt, dass meine Generation durch sie etabliert und stabil sein wird, und verfügt, dass ihre Kinder danach die Unterbrechung der Offenbarung, Imam und mögen sie die Kalifen Gottes auf Erden sein.“[20]

Hazrat Zahra während der Zeit des Heiligen Propheten

In Mekka:

Das Leben von Hazrat Fatima (PBUH) war von Beginn ihrer Kindheit an mit vielen Entbehrungen und Leiden und Problemen gemischt. Seit dem Leben von Hazrat Zahra (pbuh) waren nicht mehr als zwei Jahre vergangen, als die Quraysh versuchten, den Gesandten Gottes (Friede sei mit ihm und seiner Familie) zu töten, Abu Talib zu werden und das Leben des Gesandten Gottes (Friede sei mit ihm) zu verteidigen und Segen Allahs seien auf ihm). Mit Ausnahme von Abulhab und Abu Sufyan bin Harith bin Abdul Muttalib gingen sie nach Sha'b.[22] Die Quraysh trennten als Reaktion auf diesen Schritt die wirtschaftlichen, sozialen und familiären Bindungen zu ihnen. Diese Belagerung dauerte drei Jahre.[23] Nach den historischen Berichten derjenigen, die sich in den Zweigen befanden, befanden sie sich in einer schwierigen Situation, sie waren nicht in der Lage, ihre Bedürfnisse zu befriedigen, und selbst die Quraysh blockierten den Zugang zu Nahrung und Wasser sie [24]. ]

Im 10. Jahr des Prophetentums, nachdem die Bani Hashim aus den Zweigen von Abi Talib kamen und sich ihr Zustand verbesserte, starb Hazrat Abu Talib (Friede sei mit ihm) und ein paar Tage danach, während Hazrat Fatima, Friede sei auf ihn, war mehr als Sie waren keine fünf Jahre alt, seine Mutter Hazrat Khadijah (Friede sei mit ihm) starb. In einer Überlieferung heißt es, dass der Prophet (Allahs Frieden und Segen seien auf ihm) vor der Beerdigung zu seinem Grab hinabstieg, während Fatima den Schoß des Propheten hielt und um den Vater herumging und fragte: Vater John! Wo ist meine Mutter Und der Prophet ließ seine Frage unbeantwortet. Er pflegte zu anderen zu gehen und sie nach seiner liebevollen Mutter zu fragen, als Gabriel herunterkam und den Propheten informierte: „Dein Herr befiehlt dir, Fatimah unsere Grüße zu überbringen und Er sagte: Seine Mutter „Khadija“ ist jetzt im Schönen und erfrischendes Paradies Gottes... und sie ist neben "Asia" und "Maryam" die Tochter von "Imran" und die Mutter von "Messiah". Der Prophet umarmte Fatimah und gab ihr die Botschaft Gottes.[25]

Nach dem Tod von Hazrat Khadijah, Friede sei mit ihm, waren die Jahre der Anwesenheit des Propheten in Mekka voll von Schikanen und Beleidigungen und andauernden Bemühungen der Feinde, den Islam und die Muslime auszulöschen. Manchmal streuten die hartherzigen Feinde Schmutz oder Asche auf den Kopf des Propheten (Friede sei mit ihm).Wenn der Prophet nach Hause kam, wischte Fatima (Friede sei mit ihm) Staub und Asche vom Kopf und Gesicht seines Vaters. während Tränen über sein Gesicht liefen. Seine Augen waren geschlossen, sagte der Prophet: „Meine Tochter! Sei nicht traurig und vergieße keine Tränen, denn Gott ist der Beschützer und Beschützer deines Vaters.“[26]

Der Überlieferung zufolge versammelten sich die Feinde in Hajr Ismail und schworen den Götzen, dass sie Muhammad töten würden, wo immer sie ihn fanden. Fatimah (Friede sei mit ihm) hörte diese Nachricht und informierte ihren Vater, er solle besser auf sich aufpassen.[27]

In Sahih Bukhari heißt es: Abu Jahl stiftete eine Handvoll Schläger von Mekka an, einen Schafsmagen zu bringen und ihn auf den Kopf des Propheten zu werfen, als der Prophet (Frieden und Segen Gottes auf ihm) sich in Masjid al-Haram niederwarf dies geschah, Abu Jahl und die Menschen um ihn herum lachten und verspotteten den Propheten. Einige Gefährten sahen die Szene, aber der rücksichtslose Feind war so vorbereitet, dass sie sich nicht wehren konnten. Diese Nachricht erreichte die Ohren seiner kleinen Tochter Fatimah (Friede sei mit ihm), sie kam schnell zu Masjid al-Haram und bestrafte Abu Jahl und seine Gefährten mit ihrem besonderen Mut mit einem Schwert und verfluchte sie.[28]

Migration nach Medina:

Nach dem Tod von Abu Talib und der fehlenden Unterstützung von Bani Hashim für den Gesandten Gottes (PBUH) war Mekka kein sicherer Ort mehr für sie und es bestand jederzeit die Möglichkeit, sie zu töten. Nachdem einige der Bewohner von Yathrab Muslime geworden waren und dem Gesandten Gottes (Friede sei mit ihm) in Aqaba zweimal ihre Loyalität erklärt hatten, beschloss der Gesandte Gottes (Friede sei mit ihm), nach Medina auszuwandern. Der Prophet (Allahs Frieden und Segen seien auf ihm) reiste nach Medina mit dem Opfer von Amir al-Mu'minin Ali (Friede sei mit ihm) in der Nacht, die als Lailat al-Mubayt bekannt ist, und in dieser Nacht hatten die Quraysh entschieden ihn zu töten.

In dieser Nacht sagte der Prophet (Friede sei mit ihm) Ali (Friede sei mit ihm), er solle morgens und abends auf dem Berghang rufen: „Wer auch immer ein Vertrauen zu Muhammad hat, kommt, damit wir ihm sein Vertrauen zurückgeben. Dann sagte er zu ihm: Ali; Von nun an werden Sie nichts Unerfreuliches von Quraysh sehen, um sich mir anzuschließen. Also schenke mein Vertrauen vor Menschen und offen. Ich vertraue dir meine Tochter Fatima und euch beide Gott an; Möge er dich beschützen.

Nach der Ankunft des Gesandten Allahs ließ er sich im Haus von Amr ibn Awf nieder, und als Abu Bakr anbot, nach Medina zu gehen, lehnte er ab und sagte: „Ich werde Medina nicht betreten, bis der Sohn meines Bruders (d.h. Ali, Friede sei auf ihn) und lass meine Tochter Fatima zu mir kommen." Als die Nacht hereinbrach, trennte sich Abu Bakr vom Gesandten Gottes (PBUH) und betrat Medina, aber der Prophet blieb in QubaEr blieb und schrieb einen Brief an Ali (AS) und bat ihn, sich ihnen anzuschließen. Als der Brief Amir al-Mu'minin (as) erreichte, machten sich Hazrat Fatimah und seine Mutter Fatimah bint Asad und Fatimah, die Tochter von Zubair bin Abdul Muttalib, auf den Weg, gefolgt von Ayman, dem Sohn von Umm Ayman (Sklave des Gesandten Gottes) und Abu Waqid, der Gesandte des Gesandten Gottes, sie schlossen sich ihnen an. Als die Quraysh informiert wurden, schickten sie einige Leute nach dem Propheten und seinen Gefährten und versuchten, Imam Ali (Friede sei mit ihm) zu zwingen, die Karawane nach Mekka zurückzubringen. Und Hazrat Ali (Friede sei mit ihm) nahm zusammen mit seinen Gefährten den Weg nach Medina und nach einiger Zeit erreichten sie Dhajnan. Sie blieben dort für die Nacht und beteten Gott die ganze Nacht an, im Stehen oder Sitzen und sogar auf der Seite liegend. Am Morgen machten sie sich wieder auf den Weg nach Medina und erreichten jeden Ort, an dem sie beteten.[29]

در روایت ابو عبیده از پدرش و ابن ابی رافع آمده است که: در شأن آنها قبل از رسیدنشان به پیامبر این آیات نازل گردید: «الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا ...» « Jene, die im Stehen, Sitzen und Schlafen an Gott denken und ständig an die Erschaffung der Himmel und der Erde denken, o Herr, du hast dies nicht umsonst erschaffen...“ (Aal Imran, 191) soweit Er sagte: „Also antworte ihnen, mein Herr, dass ich die Arbeit eines Mannes oder einer Frau nicht verschwende.“ Dieses „männlich“ ist Ali, Friede sei mit ihm, und „weiblich“ ist Fatima, Friede sei mit ihr, und „einige of me is some" bezieht sich auf die Tatsache, dass Ali aus Fatima stammt.[30] ]

Heirat mit Amir al-Mu'minin

Schiitische Gelehrte sagten nicht mehr als vierzehn Jahre, als sie das Alter von Hazrat Fatimah (Friede sei mit ihm) zum Zeitpunkt der Eheschließung feststellten.[31] Die meisten schiitischen Gelehrten glauben, dass das Alter von Hazrat Fatimah (Friede sei mit ihm) 9 Jahre oder älter war 10 oder höchstens 11 Jahre zum Zeitpunkt der Eheschließung.[32]

Er heiratete Imam Ali (Friede sei mit ihm), der einigen Quellen zufolge 21 Jahre alt war Sie hatten Frieden verkündet und beide hatten die gleiche Antwort vom Propheten gehört, dass er auf eine göttliche Offenbarung über Zahra wartet Ehe.[34]

Gemäß den Hadithen, als Hazrat Ali (Friede sei mit ihm) ging, um Fatimah einen Antrag zu machen, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden gewähren, ging der Prophet zu Fatimah und sagte: „Ali bin Abi Talib ist jemand, dessen Verwandtschaft, Tugend und Du kennst den Islam, und ich habe Gott gebeten, dich zu heiraten." Die beste seiner Kreationen und die beliebteste unter ihnen, Ali hat dir einen Heiratsantrag gemacht. Was denkst du?"

Fatimah (Friede sei mit ihm) schwieg und wandte ihr Gesicht nicht ab, und der Prophet Gottes sah keinen Ekel auf ihrem Gesicht. Also stand er auf und sagte: "Allah Akbar!" Sein Schweigen ist [ein Zeichen] seiner Zufriedenheit."

So kam Gabriel (Friede sei mit ihm) zu ihm und sagte: O Muhammad! Verheirate sie mit Ali bin Abi Talib, denn Gott hat diese beiden zusammen bevorzugt.[35]

Es wurde vom Heiligen Propheten (Friede und Segen auf ihm) berichtet, dass er Ali, Friede sei mit ihm, ansprach und sagte: „Lolak, o Ali, lass Fatimah auf der Erde ruhen: [36] o Ali, wenn du nicht wärst, Fatimah hätte nicht auf der Erde geruht."

Allameh Hassanzadeh Amoli hat in der Erklärung dieser Überlieferung gesagt: Die Ehe basiert auf Hinlänglichkeit – dass sowohl der Mann als auch die Frau genügen müssen – und es gibt keinen Weg für einen nicht unfehlbaren Mann, eine Frau zu heiraten, die einen Fehler hat.[37 ]

Einzelheiten finden Sie unter: „Hochzeit von Hazrat Ali (AS) und Hazrat Fatima (S)“.

Das Leben von Hazrat Zahra und Amirul Momineen

Hazrat Zahra (Friede sei mit ihm) und Imam Ali (Friede sei mit ihm) sind ein Paar, das sowohl unschuldig als auch frei von Fehlern ist. Daher ist sein Leben ein vollkommenes Leben, voller Reinheit und frei von jeglichen Mängeln und Fehlern. Aus den wenigen Erzählungen, die in diesem Fall vorliegen, geht hervor, dass ihr Verhalten untereinander und mit ihren Kindern bestens, voller Liebe und Interesse war. Und diese beiden arrangierten alle ihre Angelegenheiten auf der Grundlage der Befehle des Heiligen Propheten (Friede sei mit ihm).

Zufriedenheit untereinander:

Amirul Momineen, Friede sei mit ihm, sagt bei der Beschreibung seines Lebens mit Hazrat Fatimah, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden gewähren: Ich schwöre bei Gott, dass ich in unserem ganzen gemeinsamen Leben niemals wütend auf Fatimah gewesen bin und sie niemals gezwungen habe sie macht alles... Und er wurde nie böse auf mich und war mir in nichts ungehorsam. Er war so, dass jedes Mal, wenn ich ihn ansah, meine Sorgen und Sorgen verschwunden waren.[38]

Arbeitsteilung:

Hazrat Ali (Friede sei mit ihm) und Fatima (Friede sei mit ihm) kamen zum Gesandten Gottes (Friede sei mit ihm) und baten ihn, den Haushalt und die Lebensdienste für jeden von ihnen zu arrangieren. Der Heilige Prophet (Allahs Frieden und Segen seien auf ihm) wies Fatimah (Friede sei mit ihm) den Diensten im Haus zu und überließ Ali (Friede sei mit ihm) die Außenseite des Hauses.

Hazrat Fatima (Friede sei mit ihr) sagte: Nur Gott weiß, wie zufrieden ich bin, dass der Gesandte Gottes (Frieden und Segen Gottes seien auf ihm) mich nicht mit Dingen beschäftigt hat, die nur Männer bewältigen können (eine Ironie dieser Tatsache dass Frauen die Fähigkeit haben zu tragen Sie haben nicht die Last des teuren Lebens).

Es wurde von Imam Sadiq (Friede sei mit ihm) überliefert, dass er sagte: Hazrat Amir (Friede sei mit ihm) pflegte Feuerholz zu bringen, Wasser zu bringen und zu fegen, und Fatima Zahra (Friede sei mit ihm) pflegte zu mahlen, zu kneten Teig und Brot backen.[41]

Die Härten des Lebens ertragen:

Aus den Erzählungen und historischen Berichten geht hervor, dass das Leben dieses Zoh von Entbehrungen begleitet war und natürlich seine Geduld angesichts dieser Entbehrungen.

Kinder:

Zweifellos ist kein Leben auf der Welt fruchtbarer und kostbarer als das Leben dieser beiden Adligen. Die Frucht dieses Lebens ist der Imamat-Baum. Amirul Momineen und Hazrat Zahra (PBUH) hatten drei Söhne und zwei TöchterNed. Die Kinder dieser beiden Adligen sind:

1. Imam Hasan (a.s.) ist der zweite schiitische Imam, der im dritten Jahr der Hijrah geboren wurde.

2. Imam Hussain (a.s.) ist der dritte schiitische Imam, der im vierten Jahr der Hijrah geboren wurde.

3. Hazrat Zainab (PBUH), der im fünften Jahr der Hijri nach Dina kam.

4. Hazrat Umm Kulthum (PBUH)

5. Hazrat Mohsen (a.s.) war die erste Märtyrerin auf dem Weg von Wilayat, die im Mutterleib eine Fehlgeburt erlitt und aufgrund des Schlages, der Hazrat Zahra (a.s.) zugefügt wurde, den Märtyrertod erlitt.

Hazrat Fatimah nach dem Propheten

Der Prozess der Usurpation des Kalifats:

Obwohl der Heilige Prophet (Friede sei mit ihm) Hazrat Ali vor seinem Tod an verschiedenen Orten, einschließlich Ghadir Kham, zu seinem Nachfolger ernannt hatte, wurde die Nachricht vom Tod des Propheten (Friede sei mit ihm) veröffentlicht, während Ali (Friede sei mit ihm) und einige der Gefährten das Bad und die Beerdigung des Propheten vorbereiteten, versammelte sich eine Gruppe von Ansar im Saqifa von Bani Sa'idah und sie wollten Saad bin Ubadah, einen Scheich von Khazraj, als Nachfolger des Gesandten Gottes einsetzen. Als Abu Bakr, Umar und Abu Ubaidah Jarrah diese Nachricht hörten, eilten sie nach Saqifa. Und nach dem Wortwechsel zwischen den Anwesenden der Stämme Aus und Khazraj, die sich in diesem Prozess gegenüberstanden, und den wenigen bei dem Treffen anwesenden Einwanderern, die behaupteten, dass nach den Worten des Propheten die Imame sein müssten von Quraysh schließlich Abu Bakr, Umar Und Abu Ubaidah konnte mit Hilfe der Atmosphäre der Opposition zwischen Aus und Khazraj den Treueeid für Abu Bakr als Kalif der Muslime leisten - trotz der Ernennung von Ali (Friede sei mit ihm) durch den Propheten - von den in Saqifa anwesenden Leuten.

Dies wurde mit Protesten von Ahl al-Bayt und seinen Gefährten beantwortet. In den Hadithen heißt es, dass Imam Ali, Friede sei mit ihm, zusammen mit Hazrat Zahra (a.s.) und Hasnain (a.s.) nachts zu den Türen ihrer Häuser gingen, um die Hajjat ​​mit den Gefährten zu vervollständigen, und die Vorfall von Ghadir und die eigenen Worte des Propheten veranlassten sie, sich zu verteidigen, er fordert sein Recht.[42]

Es wird auch gesagt, dass einige der Gefährten, obwohl sie sich weigerten, die Treue zu schwören, als Zeichen des Protests im Haus von Hazrat Zahra (PBUH) saßen. Der erste und der zweite Kalif fanden heraus, dass sich eine Gruppe von Muhajirin und Ansar mit Ali bin Abi Talib im Haus von Fatima, der Tochter des Gesandten Gottes, versammelt hatte, also kamen sie mit einer Gruppe und stürmten das Haus.

Tabari sagt: Also eilte Zubair (Imam Alis Cousin) herbei, um ihn mit einem gezogenen Schwert zu konfrontieren, aber sein Fuß rutschte aus und das Schwert fiel aus seiner Hand zu Boden. Also griffen die Angreifer ihn an und nahmen ihn fest. Tabaris Text lautet in diesem Fall wie folgt: Bai' al-Nanasu wa istashbatwa lal-bai'ah wa takhalf' Ali und al-Zubayr wa akhtarta al-Zubayr saifah wa qa'la la amadaha hatti yabai' al-Ali. Abu Bakr und Umar sprachen. Umar sagte: „Bring das Schwert von Al-Zubayr, demjenigen, der es führt, zu Al-Hajjar.“[43]

Omar und andere Angreifer drangen gewaltsam in das Haus ein. In der Zwischenzeit drohte Hazrat Fatimah (PBUH) den Angreifern, dass sie sich bei Gott beschweren werde, wenn sie das Haus nicht verlassen würden. Abu Bakr schwört Treue.[45]

Usurpation von Fadak:

Nach dem Vorfall von Saqeefah und der Usurpation des Kalifats war eine der ersten Handlungen des Kalifen, Fadak aus dem Besitz von Zahra (Friede sei mit ihm) und Amir al-Mu'minin (Friede sei mit ihm) zu entfernen. Deshalb ordnete Abu Bakr an, dass die Agenten und Arbeiter dieses Propheten aus Fadak vertrieben und mit Bait al-Mal verbunden wurden.[46] Um seine Arbeit zu rechtfertigen, erfand er eine Überlieferung, die keiner der Gefährten und Überlieferer überliefert hat, außer ihn. . In Sahih Bukhari heißt es, dass Abu Bakr als Antwort auf Hazrat Zahra (Friede sei mit ihr), die Einwände gegen seine Handlungen erhob, sagte: Wir hinterlassen kein Erbe, was von uns bleibt, ist Almosen.[47]

Nachdem sie Hazrat Zahras Fadak (Friede sei mit ihm) an sich gerissen hatte, kam Hazrat Zahra (Friede sei mit ihm) mit einer Gruppe von Frauen zu Abu Bakr und sagte: „Willst du das Land einnehmen, das mein Vater, der Prophet Gottes, mir gegeben hat? ?! Abu Bakr bat Dawat zu schreiben, dass Fadak Fatimah gehört. Umar trat ein und sagte zu ihm: O Kalif, Prophet Gottes! Schreiben Sie das Fadak-Dokument nicht für Zahra, es sei denn, sie bringt einen Zeugen für ihre Behauptung mit.

Hazrat Fatima (Friede sei mit ihm) sagte: Ali und Umm Ayman bezeugen meine Behauptung. Omar sagte: Die Aussage einer ausländischen Frau, die nicht redegewandt ist, ist nicht akzeptabel. Ali zündet seinen Teig an. Hazrat Fatima kehrte mit einem wütenden Zustand zurück.[48]

Nachdem es Hazrat Zahra (Friede sei mit ihnen) nicht gelungen war, Fadak mit einem Dokument und einem Zeugen vom Kalifen zurückzubekommen, zog sie einen Schleier an, hüllte sich in ein Zelt und ging mit einer Gruppe von Frauen zur Moschee. Seine Heiligkeit hatte sich hart versteckt und wie der Prophet Gottes, Gottes Segen und Frieden seien auf ihm, ging er ohne Mängel, bis er auf Abu Bakr stieß. Abu Bakr saß in der Moschee und eine Gruppe von Muhajireen und Ansar hatte sich versammelt. In der Moschee wurde ein Vorhang aufgehängt, um den Heiligen Propheten von den Augen der Fremden fernzuhalten, und Fatimah (Friede sei mit ihm) stand dahinter und hielt die Predigt von Fadakiyya in der Moschee des Gesandten Gottes.

Angriff auf Hazrat Zahras Haus:

Gemäß dem, was in den schiitischen Quellen ausführlich berichtet wurde, wandte sich das Kalifatsystem, nachdem es auf verschiedene Weise die Treue des Volkes erhalten hatte, an Imam Ali (Friede sei mit ihm), um auf irgendeine Weise die Treue von ihm zu erlangen. Umar und einige andere wurden vom Kalifen geschickt, um zur Tür des Hauses von Imam Ali (Friede sei mit ihm) zu gehen und ihn zu fragen, der das Kalifat gemäß Gottes Dekret und der Botschaft des Heiligen Propheten als sein Recht ansah: Friede sei mit ihm und weigerte sich, Abu Bakr die Treue zu schwören Zed - Bring sie zur Moschee, um die Treue zu schwören. Sie drangen gewaltsam in das Haus von Fatimah, Friede sei mit ihm, ein und schlugen sie und schleiften Ali (Friede sei mit ihm) gewaltsam in die Moschee, um ihr die Treue zu schwören.

Faiz Kashani zitiert in Nawadar al-Akhbar die Qualität dieses Ereignisses, indem er die Quellen von „Atlaat Niran Al-Ahzan“ wie folgt zitiert: Umar versammelte eine Gruppe und kam mit ihnen zum Haus von Amir al-Mu'minin, Friede sei mit ihm ihn. Sie kamen zur Hintertür und sie war geschlossen, alsoSie riefen: Ali, raus! Kalif, der Gesandte Gottes ruft dich, als sich die Tür des Hauses nicht für sie öffnete, brachten sie Brennholz und schütteten es hinter die Tür des Hauses und brachten Feuer, um es anzuzünden. Zu diesem Zeitpunkt rief Omar: Ich schwöre bei Gott, wenn du die Tür nicht öffnest, werde ich sie anzünden. Als Hazrat Zahra (Friede sei mit ihm) bemerkte, dass sie ihr Haus in Brand steckten, stand sie auf und öffnete die Tür. Also stießen sie diese Tür beiseite, bevor der Prophet sich vor ihnen bedeckte. Also versteckte sich Fatima hinter der Tür, dann drückte Umar die Tür so fest zu, dass er sie zwischen Tür und Wand quetschte.

Dann stürmten sie auf Amirul Momineen (Friede sei mit ihm) zu und vereinten sich gegen ihn, bis sie ihn mit über den Kopf gezogenen Kleidern aus seinem Haus zogen und ihn zur Moschee schleiften. So trat Fatima zwischen sie und ihren Mann und sagte: „Ich schwöre bei Gott, ich werde meinen Cousin nicht grausam töten und ihn mitnehmen. während der Gesandte Gottes, Gottes Gebete und Friede seien auf euch, Er uns aufrief, uns zu folgen, unser Freund zu sein und sich an uns zu klammern. Und Gott, der Allerhöchste, sagte: „Sprich, ich verlange keinen Lohn von euch außer denen, die euch nahe stehen; Sagen Sie: "Ich bitte Sie nicht um ein Gehalt, außer für die Freundschaft meiner Verwandten."

Der Erzähler sagt: Also verließen die meisten dieser Gruppe Ali (Friede sei mit ihm) wegen Fatimah (Friede sei mit ihnen). Also befahl Umar Ghanfuth bin Umar, ihn zu peitschen. Also schlug der Igel sie mit einer Peitsche auf ihren Rücken und an ihre Seiten, bis sie bewusstlos wurde, und die Spuren dieser Peitschen blieben auf ihrem edlen Körper, und dieses Schlagen war der stärkste Grund für eine Fehlgeburt, den Fötus, den der Heilige Prophet (Friede sei mit ihm) sagte ) genannt Muhsin hatte genannt ... .[49]

Einige sunnitische Quellen haben die Erzählung dieses Ereignisses abgelehnt oder geleugnet. Aber eine große Anzahl von ihnen hat Fälle gemeldet, die auf die Entweihung von Hazrat Zahras Haus hindeuten oder Vorkehrungen getroffen haben, um das Haus in Brand zu setzen. Obwohl sie den Vorfall nicht im Detail behandelt haben. Die folgenden sind Beispiele dafür:

Ahmad bin Yahya Jabir Baghdadi Balazri (gestorben 270) erzählt dieses historische Ereignis in dem Buch „Ansab al-Ashraf“ wie folgt: Abu Bakr schickte nach Ali (Friede sei mit ihm), um die Treue zu schwören, aber Ali weigerte sich, die Treue zu schwören. Dann bewegte sich Umar mit dem Docht (Brand) und traf Fatima vor dem Haus, Fatima sagte: Oh Sohn von Khattab, ich sehe, dass du versuchst, mein Haus niederzubrennen?! Umar sagte: Ja, das hilft etwas, wofür dein Vater gesandt wurde!![50]

Ibn Qutaiba Dinuri (212-276) schreibt in seinem Buch „Imamat und Politik“: Abu Bakr fand heraus, dass diejenigen, die sich weigerten, ihm die Treue zu schwören, sich in Alis Haus versammelten und Umar hinter ihnen her schickten. Ali (Friede sei mit ihm) kam und riefen alle heraus, und sie weigerten sich, das Haus zu verlassen. Zu dieser Zeit bat Umar um Feuerholz und sagte: Komm heraus zu dem Gott, in dessen Hand Omars Leben ist, oder ich werde das Haus in Brand setzen. Ein Mann sagte zu Umar: O Abahaf Sadr, dieses Haus ist Fatimah, die Tochter des Propheten, er sagte: So sei es!![51]

Einige andere Quellen, die sich darauf beziehen, sind:

• Tarikh Tabari, Muhammad bin Jarir Tabari, Ausgabe Beirut, Band 2, S. 443

Autor von Ibn Abi Shaiba, Bd. 8, S. 572

• Ughd al-Farid, Ibn Abd Rabbah, herausgegeben von der Hilal School, Bd. 4, S. 93

• Faraid al-Samatin, Ibrahim bin Mohammad Jovini, Taba Beirut, Bd. 2, S. 34, 35.

Eine Reihe von sunnitischen Quellen haben auch Material zitiert, das auf das Auftreten dieses Ereignisses hinweist. oder Teile davon spezifiziert. Als Beispiel kann diese Überlieferung von Abu Bakr in mehreren Quellen gefunden werden: Abu Bakr sagte, während er starb: Ich habe drei Dinge getan, die ich wünschte, ich hätte sie nicht getan, eines dieser drei Dinge: Ich wünschte, ich würde Zahras nicht entweihen Haus. 52]

Ibrahim bin Siyar Nizam Mu'tazili (160-231) sagt in dem Buch "Al-Wafi Balofiyat", dass Umar Fatimah am Tag des Treueschwurs gegenüber Abi Bakr auf den Bauch schlug.[53]

In dem Buch „Mizan al-Aitdal“ in der Biografie von Ibn Abi Daram schreibt Dhahabi: „Ahmed bin Muhammad“, bekannt als „Ibn Abi Daram“, der Muhaddith von Kufi (gest. 357 AH), – die Person, die Muhammad bin Ahmed bin Hammad Kufi sagt über ihn: „Kan Mastiq al-Amr Aamae Dahra“: Er war sein ganzes Leben lang ein Anhänger des rechten Weges – er erzählt, dass diese Nachricht in seiner Gegenwart gelesen wurde: Umar trat Fatimah und sie erlitt eine Fehlgeburt das Kind, das sie in ihrem Leib hatte, hieß Mohsen.[54]

Besuch von Abu Bakr und Umar von Hazrat Zahra:

Gemäß dem, was in den Hadithen erwähnt wird, kam Abu Bakr zusammen mit Umar Ibn Khattab, um Hazrat Zahra nach dem Angriff zu besuchen, und während er krank auf dem Bett lag, begrüßte er ihn, aber er wandte sein Gesicht ab und antwortete ihnen nicht. Abu Bakr sagte: O Tochter des Propheten! Wir sind gekommen, um Ihre Zufriedenheit zu erlangen, wir bitten Sie, uns zu vergeben und uns zu ersparen, was Ihnen passiert ist! Zahra, Friede sei mit ihm, sagte: „Du antwortest mir zuerst. Hast du gehört, wie der Prophet über mich sagte: Fatimah ist Teil meines Körpers und ich gehöre zu ihm?“ Wer ihn beleidigt, beleidigt mich, und wer mich beleidigt, beleidigt Gott. Wer Fatimah nach meinem Tod verletzt, ist wie derjenige, der mich während meines Lebens verletzt hat.

Die beiden sagten: Ja, wir haben es gehört, dann sagte Fatimah: „Herr! Zeuge, diese zwei Leute haben mich verletzt! Ich werde nicht mit dir sprechen, bis ich meinen Herrn treffe und mich über dich beklage.“[55]

Einzelheiten finden Sie unter „Der Besuch der Kalifen bei Hazrat Zahra (S)“.

Martyrium von Hazrat Fatima

Hazrat Fatimah, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden schenken, wurde nach einigen Tagen dieses Vorfalls aufgrund des Schlags, der ihm während eines Angriffs auf sein Haus zugefügt wurde, zum Märtyrer. Es gibt mehrere Meinungen über den Tag des Martyriums von Hazrat Zahra (PBUH) unter den historischen Büchern. Einige Historiker haben diesen Zeitraum als vierzig Tage und einige als sechs Monate nach dem Tod des Propheten (Friede sei mit ihm) erwähnt. Auch in den Traditionen, dieVon den Imamen (pbuh) wurden zwei Daten erwähnt, die viele schiitische Gelehrte als Datum von 95 Tagen nach dem Tod des Propheten für gültiger halten. Gemäß dieser Überlieferung fand das Martyrium dieses Propheten am 3. Jumadi al-Akhir des Jahres 11 Hijri statt.[56]

Die offenbarten Verse zu Ehren von Hazrat Fatimah

Mubarlah-Vers:

Der Mubalah-Vorfall steht im Zusammenhang mit dem 9. oder 10. Jahr der Hijri. وقتى مسیحیان نجران از روى لجاجت و عناد سخن پیامبر را درباره یگانگى آفریدگار و شخصیت حضرت عیسی علیه‌السلام نپذیرفتند، آیه نازل شد که: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ Auf die Lügner. (Sure Al-Imran, Vers 61) Wer auch immer mit dir über Jesus streitet, nachdem du von seinem Zustand erfahren hast, sag: Lass uns und du die Kinder, Frauen und die, die uns ähnlich sind, dann zu Mubarhah rufen aufstehen (um einander zu verfluchen), damit die Lügner (und Ungläubigen) Gottes Fluch und Strafe erleiden.

Der Prophet, Gottes Segen und Frieden seien auf ihm, brachte Imam Hasan und Imam Hussain, Friede sei mit ihm, Hazrat Fatima, Friede sei mit ihm, und seinen Schwiegersohn Hazrat Ali, Friede sei mit ihm, mit. [57]

Allameh Tabataba'i sagt über den Vers von Mubahlah: Der Gesandte Gottes brachte den Frieden Allahs nicht über die Alis in der Position, diesem Befehl von "Infsana" mit Ausnahme von Ali, von "Nasaena" mit Ausnahme von Fatima und von zu gehorchen „Abnaina“ außer Hasnain, Friede sei mit ihnen. Es stellt sich heraus, dass es für das erste Wort kein Beispiel gibt, außer für Ali, und für das zweite Wort, außer für Fatimah, Friede sei mit ihnen, und für das dritte Wort, außer für Hasnain, Friede sei mit ihm, und die Bedeutung von „Kindern“, „Frauen“ und „selbst“ ist auch das gleiche wie die Ahl al-Bayt des Gesandten Gottes.In einigen Hadithe wurde es in diesem Sinne klargestellt, nachdem der Gesandte Gottes das Erwähnte gebracht hat Menschen mit ihm sagte er: "Die Barals sind meine Familie", denn dieser Satz bedeutet: O Herr, ich habe niemanden gefunden, den ich zu Mubarlah einladen könnte. 58]

Diese Angelegenheit wird durch ein Zitat aus der Überlieferung von Mubahlah bestätigt, die Zamakhshari, ein sunnitischer Gelehrter, in Kashafs Kommentar zu Aisha erzählt: Der Prophet (Friede sei mit ihm) kam am Tag von Mubahlah heraus und trug einen Umhang aus schwarzem Haar Hasan kam an, er fand ihn in Er unter seiner Robe platziert, dann kam Imam Hussain an, er legte ihn auch unter seine Robe, und danach Fatima und dann Ali; Dann sagte er: "...Innama yareedu lizihab ankum al-rijjas Ahl al-Bayt und reinigt dich..." (Sure Al-Ahzab/Ayah 33) (Übersetzung: Es ist nichts anderes, als dass Gott will, dass du jede Unreinheit entfernst von dir Ahl al-Bayt und mache dich der Reinheit würdig.“[59]

Einzelheiten finden Sie im Artikel "Mubahela".

Reinigungsvers:

Die Bedeutung des Verses der Reinigung ist der zweite Teil von Vers 33 der Sure Al-Ahzab/33, der besagt: „...aber Allah will die Gräuel gegen euch, die Leute des Hauses, bringen und euch reinigen.“

Dieser Vers besagt, dass es Gottes Wille ist, dass die Ahlul Bayt des Propheten, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden schenken, frei von allen Unreinheiten sein soll. Die Interpretation von „yotahirkam“ nach „liyuzaheba ankam al-rijsa“ ist eine Betonung auf Reinheit und Reinheit, um Unreinheiten loszuwerden, und „tatheerah“, das ein absolutes Objekt ist, wird auch als eine weitere Betonung auf Reinheit angesehen. Al-Rajsa, das Al und Lam ähnlich ist, umfasst jede Art von intellektueller und praktischer Unreinheit, einschließlich Polytheismus, Unglauben, Heuchelei, Unwissenheit und Sünde.Es gibt eine Sunnah [62], was bedeutet von Ahl al-Bayt, Friede sei über ihnen; Khamsa Tayyaba bedeutet der Prophet, Friede sei mit ihm, Ali, Fatima, Hasan und Hussain.

Mudat-Vers:

Der Maudt-Vers ist ein Teil des 23. Verses der Surah Shuri, der besagt: „Sprich: Ich werde dich nicht um eine Belohnung bitten, außer um den Tod des Nahen …“.

Saeed bin Jubayr erzählt von Ibn Abbas, als dieser Vers offenbart wurde. Sie sagten: O Gesandter Gottes, wer sind deine Verwandten und Freunde, deren Liebe und Freundschaft für uns verpflichtend sind? Er sagte: Ali, Fatima, Hasan und Hussein.[63]

Einzelheiten finden Sie in „Vers 23 der Sure Shuri“.

Sure Kauthar:

Gemäß der Überlieferung von Ibn Abbas besteht die Würde der Offenbarung von Surah Kauthar darin, dass As bin Wael den Propheten an der Tür der Großen Moschee traf und ein Gespräch mit ihm führte. Eine Gruppe von Quraish-Ältesten saß in der Haram-Moschee, als bin Wael zu den Leuten von Quraish in der Moschee kam, fragten sie ihn, mit wem er spreche? Als Antwort: Ich habe mit Abtar gesprochen. Und er sagte dies aus dem Grund, dass in jenen Tagen der Sohn des Propheten von Khadija namens Abdullah gestorben war und die Person, die keinen Sohn hatte, Abtar und Mabatur genannt wurde (d. h. die Person, die keinen Sohn hat). Nachkommen links).[64]

Diese Sure ist die kürzeste Sure des Korans und ihr Text lautet wie folgt: „Im Namen Allahs, des Allerbarmers, des Allerbarmers (1) werde ich dir alle Segnungen geben (2) Fasal l’Rabik wa Anhar (3) Wahrlich, Er ist der Barmherzigste (4)" O Prophet, wir haben viele Segnungen und Segnungen auf dir. (Fatima) Wir haben gewährt, jetzt vor diesem großen Segen, bete für deinen Herrn und mache ein Opfer, sicherlich dein Feind, der sagt, dass du keine Kinder haben wirst und zurückgelassen wirst, er selbst ist der Erste und der Letzte.

Die Kommentatoren sagen, dass es offensichtlich ist, dass sich Kauthar aufgrund der Würde der Offenbarung der Surah auf die Vielzahl der Generationen bezieht, und es bedeutet Fatima Zahra, Friede sei mit ihnen, die vier Söhne wie Hasan und Hussain hatte, Friede sei mit ihnen. und zwei Töchter, und von ihnen wurden viele Kinder geboren. 65]

Sure Insan:

Über die Offenbarung der berühmten Sure Al-Insan von Ibn Abbas heißt es: Hasan und Husayn, Friede sei mit ihm, wurden krank. Der Prophet, Gottes Segen und Frieden seien auf ihm, kam mit einer Gruppe von Gefährten, um sie zu besuchen, und schlug Ali, Friede sei mit ihm, vor, ein Gelübde für die Heilung seiner Kinder abzulegen. Ali (Friede sei mit ihm) und Fatima (Friede sei mit ihm) und ihre Dienerin (Fadha) schworen, wenn sieWenn sie das Fa finden, faste drei Tage lang. Hasnain (Friede sei mit ihm) wurde von seiner Krankheit geheilt (und sie fasteten, während es nichts in ihrem Haus gab. Ali (Friede sei mit ihm) lieh sich drei Sa's Weizen von Shimoun von Khyber.

Fatima (Friede sei mit ihm) mahlte es eine Stunde lang zu Mehl und backte 5 Brotlaibe. Zur Zeit des Fastenbrechens kam ein Bettler zur Tür und sagte: Friede sei mit dir, o Familie Muhammads, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden gewähren. Sie stellten die Armen vor sich und tranken in dieser Nacht nichts als Wasser. Am zweiten Tag fasteten sie weiter und als sie das Fasten brachen, kam ein Waisenkind ins Haus und gab ihm sein Essen. Am dritten Tag, zur Zeit des Fastenbrechens, kam ein Gefangener zur Tür des Hauses und sie gaben ihm ihren Anteil an Essen.

Am Morgen nahm Imam Ali (Friede sei mit ihm) die Hand von Hasnain (Friede sei mit ihm) und brachte ihn zum Propheten. Der Prophet sah sie vor Hunger zittern. Er sagte: „Es fällt mir sehr schwer, einen solchen Zustand in dir zu sehen“, dann stand er auf und begleitete sie in das Haus von Fatimah, Friede sei mit ihm, und er sah seine Tochter im Mihrab stehen, während ihr Magen feststeckte auf ihren Rücken und ihre Augen waren vor Hunger eingesunken. Der Prophet, Friede sei mit ihm, war aufgebracht. Zur gleichen Zeit kam Gabriel herunter und sagte: O Muhammad, nimm diese Sure. Gott gratuliert dir zu einer solchen Familie, dann rezitierte er die Sure Hal Ati (Mann) über ihm.[66]

Einzelheiten finden Sie unter „Die Würde der Sura Al-Insan“.

Die Tugenden von Hazrat Fatima

Gemäß den Hadithen sind einige der Tugenden und Tugenden von Hazrat Fatimah (Friede sei mit ihm) wie folgt:

1. Hazrat Fatima, Friede sei mit ihm, teilt mit dem Heiligen Propheten, dem Kommandanten der Gläubigen, Hassan und Hussain, Friede sei mit ihnen, die Position der Unfehlbarkeit und Reinheit (tatsächlich ist Unfehlbarkeit gemäß den Überlieferungen von ihr eine göttliche Kobra).

2. Hazrat Siddiqa, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden schenken, teilen Sie mit seinem Vater, seiner Frau und seinen Kindern, dass ihm erlaubt wird, die Moschee des Heiligen Propheten zu betreten und darin zu bleiben, möge Gott ihn segnen und ihm Frieden gewähren, in all ihren Zustände.

3. Sie ist die Mutter des Imams Athar (Friede sei mit ihnen).

4. Als Fatima geboren wurde, erfüllte ihr Licht alle Häuser von Mekka.

5. Die Benennung von Zahra, Friede sei mit ihm, stammt von Gott dem Allmächtigen.

6. Der Name Fatima steht auf dem Thronbein und den Himmelstüren.

7. Krieg oder Frieden mit diesem Propheten ist wie Krieg und Frieden mit dem Propheten, Ali und Hassanein.

8. Sayyidah ist eine Gelehrte der Frauen.

9. Freundschaft und Feindschaft mit ihm ist wie Freundschaft und Feindschaft mit dem Propheten.

10. Dieser Prophet ist Muhaddith, was bedeutet, dass Engel mit ihm sprachen.

11. Die Schiiten dieses Propheten haben die gute Nachricht des Himmels erhalten.

12. Seine Gegner werden zugrunde gehen.

13. Am Tag des Gerichts wird er von seinem Vater, seiner Frau und seinen Kindern umgeben sein.

14. Die Fürbitte der Kobra ist der Tag des Gerichts.

15. Die Liebe von Fatima, Friede sei mit ihm, ist für jeden verpflichtend, genau wie die Liebe seiner Frau und seiner unschuldigen Kinder (was die Belohnung des Siegels des Propheten ist).

16. Sie werden mit ihrem Vater, ihrer Frau und ihren Kindern in der Kuppel von al-Wasila oder der Ebene von al-Wasila des Himmels platziert.

17. Mit seinem Vater, seiner Frau und seinen Kindern wird er in eine Lichtkuppel gesetzt, die unter dem Thron errichtet wird, und es gibt keinen Platz für irgendjemanden außer fünf Personen, Friede sei mit ihm, in diesem hohen Rang.

18. In Bezug auf Qualitäten und spirituelle Werte ist er Imam Ali (Friede sei mit ihm) ebenbürtig.

19. Von Adam bis zum Ende wurde der Menschheit befohlen, sich an Hazrat Sadiqa Zahra zu wenden, Friede sei mit ihm.

20. Als Fatimah (Friede sei mit ihm) den Schauplatz von Mahshar betrat, rief der Heilige Prophet: „Oh Leute von Mahshar, senkt euren Blick, damit Fatimah vorbeigeht.“[67]

Fußnote

1. Scheich Sadouq, Al-Khasal, Bd. 2, S. 414

2. Kenz al-Amal, Bd. 6, S. 219; Die Brandblitze 96

3. Übersetzung von Masnad Fatima Zahra, Friede sei mit ihnen, S. 25

4. Farsi-arabische Alphabetkultur (Al-Munjad-Übersetzung), Fouad Afram Al-Bustani; Übersetzt von Reza Mahyar, Bd. 1, S. 48

5. Bihar al-Anwar (T. Beirut), Bd. 43, S. 12, h 6.

6. Hakim Neishaburi, al-Mustadrak Ali al-Sahiheen, Bd. 3, S. 170, H4740; Amali Scheich Sadouq, S. 245, Hadith 12

7. Majlesi, Bihar al-Anwar, 1404 AH, Bd. 43, S. 16

8. Fatima al-Zahra, Bahja Qalb al-Mustafi, Bd. 1

9. Al-Masbah, Scheich Tusi, Tabab Hind, S. 554

10. Tarikh al-Khamis, Bd. 1, S. 277; Al-Aqhabi, S. 49; Muqatil al-Talbeyin, S. 48.

11. Siehe das Geburtsdatum von Sadiqa Kobra Fatemeh Zahra (pbuh), Seyyed Zia Mortazavi, Payam Zan, November 1377, Nummer 80

12. Al-Mustadrak, Hakim Neishaburi, Bd. 3, S. 178, H. 4765. Erzählung über die Geburt von Fatima Zahra (pbuh), Informationsbasis von Ayatollah Makarem Shirazi

13. Siehe: Tarikh al-Khamis, Bd. 1, S. 278, und Al-Aqhabi, S. 52.

14. Siehe: Bihar al-Anwar, Bd. 43, S. 6-10.

15. Geburtsdatum von Siddiqa Kobra Fatemeh Zahra (pbuh), Seyyed Zia Mortazavi, Payam Zan, November 1377, Nr. 80

16. Manaqib Al-Abi Talib; Bd. 3, S. 393; Tazkire Al-Khawas, S. 306-307; Zia al-Alamin, Bd. 2, S. 46.

17.R. K: Die Eigenschaften von Amirul Mominin Ali, S. 228; Manaqib Al-Abi Talib; Bd. 3, S. 393; Tazkira Al-Khawas, S. 306; Zia al-Alamin, Bd. 2, S. 46.

18. Allameh Jafar Morteza Ameli, Leiden von Hazrat Zahra (Friede sei mit ihnen), S. 29

19. Allama Majlisi in Bihar al-Anwar, Bd. 16, S. 78 und 79

20. Das Leben von Hazrat Zahra, Friede sei mit ihm, übersetzt von Bihar al-Anwar, S. 33

21. Alder fi Akhtasar Al-Maghazi und Al-Sir, S. 27

22. Übersetzung von Dalai al-Nabwah, übersetzt von Mahmoud Mahdavi Damghani, Bd. 2, S. 65-66

23. Ibn Hishams Biographie, Bd. 1, S. 375, Ibn Sa'd, Tabaqat, Bd. 1, S. 208, und Tabarsi, Al-Waris Ankündigung, S. 49, Baihaqi, al-Radaal al-Nabwa, Bd. 2, S. 311.

24. Ansab al-Ashraf, Bd. 1, S. 234

25. Fatima Zahra, Friede sei mit ihr, von der Geburt bis zum Martyrium, Mohammad Kazem Qazvini; S. 159

26. Ibn Hishams Biographie, Band 1, Seite 416

27. Manaqib Ibn Shahr Ashub, Band 1, Seite 71

28. Sahih Bukhari, Band 5, Seite 8

29. Bihar al-Anwar (I - Beirut), Bd. 19, S. 64-66

30. Bihar al-Anwar (I - Beirut), Bd. 19, S. 66

31. Amin, Seyyed Mohsen, Aayan al-Shi'a, Bd. 1, S. 313, Dar al-Taqqin für die Presse, Beirut, 1406 A.H.

32. Ansari, Ismail, Al-Masua'a al-Kabri über Fatima al-Zahra, Bd. 4, S. 21, Dilil Ma, Qom, 1428 AH

33. P. Ibn Abd al-Barr, Al-Istiyab fi Marafah al-Sahhab, Bd. 4, S. 1893, Beirut, Dar al-Jeel, Bd. 1, 1412/1992.

34. Ibn SAd, Tabaqat, Bd. 8, S. 11, heißt es in Sunan Nasa'i: Der Prophet (PBUH) antwortete ihnen: „Fatima ist jung“ und als Ali (AS) ihm einen Antrag machte, akzeptierte er sie.“ (Nasa 'i, Sunan, Bd. 6, S. 62; Fatima al-Zahra, S. 25, Bd. 2), Al-Sawaiq Al-Muharraqa, S. 162 und verweisen auf Ansab al-Ashraf, S. 402, Bihar , S. 92 und siehe: Kapitel „Eine Auswahl arabischer Dichter“.

35. Amali Laltoosi: S. 39 H 44, Bashara Al-Mustafa: S. 261

36. Bihar al-Anwar, Bd. 107/43

37. Hassanzadeh Amoli; Hasan, Kommentar zur Weisheit des Wortes der Fatimiden, S. 178

38. Bihar al-Anwar, Bd. 43

39. Naskh al-Tawarikh, der Status von Hazrat Fatima (Friede sei mit ihr), S. 417

40. Fadael al-Zahra, S. 77

41. Das Leben von Hazrat Zahra, Friede sei mit ihm (Übersetzung von Band 43 von Bihar al-Anwar), übersetzt von Najafi, S. 169

42. Siehe die Seite „Die Vollendung der Autorität von Imam Ali (Friede sei mit ihm) mit seinen Gefährten“

43. Tabari, 2: 443, 444 und 446 und in der europäischen Ausgabe, 1: 1819 und 1820 und al-Riyad al-Nadrah, Muhab al-Din Tabari, 1: 167 und Tarikh al-Khamis, 188: 1 und Ibn Abi al-Hadid, 2: 122 und 132 und 134, 58, 6:2 und Kanzal Amale, 3:128.

44. Yaqoubi, Tarikh Yaqoubi, Dar Sader, Bd. 2, S. 105.

45. Ibn Abi al-Hadid, Kommentar zu Nahj al-Balagha, 1378 AH, Bd. 2, S. 21.

46. ​​​​Kilini, Usul Kafi, 1369, Bd. 1, S. 543; Sheikh Mofid, al-Maqnaa, 1410 AH, S. 289 und 290

47. Sahih Bukhari, Band 5, Seite 198

48. Bihar al-Anwar, Bd. 29, S. 645-646

49. Faiz Kashani, Nawader al-Akhbar, Recherche von Mehdi Ansari Qomi, Institute of Cultural Studies and Research, Teheran, Erstausgabe, 1371, S. 183

50. Ansab al-Ashraf, Dar Maarif, Kairo, Bd. 1, S. 586

51. Al-Imamah und Al-Siyaseh, Bd. 1, S. 12

52. Majim Kabir Tabarani, Recherche von Hamdi Abdul Majid Salafi, Bd. 1, S. 62, Hadith Nr. 34: „Aber die drei Götter, ich habe sie nicht getan, ich habe sie nicht getan, ich habe das Haus von Fatima entdeckt und verließ sie."

Aqd al-Farid, Ibn Abd Rabbah, herausgegeben von der Hilal School, Bd. 4, S. 93: „Weddat Anni Lam Akhsaf Bayt Fatima An Shi Wa In Kanwa Oghlakwah Ali Harb.“

Kommentar zu Nahj al-Balagheh, Ibn Abi al-Hadid, Misr Edition, Bd. 2, S. 46 und 47: „Ich wusste nicht, dass ich dich aus dem Hause Fatima entdecken und sie verlassen würde, selbst wenn ich den Krieg beenden würde ."

Moruj al-Dhahab, Masoudi, Andalus Publisher, Beirut, Bd. 2, S. 301: "Ich wünsche Ihnen, dass Sie das Haus von Fatima besuchen und es in vielen Worten erwähnen!"

53. Al-Wafi Balofyat:, Band 6, S. 17, Nummer 2444; Nationen und Nahal Shahristan, S. 57

54. Mizan al-Etdal, Bd. 3, S. 459: „Das Leben von Rafs Fatimah hat sie sogar zu Fall gebracht.“

55. The Declaration of Women, Bd. 3, S. 1214-1215.

56. Was ist das genaue Datum des Märtyrertods von Hazrat Zahra (AS)?, Website von Islam Quest

57. Sheikh Mufid, Al-Irshad, Bd. 1, S. 166 bis 169. Zur Betrachtung der Überlieferungsdokumente in schiitischen und sunnitischen Quellen, Rek: Tafsir des Verses „Mubahlah“ aus der Sicht von Ahl al-Bayt (a.s.) und Ahl al-Sunni, Ilqar Ismailzadeh, Tolo, Nr. 10 und 11, verfügbar auf der Hozha-Website, abgerufen am 15. März 2016

58. Al-Mizan in Tafsir al-Qur'an, Bd. 3, S. 237

59. Zamakhshari, Tafsir al-Kashaf, Bd. 1, S. 370-369

60. Al-Mizan, Bd. 16, S. 312.

61. Als Beispiel: Kilini, Al-Kafi, Bd. 1, S. 286-287; Sheikh Sadouq, Al-Khasal, S. 403, Hadith 113, und S. 580, Hadith 1; Sheikh Tusi, Al-Amali, S. 368 und 783; Tabarsi, Majma al-Bayan, Bd. 7 S. 559 und Bd. 8 S. 357.

62. Tabari, Jame al-Bayan, Bd. 12, Teil 22, S. 6; Ibn Abi Hatim Razi, Tafsir al-Qur'an al-Azeem, Bd. 9, S. 3131, Hadith 17673; Ibn Kathir, Tafsir al-Qur'an al-Azeem, Bd. 3, S. 494; Nishaburi, Asab al-Nuzul, S. 295; Siyuti, Al-Dar al-Manthor, Bd. 6, S. 604; Hakim Neishaburi, al-Mustadrak Ali al-Sahihin, Bd. 2, S. 416.

63. Ibn Hanbal, Die Tugenden von Amir al-Mu'minin Ali Ibn Abi Talib (AS), 1433 AH, S. 295.

64. Helle Lichter in der Auslegung des Koran, Mohammad Hosseini Hamedani, Bd. 18, S. 308

65. Leuchtende Lichter in Tafsir al-Qur'an, Mohammad Hosseini Hamedani, Bd. 18, S. 309 - Atib al-Bayan fi Tafsir al-Qur'an, Bd. 14, S. 244 - Al-Mizan fi Tafsir al -Qur'an, Bd. 20, S. 370 - Al-Bayan fi Tafsir al-Qur'an, Bd. 10, S.: 836

66. Al-Kashaf, Bd. 4, S. 670; Majlum al-Bayan, Bd. 10, S. 611-614; Ruh al-Ma'ani, Bd. 16, Bd. 29, S. 269-270.

67. Die Quelle dieses Abschnitts ist das Buch von Fatima Zahra, Friede sei mit ihr, geschrieben von Allameh Abdul Hossein Amini.

 

ترجمه اسپانیایی:

 

en el nombre de Dios

Kausar Khuda (una breve introducción a Hazrat Fatima Zahra, la paz sea con ella)

Una breve introducción a Hazrat Fatima Zahra, la paz sea con ella

Hazrat Fatima Zahra, la paz sea con él (5 Ba'ath - 11 meses lunares), es la hija amada del Profeta del Islam, la paz sea con él, y Hazrat Khadijah, la esposa del Imam Ali, la paz sea con él, y la madre del Imam Hasan y el Imam Hussain, la paz sea con él. Hazrat Fatima es Masoumeh y once de los imanes chiítas son de sus descendientes. Versículos y capítulos del Sagrado Corán como Surah Kauthar, Surah Insan, Verse of Purification y Verse of Maudt fueron revelados en honor a Hazrat Fatima y su esposa e hijos, y fueron llamados Ahl al-Bayt del Mensajero de Dios. Según una narración del Santo Profeta, amistad y enemistad con Hazrat Fátima significa amistad y enemistad con el Profeta, y en otra narración, él la llamó "Syida Nisa al-Alamin".

Hazrat Fatimah, la paz sea con él, después de la muerte del Profeta del Islam, defendió ferozmente el derecho del califato de su esposo, que fue ordenado por Dios, y fue martirizado durante el ataque de Umar bin Khattab en su casa (apoyando el califato de Abu Bakr).

 

La posición de Umm al-A'imah

El nombre de Fátima

Apodos: Zahra, Seyida Nisa Al-Alamin, Betul, Siddiqa, Tahira, etc.

Apodos: Umm Abiha, Umm Al-Aima, Umm Al-Hassan, Umm Al-Hussein, Umm Al-Mohsen

Padre del Profeta Muhammad, que Dios lo bendiga y le conceda paz

 

Madre de Umm al-Mu'minin, Khadijah Kobari (la paz sea con ellos)

El vigésimo cumpleaños de Jumadi al-Akhr, cinco años después del Profeta

El lugar de nacimiento de La Meca

 

Período imamato -

Vida útil de 18 años

La fecha del martirio fue 3 Jumadi al-Thani, 11 Hijri

La causa del martirio fue un golpe al lado del Profeta en el ataque a su casa.

Asesino por los asaltantes a su casa

Madfán Munorah

 

 

 

Contenido

• 1 Nombres, apodos y apodos

o 1.1 El significado de Fátima

o 1.2 Apodos y apodos

• 2 Biografía de Hazrat Fátima

o 2.1 Tu nacimiento

o 2.2 Hazrat Zahra durante la época del Santo Profeta

o 2.3 Matrimonio con Amirul Momineen

o 2.4 La vida de Hazrat Zahra y Amirul Momineen

o 2.5 Hazrat Fatimah después del Profeta

o 2.6 Martirio de Hazrat Fátima

• 3 versos revelados en honor a Hazrat Fatimah

• 4 virtudes de Hazrat Fátima

• 5 subtítulos

• 6 enlaces

Nombres, apodos y apodos

Se han mencionado muchos títulos para él en las fuentes. En un hadiz del Imam Sadiq, la paz sea con él, se dice: Hay nueve nombres para Fátima a la vista de Dios Todopoderoso: Fátima, Siddiqa, Mubaraka, Tahirah, Raziya, Marzia, Muhaddith, Zahra.[1]

El significado de Fátima

El Santo Profeta, que Dios le bendiga y le conceda paz, la llamó Fátima. La palabra Fatimah es un sustantivo sujeto que se deriva del infinitivo "Fat'm"; Fatma en árabe significa cortar, cortar y separar. En cuanto a la razón de este nombre, se afirma en un hadiz del Santo Profeta, que Dios lo bendiga a él y a su familia: "Ciertamente, Allah Todopoderoso, la hija de Fátima, sus hijos y quienes los amaban, son del fuego del metal envenenado de Fátima, que Dios proteja a mi hija Fátima, a sus hijos ya todos los que los aman.” Ella se ha apartado del fuego del Infierno, por eso se llama Fátima.”[2]

En otro lugar se dice la razón por la que se nombra a Fátima de tal manera que ella queda apartada y cercenada de toda clase de mal[3].

Apodos y apodos

Entre sus apodos, el apodo Zahra es más famoso, y en ocasiones viene junto con su nombre (Fateme al-Zahra). Zahra es el femenino de Azhar, que significa: brillante, la de rostro brillante, la de color puro y blanco, la luna brillante.[4]

Le preguntaron al Imam Sadiq (a.s.) por qué Fátima se llamaba Zahra. Él dijo: Porque Fátima era tal que cuando estaba de pie en el mihrab, una luz de ella brilló para la gente del cielo, así como las estrellas brillan para la gente de la tierra.[5]

Uno de los títulos del Santo Profeta, que muestra su alto estatus, es el título de Seyida Nisa al-Alamin (la gran dama de las mujeres del mundo), como lo llamó el Santo Profeta (la paz sea con él).[6]

Algunos de los epítetos de ese Profeta son: Umm al-Hasan, Umm al-Hussein, Umm al-Mohsen, Umm al-Aima, [7] Umm Abiha, Umm al-Khaira, Umm al-Momineen, Umm al-Akhyar, Umm al-Fadayl, Umm al-Azhar, Umm al-Uloom, Umm al-Asma.[8]

Para más detalles, consulte el artículo: "Títulos de Hazrat Fátima, la paz sea con ellos".

Biografía de Hazrat Fátima

nacimiento

Las tradiciones que rodean el año de nacimiento de Hazrat Zahra (la paz sea con él) son numerosas y diferentes, pero tres casos son más famosos: cinco años antes del nacimiento del Profeta, el segundo año del nacimiento del Profeta y el quinto año del nacimiento del Profeta. nacimiento. Mientras describía los eventos del mes de Jumadi al-Thani, Sheikh Tusi dijo:

"En el día 20 de Jumadi al-Thani, el segundo año de Mubast, el nacimiento de Fátima (la paz sea con él) está en algunas narraciones, y en otra tradición, se menciona en el quinto año, y la gente común (de la Sunnah) narran que el nacimiento del Profeta fue 5 años antes que el de Mubast.” [9]

Como dijo Sheikh Tusi, es famoso entre los historiadores sunitas, el quinto año antes de Muba'ath. Y algunos han declarado que coincide con el año de renovación de la construcción de la Kaaba, es decir, el quinto año antes del Profeta.[10]

Entre los eruditos chiítas, Sheikh Mufid ha considerado el nacimiento del Santo Profeta en el segundo año de la Profecía, y Kafami también prefirió este dicho.[11] Este dicho está de acuerdo con la narración de Hakim Nishaburi, uno de los eruditos sunitas. , en el libro de Mustardak, citando al Imam Jafar Sadiq (la paz sea con él) aceptó: "Fátima murió a la edad de 21 años y nació cuando el Profeta (la paz sea con él) tenía 41 años".[12]

El tercer dicho, que parece ser popular entre los eruditos chiítas (por supuesto, algunos eruditos sunitas también están de acuerdo con él) [13] y varios hadices lo indican, considera que el quinto año después de Muba'at es el momento del nacimiento.14 [ 15]

Entre estos dichos, la promesa hecha cinco años antes de la Profecía no puede aceptarse por las siguientes razones:

• Los historiadores han dicho que todos los hijos de Khadija, la paz sea con él, nacieron después del nacimiento del Profeta.[16]

• An-Nasa'i narró que cuando Abu Bakr y Umar le propusieron matrimonio a Fátima, el Profeta, la paz y las bendiciones sean con él, los rechazó con la excusa de que Fátima era pequeña. Nació Ba'ath, en este caso, a su edad. la época del cortejo, que según todos los historiadores fue posterior a la Hégira, debió ser alrededor de los dieciocho o nueve años. Ser diez años. Mientras que alguien que está en esta edad no se llama pequeño.[18]

Según algunas narraciones, Dios le ordenó al Mensajero de Dios (PBUH) que se mantuviera alejado de Hazrat Khadijah (PBUH) durante cuarenta días y noches antes de concebir el esperma de Hazrat Zahra (la paz sea con él). Pasó estos días ayunando y adorando, y al final de este retiro de 40 días, Gabriel descendió sobre el Mensajero de Dios y mientras traía comida con él, le dijo al Profeta: Por mandato de Dios, con esta comida que fue dado por mandato de Dios: Yo te he traído del cielo, rompe tu ayuno. Entonces el Mensajero de Dios rompió su ayuno con esa comida y después de romper su ayuno fue a la casa de Khadijah y esa misma noche fue concebido el esperma puro de Fátima.[19]

Se dice en una tradición que el Mensajero de Dios (PyB) le dijo a Fátima, la paz sea con él, cuando Khadijah la estaba cargando: ¡Oh Khadijah! Gabriel me dio la buena noticia de que ella es una niña, y dijo que ella es la fuente de una generación pura y bendita, y Dios bendito y exaltado ha decretado que mi generación será establecida y estable a través de ella, y decretó que sus hijos después la interrupción de la revelación, Imam y Que sean los califas de Dios en la tierra.[20]

Hazrat Zahra durante la época del Santo Profeta

En La Meca:

La vida de Hazrat Fatima (PBUH) estuvo mezclada con muchas dificultades, sufrimientos y problemas desde el comienzo de su infancia. No habían pasado más de dos años desde la vida de Hazrat Zahra (la paz sea con él) cuando los Quraysh intentaron matar al Mensajero de Dios (la paz sea con él y su familia), convertirse en Abu Talib y defender la vida del Mensajero de Dios (la paz sea con él y su familia). y las bendiciones de Allah sean con él). A excepción de Abulhab y Abu Sufyan bin Harith bin Abdul Muttalib, fueron a Sha'b.22 Quraysh, en respuesta a este movimiento, cortó los lazos económicos, sociales y familiares con ellos. Este asedio duró tres años.[23] Según los relatos históricos de quienes estaban dentro de las ramas, se encontraban en una situación difícil, no podían satisfacer sus necesidades e incluso los Quraysh bloquearon la entrada de alimentos y agua a ellos [24]. ]

En el décimo año de la Profecía, después de que los Bani Hashim salieran de las ramas de Abi Talib y su condición mejorara, Hazrat Abu Talib (la paz sea con él) falleció y unos días después, mientras Hazrat Fatima, la paz sea sobre él, tenía más de No tenían cinco años, su madre Hazrat Khadijah (la paz sea con él) falleció. Se dice en una narración que antes del entierro, el Profeta (la paz y las bendiciones de Allah sean con él) descendió a su tumba mientras Fátima sostenía el regazo del Profeta y rodeaba al padre y preguntaba: ¡Padre John! donde esta mi madre Y el Profeta dejó su pregunta sin respuesta. Solía ​​ir a otros y preguntarles acerca de su amada madre, cuando Gabriel bajó e informó al Profeta que: "Tu Señor te ordena que transmitas nuestros saludos a Fátima y Él dijo: Su madre "Khadija" está ahora en la hermosa y refrescante paraíso de Dios... y ella es la hija de "Imran" y la madre del "Mesías" junto a "Asia" y "Maryam". El Profeta abrazó a Fátima y le dio el mensaje de Dios[25].

Después de la muerte de Hazrat Khadijah, la paz sea con él, los años de la presencia del Profeta en La Meca estuvieron llenos de hostigamiento e insultos y continuos esfuerzos de los enemigos para acabar con el Islam y los musulmanes. A veces, los enemigos de corazón duro rociaban tierra o cenizas sobre la cabeza del Profeta (la paz sea con él). Cuando el Profeta llegaba a casa, Fátima (la paz sea con él) limpiaba el polvo y las cenizas de la cabeza y el rostro de su padre, mientras las lágrimas corrían por su rostro. Con los ojos cerrados, el Profeta dijo: "¡Hija mía! No estéis tristes y no derraméis lágrimas porque Dios es protector y protector de vuestro padre».[26]

Según la narración, los enemigos se reunieron en Hajr Ismail y juraron a los ídolos que matarían a Mahoma dondequiera que lo encontraran. Fátima (la paz sea con él) escuchó esta noticia e informó a su padre que se cuidara mejor.[27]

Se afirma en Sahih Bukhari: Abu Yahl incitó a un puñado de matones de La Meca a traer el estómago de una oveja y arrojarlo sobre la cabeza del Profeta cuando el Profeta (la paz y las bendiciones de Dios sean con él) estaba postrado en Masjid al-Haram. hecho esto, Abu Yahl y la gente a su alrededor se rieron y se burlaron del Profeta. Algunos compañeros vieron la escena, pero el despiadado enemigo estaba tan preparado que no pudieron defenderse. Esta noticia llegó a oídos de su pequeña hija Fátima (la paz sea con él), ella rápidamente llegó a Masjid al-Haram y con su valor especial castigó a Abu Yahl y sus compañeros con una espada y los maldijo.[28]

Migración a Medina:

Después de la muerte de Abu Talib y la falta de apoyo de Bani Hashim al Mensajero de Dios (PyB), La Meca ya no era un lugar seguro para ellos y existía la posibilidad de matarlos en cualquier momento. Después de que algunos de los habitantes de Yathrab se convirtieran en musulmanes y declararan su lealtad al Mensajero de Dios (la paz sea con él) dos veces en Aqaba, el Mensajero de Dios (la paz sea con él) decidió emigrar a Medina. El Profeta (la paz y las bendiciones de Allah sean con él) partió hacia Medina con el sacrificio de Amir al-Mu'minin Ali (la paz sea con él) en la noche conocida como Lailat al-Mubayt, y esa noche los Quraysh habían decidido para matarlo

Esa noche, el Profeta (PBUH) le dijo a Ali (PBUH) que gritara mañana y tarde en la ladera de la montaña: Quien tenga confianza en Muhammad, venga para que le devolvamos su confianza. Entonces le dijo: Ali; De ahora en adelante, no verás nada desagradable de Quraysh para unirte a mí. Así que pago mi confianza delante de la gente y abiertamente. Os encomiendo a mi hija Fátima ya vosotros dos a Dios; Que él te proteja.

Después de la llegada del Mensajero de Allah, se instaló en la casa de Amr ibn Awf, y cuando Abu Bakr se ofreció a ir a Medina, se negó y dijo: "No entraré en Medina hasta que el hijo de mi hermano (es decir, Ali, la paz sea sobre él) y que mi hija Fátima venga a mí". Cuando cayó la noche, Abu Bakr se separó del Mensajero de Dios (PyB) y entró en Medina, pero el Profeta permaneció en Quba. Se quedó y le escribió una carta a Ali (AS) y le pidió que se uniera a ellos. Cuando la carta llegó a Amir al-Mu'minin (a.s.), Hazrat Fatimah y su madre Fatimah bint Asad y Fatimah hija de Zubair bin Abdul Muttalib partieron, seguidos por Ayman hijo de Umm Ayman (esclavo del Mensajero de Dios) y Abu Waqid, el mensajero del Mensajero de Dios, se unieron a ellos. Cuando se informó a los Quraysh, enviaron a algunas personas tras el Profeta y sus compañeros y trataron de obligar al Imam Ali (la paz sea con él) a devolver la caravana a La Meca. Y Hazrat Ali (la paz sea con él) junto con sus compañeros tomaron el camino a Medina y después de algún tiempo llegaron a Dhajnan. Se quedaron allí durante la noche y adoraron a Dios durante toda la noche, de pie o sentados e incluso acostados de lado. Por la mañana, volvieron a emprender el camino de Medina y llegaron a todos los lugares donde adoraban.[29]

در روایت ابو عبیده از پدرش و ابن ابی رافع آمده است که: در شأن آنها قبل از رسیدنشان به پیامبر این آیات نازل گردید: «الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا ...» « Aquellos que, de pie, sentados y durmiendo, recuerdan a Dios y piensan constantemente en la creación de los cielos y la tierra, oh Señor, no creaste esto en vano..." (Aal Imran, 191) hasta donde dijo: "Así que respóndeles, mi Señor, que no desperdiciaré el trabajo de un varón o una mujer varón." Ese "varón" es Ali, la paz sea con él, y "hembra" es Fátima, la paz sea con ella, y "algunos de mí es algo" se refiere al hecho de que Ali es de Fátima.[30] ]

Matrimonio con Amir al-Mu'minin

Los eruditos chiítas no dijeron más de catorce años al determinar la edad de Hazrat Fátima (la paz sea con él) en el momento del matrimonio.[31] La mayoría de los eruditos chiítas creen que la edad de Hazrat Fátima (la paz sea con él) era 9 o 10 o como máximo 11 años en el momento del matrimonio.[32]

Se casó con el Imam Ali (la paz sea con él), quien según algunas fuentes tenía 21 años, habían anunciado la paz y ambos habían escuchado la misma respuesta del Profeta, y es que él está esperando la revelación divina sobre la muerte de Zahra. matrimonio.[34]

Según los hadices, cuando Hazrat Ali (la paz sea con él) fue a proponerle matrimonio a Fátima, que Dios lo bendiga y le conceda paz, el Profeta fue a Fátima y dijo: "Ali bin Abi Talib es alguien cuyo parentesco, virtud y Tú conoces el Islam, y le he pedido a Dios que se case contigo." La mejor de sus creaciones y la más querida entre ellas, Ali te ha propuesto. ¿Qué opinas?"

Fátima (la paz sea con él) permaneció en silencio y no volvió la cara, y el Profeta de Dios no vio disgusto en su rostro. Así que se puso de pie mientras decía: "¡Alá Akbar!" Su silencio es [un signo] de su satisfacción".

Así que Gabriel (la paz sea con él) se le acercó y le dijo: ¡Oh Muhammad! Haz que se case con Ali bin Abi Talib, porque Dios ha favorecido a estos dos juntos.[35]

Se ha narrado del Santo Profeta (PBUH) que se dirigió a Ali, la paz sea con él, y dijo: "Lolak, Oh Ali, deja que Fátima descanse en la tierra: [36] Oh Ali, si no fuera por ti, Fátima no habría reposado en la tierra".

Allameh Hassanzadeh Amoli ha dicho en la explicación de esta narración: El matrimonio se basa en la suficiencia - que tanto el hombre como la mujer deben ser suficientes - y no hay forma de que un hombre no infalible se case con una mujer que tiene defectos.[37] ]

Para más detalles, consulte: "Matrimonio de Hazrat Ali (AS) y Hazrat Fatima (S)".

La vida de Hazrat Zahra y Amirul Momineen

Hazrat Zahra (la paz sea con él) y el Imam Ali (la paz sea con él) son una pareja inocente y libre de errores. Por lo tanto, su vida es una vida completa, llena de pureza y libre de defectos y errores. De las pocas narraciones que se han obtenido en este caso, parece que su comportamiento entre ellos y con sus hijos fue de la mejor manera y lleno de amor e interés. Y esos dos arreglaron todos sus asuntos basados ​​en las órdenes del Santo Profeta (PyB).

Satisfacción mutua:

Amirul Momineen, la paz sea con él, al describir su vida con Hazrat Fatimah, que Dios lo bendiga y le conceda paz, dice: Juro por Dios que en toda nuestra vida juntos, nunca me he enfadado con Fatimah y nunca he forzado ella para hacer cualquier cosa... Y nunca se enojó conmigo y no me desobedeció en nada. Era tal que cada vez que lo miraba, se me quitaban las penas y las penas.[38]

Division de trabajo:

Hazrat Ali (la paz sea con él) y Fátima (la paz sea con él) se acercaron al Mensajero de Dios (la paz sea con él) y le pidieron que organizara los servicios domésticos y de vida para cada uno de ellos. El Santo Profeta (la paz y las bendiciones de Allah sean con él) asignó a Fátima (la paz sea con él) a los servicios dentro de la casa y dejó el exterior de la casa a Ali (la paz sea con él).

Hazrat Fátima (la paz sea con ella) dijo: Solo Dios sabe lo complacido que estoy de que el Mensajero de Dios (la paz y las bendiciones de Dios sean con él) no me obligó a ocuparme de cosas que solo los hombres pueden manejar (una ironía sobre el hecho de que que las mujeres tienen la capacidad de llevar No tienen la carga de la vida costosa).

Se ha narrado del Imam Sadiq (la paz sea con él) que dijo: Hazrat Amir (la paz sea con él) solía traer leña, traer agua y barrer, y Fátima Zahra (la paz sea con él) solía moler, amasar amasar y cocer pan.[41]

Tolerar las adversidades de la vida:

Está claro a partir de las narraciones y los informes históricos que la vida de este Zoh estuvo acompañada de dificultades y, por supuesto, su paciencia frente a estas dificultades.

Niños:

Sin duda, ninguna vida en el mundo es más fecunda y preciosa que la vida de estos dos nobles. El fruto de esta vida es el árbol Imamato. Amirul Momineen y Hazrat Zahra (PBUH) tuvieron tres hijos y dos hijasNed. Los hijos de estos dos nobles son:

1. Imam Hasan (a.s.) es el segundo imán chiíta que nació en el tercer año de la Hégira.

2. El Imam Hussain (a.s.) es el tercer Imam chiita que nació en el cuarto año de la Hégira.

3. Hazrat Zainab (PBUH) que vino a Dina en el quinto año de Hijri.

4. Hazrat Umm Kulthum (PyB)

5. Hazrat Mohsen (a.s.) fue la primera mártir del camino de la Wilayat, quien sufrió un aborto espontáneo en el vientre de su madre y fue martirizada debido al golpe que se le infligió a Hazrat Zahra (a.s.).

Hazrat Fatimah después del Profeta

El proceso de usurpación del califato:

Aunque el Santo Profeta (PBUH) había designado a Hazrat Ali como su sucesor antes de su muerte en varios lugares, incluido Ghadir Kham, pero después de que se publicara la noticia de la muerte del Profeta (PBUH), mientras que Ali (la paz sea con él) y algunos de los Compañeros se estaban preparando para el baño y el entierro del Profeta, un grupo de Ansar se reunió en la Saqifa de Bani Sa'idah y querían instalar a Saad bin Ubadah, un jeque de Khazraj, como el sucesor del Mensajero de Dios. Al escuchar esta noticia, Abu Bakr, Umar y Abu Ubaidah Jarrah corrieron a Saqifah. Y tras el intercambio de palabras entre los presentes de las tribus de Aus y Khazraj, que se enfrentaban en este proceso, y los pocos inmigrantes presentes en la reunión que afirmaban que según las palabras del Profeta, los imanes deben ser de Quraysh, finalmente Abu Bakr, Umar y Abu Ubaidah pudieron prestar juramento de lealtad a Abu Bakr como califa de los musulmanes con la ayuda de la atmósfera de oposición entre Aus y Khazraj, a pesar del nombramiento de Ali (la paz sea con él) por el Profeta - de la gente presente en Saqifah.

Esto fue recibido con protestas de Ahl al-Bayt y sus compañeros. Se dice en los hadices que el Imam Ali, la paz sea con él, junto con Hazrat Zahra (a.s.) y Hasnain (a.s.) solían ir a las puertas de sus casas por la noche para completar el Hajjat ​​con los Compañeros, y el El incidente de Ghadir y las palabras del Profeta por derecho propio los hizo defenderse.Él llama por su derecho.[42]

También se afirma que algunos de los Compañeros, aunque se negaron a jurar lealtad, se sentaron en la casa de Hazrat Zahra (PBUH) como señal de protesta. Los califas primero y segundo se enteraron de que un grupo de Muhajirin y Ansar se habían reunido con Ali bin Abi Talib en la casa de Fátima, la hija del Mensajero de Dios, por lo que vinieron con un grupo y asaltaron la casa.

Tabari dice: Entonces Zubair (el primo del Imam Ali) se apresuró a confrontarlo con una espada desenvainada, pero su pie resbaló y la espada cayó de su mano al suelo. Entonces los atacantes lo atacaron y lo arrestaron. El texto de Tabari en este caso es el siguiente: Bai' al-Nanasu wa istashbatwa lal-bai'ah wa takhalf' Ali y al-Zubayr wa akhtarta al-Zubayr saifah wa qa'la la amadaha hatti yabai' al-Ali. Hablaron Abu Bakr y Umar. Umar dijo: Lleva la espada de Al-Zubayr, el que la empuña, a Al-Hajjar.[43]

Omar y otros atacantes entraron violentamente a la casa. Mientras tanto, Hazrat Fatimah (PBUH) amenazó a los atacantes con que si no salían de la casa, ella se quejaría a Dios y Abu Bakr juraría lealtad.[45]

usurpación de Fadak:

Después del incidente de Saqifah y la usurpación del califato, una de las primeras acciones del califa fue sacar a Fadak de la posesión de Zahra (la paz sea con él) y Amir al-Mu'minin (la paz sea con él). Por lo tanto, Abu Bakr ordenó que los agentes y trabajadores de ese Profeta fueran expulsados ​​de Fadak y lo unieran a Bait al-Mal.[46] Para justificar su trabajo, se le ocurrió una narración que ninguno de los Compañeros y narradores ha narrado excepto el. . Se afirma en Sahih Bukhari que Abu Bakr dijo en respuesta a Hazrat Zahra (la paz sea con ella), quien se opuso a sus acciones: No dejamos herencia, lo que queda de nosotros es caridad[47].

Después de usurpar el Fadak (la paz sea con él) de Hazrat Zahra, Hazrat Zahra (la paz sea con él) vino a Abu Bakr con un grupo de mujeres y dijo: ¿Quieres tomar la tierra que mi padre, el Profeta de Dios, me dio? ?! Abu Bakr le pidió a Dawat que escribiera que Fadak pertenece a Fátima. Umar entró y le dijo: ¡Oh Califa, Profeta de Dios! No escriba el documento de Fadak para Zahra a menos que traiga un testigo para su reclamo.

Hazrat Fátima (la paz sea con él) dijo: Ali y Umm Ayman dan testimonio de mi afirmación. Omar dijo: El testimonio de una mujer extranjera que no es elocuente no es aceptable. Ali pone fuego a su masa. Hazrat Fátima regresó con un estado de ira.[48]

Después de que Hazrat Zahra (la paz sea con ellos) no pudo recuperar a Fadak del Califa con un documento y un testigo, se puso un velo, se envolvió en una tienda y caminó hacia la mezquita con un grupo de mujeres. Su Santidad se había escondido mucho y, como el Profeta de Dios, la paz y las bendiciones de Dios sean con él, caminaba sin ninguna deficiencia, hasta que se encontró con Abu Bakr. Abu Bakr estaba sentado en la mezquita y se había reunido un grupo de muhayirín y ansar. Se colgó una cortina en la mezquita para mantener al Santo Profeta alejado de los ojos de los extraños, y Fátima (la paz sea con él) se paró detrás de ella y pronunció el sermón de Fadakiyya en la mezquita del Mensajero de Dios.

Ataque a la casa de Hazrat Zahra:

Según lo que se ha informado en detalle en las fuentes chiítas, el sistema del califato, después de obtener la lealtad de la gente de varias maneras, recurrió al Imam Ali (la paz sea con él) para obtener su lealtad de cualquier manera. Umar y algunos otros fueron enviados por el califa para ir a la puerta de la casa del Imam Ali (la paz sea con él) y preguntarle, quien consideraba que el califato era su derecho según el decreto de Dios y el mensaje del Santo Profeta, la paz sea con él, y se negó a jurar lealtad a Abu Bakr Zed - Llévalos a la mezquita para jurar lealtad. Entraron a la fuerza en la casa de Fátima, la paz sea con él, la golpearon y arrastraron violentamente a Ali (la paz sea con él) a la mezquita para jurar lealtad.

Faiz Kashani en Nawadar al-Akhbar cita la calidad de este evento al citar las fuentes de "Atlaat Niran Al-Ahzan" de la siguiente manera: Umar reunió a un grupo y fue con ellos a la casa de Amir al-Mu'minin, la paz sea con a él. Llegaron a la puerta trasera y estaba cerrada, así queGritaron, ¡Alí, sal! Califa, el Mensajero de Dios te llama, cuando la puerta de la casa no les abría, traían leña y la echaban detrás de la puerta de la casa y traían fuego para encenderla. En ese momento, Omar gritó: Te lo juro por Dios, si no abres la puerta, le prenderé fuego. Cuando Hazrat Zahra (la paz sea con él) se dio cuenta de que estaban incendiando su casa, se levantó y abrió la puerta. Entonces empujaron esa puerta a un lado antes de que el Profeta se cubriera de ellos. Así que Fátima se escondió detrás de la puerta, luego Umar empujó la puerta con tanta fuerza que la apretó entre la puerta y la pared.

Luego corrieron hacia Amirul Momineen (la paz sea con él) y se unieron contra él hasta que lo sacaron de su casa con la ropa sobre la cabeza y lo arrastraron a la mezquita. Entonces Fátima intervino entre ellos y su esposo y dijo: "Juro por Dios que no mataré a mi primo con crueldad y me lo llevaré. ¡Ay de ti, cuán pronto traicionaste a Dios y a Su Mensajero con respecto a nosotros, el Ahl al-Bayt! mientras que el Mensajero de Dios, que la paz y las oraciones de Dios sean con vosotros, nos llamó a seguirnos y ser nuestros amigos y aferrarnos a nosotros. Y Dios, el Altísimo, dijo: "Di, no te pido recompensa sino para aquellos que están cerca de ti; Di: "No te pido salario, excepto la amistad de mis parientes".

El narrador dice: Así que la mayoría de ese grupo dejó a Ali (la paz sea con él) debido a Fátima (la paz sea con ellos). Entonces Umar ordenó a Ghanfuth bin Umar que lo azotara. Entonces el erizo la golpeó con un látigo en la espalda y en los costados hasta que quedó inconsciente, y las huellas de esos látigos permanecieron en su noble cuerpo, y esa golpiza fue la razón más fuerte para el aborto espontáneo, el feto que el Santo Profeta (la paz sea con él) ) llamado Muhsin había nombrado... .[49]

Algunas fuentes sunitas han rechazado o negado la narración de este evento. Pero un gran número de ellos han denunciado casos que indican la profanación de la casa de Hazrat Zahra o que han hecho arreglos para prender fuego a la casa. Aunque no han cubierto el incidente en detalle. Los siguientes son ejemplos de esto:

Ahmad bin Yahya Jabir Baghdadi Balazri (fallecido en 270) narra este evento histórico en el libro "Ansab al-Ashraf" de la siguiente manera: Abu Bakr envió a buscar a Ali (la paz sea con él) para jurar lealtad, pero Ali se negó a jurar lealtad. Entonces Umar se movió con la mecha (incendiaria), y se encontró con Fátima frente a la casa, Fátima dijo: ¡Oh, hijo de Jattab, veo que estás tratando de quemar mi casa! Umar dijo: ¡¡Sí, esto está ayudando a algo por lo que tu padre fue enviado!![50]

Ibn Qutaiba Dinuri (212-276) escribe en su libro "Imamate and Politics": Abu Bakr se enteró de aquellos que se negaron a jurarle lealtad y se reunieron en la casa de Ali y envió a Umar tras ellos. Ali (la paz sea con él) vino y llamó a todos para que salieran y se negaron a salir de la casa. En ese momento Omar pidió leña y dijo: Salgan al Dios en cuyas manos está la vida de Omar, o prenderé fuego a la casa. Un hombre le dijo a Umar: Oh Abahaf Sadr, esta casa es Fátima, la hija del Profeta, él dijo: ¡¡Que así sea!![51]

Algunas otras fuentes que se refieren a esto son:

• Tarikh Tabari, Muhammad bin Jarir Tabari, edición de Beirut, vol.2, p.443

Autor de Ibn Abi Shaiba, volumen 8, página 572

• Ughd al-Farid, Ibn Abd Rabbah, publicado por Hilal School, volumen 4, página 93

• Faraid al-Samatin, Ibrahim bin Mohammad Jovini, Taba Beirut, volumen 2, págs. 34, 35.

Varias fuentes sunitas también han citado material que indica la ocurrencia de este evento. o especifica partes de ella. A modo de ejemplo, esta narración de Abu Bakr se puede encontrar en varias fuentes: Abu Bakr dijo mientras moría: Hice tres cosas que desearía no haber hecho, una de esas tres cosas: deseé no profanar la casa de Zahra. casa.52]

Ibrahim bin Siyar Nizam Mu'tazili (160-231) dice en el libro "Al-Wafi Balofiyat" que Umar golpeó a Fátima en el estómago el día de jurar lealtad a Abi Bakr.[53]

En el libro "Mizan al-Aitdal" en la biografía de Ibn Abi Daram, Dhahabi escribe: "Ahmed bin Muhammad" conocido como "Ibn Abi Daram", el Muhaddith de Kufi (d. 357 AH), - la persona que Muhammad bin Ahmed bin Hammad Kufi dice sobre él. Dice: "Kan Mastiq al-Amr Aamae Dahra": Fue un seguidor del camino correcto a lo largo de su vida - narra que esta noticia fue leída en su presencia: Umar pateó a Fátima y ella abortó el niño que tenía en su vientre se llamaba Mohsen.[54]

Visitando Abu Bakr y Umar desde Hazrat Zahra:

Según lo que se menciona en los hadices, Abu Bakr junto con Umar Ibn Khattab fueron a visitar a Hazrat Zahra después del ataque y mientras estaba en la cama de la enfermedad y lo saludaron, pero él apartó la cara y no les respondió. Abu Bakr dijo: ¡Oh hija del Profeta! ¡Hemos venido a obtener su satisfacción, le pedimos que nos perdone y nos ahorre lo que le sucedió! Zahra, la paz sea con él, dijo: "Tú me respondes primero. ¿Escuchaste al Profeta decir sobre mí: Fátima es parte de mi cuerpo y yo le pertenezco?" Quien lo ofende a él, me ha ofendido a mí, y quien me ofende a mí, ha ofendido a Dios. Quien hiera a Fátima después de mi muerte es como el que me hirió a mí durante mi vida.

Los dos dijeron: Sí, escuchamos, entonces Fátima dijo: "¡Señor! ¡Testigo, estas dos personas me lastimaron! No te hablaré hasta que me encuentre con mi Señor y me queje de ti»[55].

Para más detalles, consulte "La visita de los califas a Hazrat Zahra (S)".

Martirio de Hazrat Fátima

Hazrat Fatimah, que Dios le bendiga y le conceda la paz, fue martirizado a los pocos días de este incidente debido al golpe que le infligieron durante un ataque a su casa. Hay varias opiniones sobre el día del martirio de Hazrat Zahra (PBUH) entre los libros históricos. Algunos historiadores han mencionado este período como cuarenta días y otros como seis meses después de la muerte del Profeta (PyB). También en las tradiciones queDe los imanes (pbuh), se han mencionado dos fechas, que muchos eruditos chiítas consideran que la fecha de 95 días después de la muerte del Profeta es más válida. Según esta narración, el martirio de ese Profeta tuvo lugar el 3er Jumadi al-Akhir del año 11 de la Hégira.[56]

Los versos revelados en honor a Hazrat Fatimah

Verso de Mubahlah:

El incidente de Mubahlah está relacionado con el noveno o décimo año de Hijri. وقتى مسیحیان نجران از روى لجاجت و عناد سخن پیامبر را درباره یگانگى آفریدگار و شخصیت حضرت عیسی علیه‌السلام نپذیرفتند، آیه نازل شد که: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ Sobre los mentirosos. (Surah Al-Imran, verso 61) Así que cualquiera que discuta con ustedes acerca de Jesús, después de que hayan aprendido acerca de su condición, digan: Llamemos nosotros y ustedes a los niños, mujeres y aquellos que son como nosotros, entonces a Mubahlah. levantarse (para maldecirse unos a otros) para hacer que los mentirosos (e incrédulos) sufran la maldición y el castigo de Dios.

El Profeta, la paz y las bendiciones de Dios sean con él, trajo al Imam Hasan y al Imam Hussain, la paz sea con él, Hazrat Fátima, la paz sea con él, y su yerno Hazrat Ali, la paz sea con él, con él. [57]

Allameh Tabataba'i dice sobre el verso de Mubahlah: El Mensajero de Dios no trajo la paz de Allah sobre los Alis en la posición de obedecer este mandato de "Infsana" excepto Ali, de "Nasaena" excepto Fátima, y ​​de "Abnaina" a excepción de Hasnain, la paz sea con ellos. Resulta que para la primera palabra, no hay ningún ejemplo excepto Ali, y para la segunda palabra, excepto Fátima, la paz sea con ellos, y para la tercera palabra, excepto Hasnain, la paz sea con él, y el significado de "niños", "mujeres" y "yo" es lo mismo que el Ahl al-Bayt del Mensajero de Dios, también. En algunos hadices, se ha aclarado en este sentido, después de que el Mensajero de Dios trajo el mencionado gente con él, dijo: "Los Barals son mi familia", porque esta frase significa, Oh Señor, no he encontrado a nadie a quien invitar para Mubahlah. 58]

Este asunto es confirmado por una cita de la narración de Mubahlah, que Zamakhshari, un erudito sunita, narra en el comentario de Kashaf sobre Aisha: El Profeta (PyB) salió el día de Mubahlah y vestía una capa de pelo negro. Hasan llegó, lo encontró en Él lo colocó debajo de su túnica, luego llegó el Imam Hussain, también lo colocó debajo de su túnica, y después de eso, Fátima y luego Ali; Luego dijo: "...Innama yareedu lizihab ankum al-rijjas Ahl al-Bayt y te purifica..." (Surah Al-Ahzab/Ayah 33) (Traducción: No es más que Dios quiere que elimines toda impureza de ti Ahl al-Bayt y te haga digno de la pureza.[59]

Para más detalles, consulte el artículo "Mubahela".

Versículo de purificación:

El significado del verso de la purificación es la segunda parte del verso 33 de la Surah Al-Ahzab/33, que dice: "...pero Allah quiere poner las abominaciones contra vosotros, la gente de la casa, y purificaros".

Este versículo afirma que la voluntad de Dios es que el Ahlul Bayt del Profeta, que Dios lo bendiga y le conceda paz, esté libre de todas las impurezas. La interpretación de "yotahirkam" después de "liyuzaheba ankam al-rijsa" es un énfasis en la pureza y la pureza para deshacerse de las impurezas, y "tatheerah", que es un objeto absoluto, también se considera otro énfasis en la pureza. Al-Rajsa, que es similar a Al y Lam, incluye cualquier tipo de impureza intelectual y práctica, incluido el politeísmo, la incredulidad, la hipocresía, la ignorancia y el pecado. Hay una Sunnah [62], que significa de Ahl al-Bayt, la paz sea sobre ellos; Khamsa Tayyaba significa el Profeta, la paz sea con él, Ali, Fátima, Hasan y Hussain.

Verso Mudat:

El verso Maudt es parte del verso 23 de Surah Shuri que dice: "Di: No te pediré una recompensa excepto la muerte del cercano...".

Saeed bin Jubayr narra de Ibn Abbas cuando se reveló este versículo. Dijeron: Oh Mensajero de Dios, ¿quiénes son tus parientes y amigos cuyo amor y amistad es obligatorio para nosotros? Él dijo: Ali, Fátima, Hasan y Hussein.[63]

Para más detalles, consulte el "verso 23 de Surah Shuri".

Sura Kauthar:

Según la narración de Ibn Abbas, la dignidad de la revelación de Surah Kauthar es que As bin Wael se encontró con el Profeta en la puerta de la Gran Mezquita y tuvo una conversación con él. Un grupo de ancianos de Quraish estaba sentado en la mezquita de Haram, cuando As bin Wael se acercó a la gente de Quraish en la mezquita, le preguntaron con quién estaba hablando. Como respondió: Estaba hablando con Abtar. Y dijo esto por la razón de que en aquellos días el hijo del Profeta por Khadija, llamado Abdullah, había muerto, y la persona que no tenía un hijo se llamaba Abtar y Mabatur (es decir, la persona que no tiene ningún hijo). descendencia izquierda).[64]

Esta sura es la sura más corta del Corán, y su texto es el siguiente: "En el nombre de Allah, el Misericordioso, el Misericordioso (1) te daré todas las bendiciones (2) Fasal l'Rabik wa Anhar (3) De hecho, Él es el Más Misericordioso (4) "Oh Profeta, tenemos muchas bendiciones y bendiciones sobre ti. (Fátima) Te hemos concedido, ahora frente a esta gran bendición, ora por tu Señor y haz un sacrificio, ciertamente tu enemigo que dice que no tendrás hijos y serás dejada atrás, él mismo es el primero y el último.

Los comentaristas dicen que es evidente que debido a la dignidad de la revelación de la Sura, Kauthar se refiere a la multiplicidad de generaciones, y significa Fátima Zahra, la paz sea con ellos, que tuvo cuatro hijos como Hasan y Hussain, la paz sea con ellos, y dos hijas, y de ellas nacieron muchos hijos.65]

Sura Insan:

Con respecto a la revelación de la famosa Surah Al-Insan de Ibn Abbas, se dice: Hasan y Husayn, la paz sea con él, cayeron enfermos. El Profeta, la paz y las bendiciones de Dios sean con él, vino a visitarlos con un grupo de compañeros y le sugirió a Ali, la paz sea con él, que hiciera un voto por la curación de sus hijos. Ali (la paz sea con él) y Fátima (la paz sea con él) y su sirvienta (Fadha) juraron que siSi encuentran a Fa, ayuna durante tres días. Hasnain (la paz sea con él) se curó de su enfermedad (y ayunaron mientras) no había nada en su casa. Ali (la paz sea con él) tomó prestados tres sa de trigo de Shimoun de Khyber.

Fátima (la paz sea con él) lo molió en harina durante una hora y horneó 5 hogazas de pan. En el momento de romper el ayuno, un mendigo llegó a la puerta y dijo: La paz sea con vosotros, oh familia de Muhammad, que Dios lo bendiga y le conceda la paz. Antepusieron a los pobres a ellos mismos y no bebieron más que agua esa noche. Continuaron ayunando el segundo día y en el momento de romper el ayuno, un huérfano llegó a la casa y le dio su comida. Al tercer día, a la hora de romper el ayuno, llegó un cautivo a la puerta de la casa y le dieron su parte de comida.

Por la mañana, el Imam Ali (la paz sea con él) tomó la mano de Hasnain (la paz sea con él) y lo llevó ante el Profeta. El Profeta los vio temblando de hambre. Él dijo: Es muy difícil para mí ver tal estado en ti, luego se levantó y los acompañó a la casa de Fátima, la paz sea con él, y vio a su hija de pie en el mihrab, mientras su estómago estaba atascado. a su espalda y sus ojos estaban hundidos debido al hambre. El Profeta, la paz sea con él, estaba molesto. Al mismo tiempo Gabriel bajó y dijo: Oh Muhammad, toma esta sura. Dios te felicita por tener una familia así, luego recitó la Surah Hal Ati (Man) sobre él.[66]

Para más detalles, consulte "La dignidad de Surah Al-Insan".

Las virtudes de Hazrat Fátima

Según los hadices, algunas de las virtudes y virtudes de Hazrat Fatimah (la paz sea con él) son las siguientes:

1. Hazrat Fátima, la paz sea con él, comparte con el Santo Profeta, Comandante de los Fieles, Hassan y Hussain, la paz sea con ellos, en la posición de infalibilidad y pureza (de hecho, según las narraciones de ella, la infalibilidad es una cobra divina).

2. Hazrat Siddiqa, que Dios lo bendiga y le conceda paz, comparte con su padre, esposa e hijos que se le permita entrar y permanecer en la mezquita del Santo Profeta, que Dios lo bendiga y le conceda paz, en todos sus estados

3. Ella es la madre de los Imames Athar (la paz sea con ellos).

4. Cuando nació Fátima, su luz llenó todas las casas de La Meca.

5. El nombramiento de Zahra, la paz sea con él, proviene de Dios Todopoderoso.

6. El nombre de Fátima está escrito en la pata del trono y en las puertas del cielo.

7. La guerra o la paz con ese Profeta es como la guerra y la paz con el Profeta, Ali y Hassanein.

8. Sayyidah es una estudiosa de las mujeres.

9. La amistad y enemistad con él es como la amistad y enemistad con el Profeta.

10. Ese Profeta es Muhaddith, lo que significa que los ángeles solían hablar con él.

11. A los chiítas de ese Profeta se les han dado las buenas nuevas del cielo.

12. Sus oponentes perecerán.

13. En el Día del Juicio, estará rodeado por su padre, su esposa y sus hijos.

14. La intercesión de la cobra es el Día del Juicio.

15. El amor de Fátima, la paz sea con él, es obligatorio para todos, al igual que el amor de su esposa e hijos inocentes (que es la recompensa del sello del Profeta del Profeta).

16. Se colocan con su padre, esposa e hijos en la cúpula de al-Wasila o el nivel de al-Wasila del cielo.

17. Con su padre, esposa e hijos, se le coloca en una cúpula de luz que se erige debajo del trono, y no hay lugar para nadie excepto cinco personas, la paz sea con él, para ese alto rango.

18. En términos de cualidades y valores espirituales, es igual al Imam Ali (la paz sea con él).

19. Desde Adán hasta el final, a la humanidad se le ha ordenado apelar a Hazrat Sadiqa Zahra, la paz sea con él.

20. Cuando Fátima (la paz sea con él) entró en la escena de Mahshar, el Santo Profeta (la paz y las bendiciones de Allah sean con él) llamó: "Oh gente de Mahshar, baje la mirada para que Fátima pase".[67]

Nota

1. Sheikh Sadouq, Al-Khasal, volumen 2, página 414

2. Kenz al-Amal, volumen 6, página 219; Los rayos incendiarios 96

3. Traducción de Masnad Fatima Zahra, la paz sea con ellos, página 25

4. Cultura alfabética árabe farsi (traducción de Al-Munjad), Fouad Afram Al-Bustani; Traducido por Reza Mahyar, volumen 1, página 48

5. Bihar al-Anwar (T. Beirut), volumen 43, página 12, h 6.

6. Hakim Neishaburi, al-Mustadrak Ali al-Sahiheen, vol.3, p.170, H4740; Amali Sheikh Sadouq, página 245, Hadiz 12

7. Majlesi, Bihar al-Anwar, 1404 AH, vol.43, p.16

8. Fátima al-Zahra, Bahja Qalb al-Mustafi, volumen 1

9. Al-Masbah, Sheikh Tusi, Tabab Hind, página 554

10. Tarikh al-Khamis, volumen 1, página 277; Al-Aqhabi, página 49; Muqatil al-Talbeyin, página 48.

11. Consulte la fecha de nacimiento de Sadiqa Kobra Fatemeh Zahra (pbuh), Seyyed Zia Mortazavi, Payam Zan, noviembre de 1377, número 80

12. Al-Mustadrak, Hakim Neishaburi, volumen 3, página 178, H. 4765. Narración del nacimiento de Fátima Zahra (pbuh), base de información del ayatolá Makarem Shirazi

13. Véase: Tarikh al-Khamis, volumen 1, página 278, y Al-Aqhabi, página 52.

14. Véase: Bihar al-Anwar, volumen 43, páginas 6-10.

15. Fecha de nacimiento de Siddiqa Kobra Fatemeh Zahra (pbuh), Seyyed Zia Mortazavi, Payam Zan, noviembre de 1377, No. 80

16. Manaqib Al Abi Talib; Vol. 3, página 393; Tazkire Al-Khawas, págs. 306-307; Zia al-Alamin, volumen 2, página 46.

17. r K: Las características de Amirul Mominin Ali, página 228; Manaqib Al Abi Talib; Vol. 3, página 393; Tazkira Al-Khawas, página 306; Zia al-Alamin, volumen 2, página 46.

18. Allameh Jafar Morteza Ameli, Sufrimientos de Hazrat Zahra (la paz sea con ellos), página 29

19. Allama Majlisi en Bihar al-Anwar, volumen 16, págs. 78 y 79

20. La vida de Hazrat Zahra, la paz sea con él, traducido por Bihar al-Anwar, p.33

21. Alder fi Akhtasar Al-Maghazi y Al-Sir, página 27

22. Traducción de Dalai al-Nabwah, traducida por Mahmoud Mahdavi Damghani, vol. 2, pp. 65-66

23. Biografía de Ibn Hisham, volumen 1, página 375, Ibn Sa'd, Tabaqat, volumen 1, página 208, y Tabarsi, anuncio de Al-Wari, página 49, Baihaqi, al-Radaal al-Nabwa, tomo 2, pág. 311.

24. Ansab al-Ashraf, Vol. 1, página 234

25. Fátima Zahra, la paz sea con ella, desde el nacimiento hasta el martirio, Mohammad Kazem Qazvini; pág. 159

26. Biografía de Ibn Hisham, volumen 1, página 416

27. Manaqib Ibn Shahr Ashub, volumen 1, página 71

28. Sahih Bukhari, volumen 5, página 8

29. Bihar al-Anwar (I - Beirut), volumen 19, págs. 64-66

30. Bihar al-Anwar (I - Beirut), volumen 19, página 66

31. Amin, Seyyed Mohsen, Aayan al-Shi'a, volumen 1, página 313, Dar al-Taqqin para la prensa, Beirut, 1406 AH.

32. Ansari, Ismail, Al-Masua'a al-Kabri sobre Fatima al-Zahra, volumen 4, página 21, Dilil Ma, Qom, 1428 AH

33. P. Ibn Abd al-Barr, Al-Istiyab fi Marafah al-Sahhab, volumen 4, página 1893, Beirut, Dar al-Jeel, volumen 1, 1412/1992.

34. Ibn S. Ad, Tabaqat, vol. 8, p. 11, se afirma en Sunan Nasa'i: El Profeta (PBUH) les respondió: "Fátima es joven" y cuando Ali (as) le propuso matrimonio, él la aceptó. (Nasa 'i, Sunan, vol. 6, pág. 62; Fatima al-Zahra, pág. 25, vol. 2), Al-Sawaiq Al-Muharraqa, pág. 162 y referencia a Ansab al-Ashraf, pág. 402, Bihar , p.92 y ver: capítulo "Una selección de poetas árabes".

35. Amali Laltoosi: página 39 H 44, Bashara Al-Mustafa: página 261

36. Bihar al-Anwar, volumen 107/43

37. Hassanzadeh Amoli; Hasan, Comentario sobre la sabiduría de la palabra fatimí, pág. 178

38. Bihar al-Anwar, volumen 43

39. Naskh al-Tawarikh, el estado de Hazrat Fatima (la paz sea con ella), página 417

40. Fadael al-Zahra, página 77

41. La vida de Hazrat Zahra, la paz sea con él (traducción del volumen 43 de Bihar al-Anwar), traducido por Najafi, p. 169

42. Consulte la página "Completando la autoridad del Imam Ali (la paz sea con él) con sus compañeros"

43. Tabari, 2: 443, 444 y 446 y en la edición europea, 1: 1819 y 1820 y al-Riyad al-Nadrah, Muhab al-Din Tabari, 1: 167 y Tarikh al-Khamis, 188: 1 e Ibn Abi al-Hadid, 2: 122 y 132 y 134, 58, 6:2 y Kanzal Amale, 3:128.

44. Yaqoubi, Tarikh Yaqoubi, Dar Sader, volumen 2, página 105.

45. Ibn Abi al-Hadid, Comentario sobre Nahj al-Balaghah, 1378 AH, vol.2, p.21.

46. ​​​​Kilini, Usul Kafi, 1369, tomo 1, página 543; Sheikh Mofid, al-Maqnaa, 1410 AH, págs. 289 y 290

47. Sahih Bukhari, volumen 5, página 198

48. Bihar al-Anwar, volumen 29, págs. 645-646

49. Faiz Kashani, Nawader al-Akhbar, investigación de Mehdi Ansari Qomi, Instituto de Estudios e Investigaciones Culturales, Teherán, primera edición, 1371, página 183

50. Ansab al-Ashraf, Dar Maarif, El Cairo, volumen 1, página 586

51. Al-Imamah y Al-Siyaseh, volumen 1, página 12

52. Majim Kabir Tabarani, investigación de Hamdi Abdul Majid Salafi, volumen 1, página 62, hadiz n.º 34: "Pero los Tres Dioses, no los hice, no los hice, descubrí la casa de Fátima y la dejó".

Aqd al-Farid, Ibn Abd Rabbah, publicado por la Escuela Hilal, volumen 4, página 93: "Weddat Anni Lam Akhsaf Bayt Fatima An Shi Wa In Kanwa Oghlakwah Ali Harb".

Comentario sobre Nahj al-Balagheh, Ibn Abi al-Hadid, Misr Edition, vol. 2, p. 46 y 47: "No sabía que te descubriría en la casa de Fátima y la dejaría aunque cerrara la guerra ."

Moruj al-Dhahab, Masoudi, Andalus Publisher, Beirut, volumen 2, página 301: "¡Deseo que visiten la casa de Fátima y la mencionen con muchas palabras!"

53. Al-Wafi Balofyat:, vol.6, p.17, número 2444; Naciones y Nahal Shahristan, página 57

54. Mizan al-Etdal, volumen 3, página 459: "La vida de Rafs Fatimah incluso la hizo caer".

55. La Declaración de la Mujer, Vol. 3, pp. 1214-1215.

56. ¿Cuál es la fecha exacta del martirio de Hazrat Zahra (AS)?, sitio web de Islam Quest

57. Sheikh Mufid, Al-Irshad, Vol. 1, págs. 166 a 169. Para ver los documentos de narración en fuentes chiítas y sunitas, Rek: Tafsir del verso "Mubahlah" desde el punto de vista de Ahl al-Bayt (a.s.) y Ahl al-Sunni, Ilqar Ismailzadeh, Tolo, No. 10 y 11, disponible en el sitio web de Hozha, consultado: 15 de marzo de 2016

58. Al-Mizan en Tafsir al-Qur'an, volumen 3, página 237

59. Zamakhshari, Tafsir al-Kashaf, volumen 1, págs. 370-369

60. Al-Mizan, volumen 16, página 312.

61. A modo de ejemplo: Kilini, Al-Kafi, vol. 1, pp. 286-287; Sheikh Sadouq, Al-Khasal, página 403, hadiz 113, y página 580, hadiz 1; Sheikh Tusi, Al-Amali, págs. 368 y 783; Tabarsi, Majma al-Bayan, volumen 7, página 559 y volumen 8, página 357.

62. Tabari, Jame al-Bayan, volumen 12, parte 22, página 6; Ibn Abi Hatim Razi, Tafsir al-Qur'an al-Azeem, volumen 9, página 3131, hadiz 17673; Ibn Kathir, Tafsir al-Qur'an al-Azeem, volumen 3, página 494; Nishaburi, Asab al-Nuzul, página 295; Siyuti, Al-Dar al-Manthor, volumen 6, página 604; Hakim Neishaburi, al-Mustadrak Ali al-Sahihin, volumen 2, página 416.

63. Ibn Hanbal, Las virtudes de Amir al-Mu'minin Ali Ibn Abi Talib (AS), 1433 AH, página 295.

64. Luces brillantes en la interpretación del Corán, Mohammad Hosseini Hamedani, volumen 18, página 308

65. Luces brillantes en Tafsir al-Qur'an, Mohammad Hosseini Hamedani, volumen 18, página 309 - Atib al-Bayan fi Tafsir al-Qur'an, volumen 14, página 244 - Al-Mizan fi Tafsir al -Corán, volumen 20, página 370 - Al-Bayan fi Tafsir al-Qur'an, volumen 10, página: 836

66. Al-Kashaf, volumen 4, página 670; Majlum al-Bayan, volumen 10, páginas 611-614; Ruh al-Ma'ani, vol. 16, vol. 29, págs. 269-270.

67. La fuente de esta sección es el libro de Fátima Zahra, la paz sea con ella, escrito por Allameh Abdul Hossein Amini.

مطالب مرتبط

نام کاربری :

پست الکترونیکی :

وب :

یادداشت :

کد امنیتی :

3 + 4 = ?